دانلود و خرید کتاب چرخش فاطمه ملکی
تصویر جلد کتاب چرخش

کتاب چرخش

نویسنده:فاطمه ملکی
انتشارات:نشر عطران
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چرخش

کتاب چرخش داستانی تخیلی نوشته فاطمه ملکی است. در این داستان با زنی به نام لیلا توانمند آشنا می‌شویم که برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۴۵ است.

 او فعالیت‌های خیرخواهانه زیادی در زندگی‌اش انجام داده است و همراه با یکی از بهترین دوستانش ژاله زندگی می‌کند اما با فهمیدن رازی درباره ژاله زندگی‌اش تغییر می‌کند.

کتاب چرخش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

دوست‌داران داستان‌ها و رمان‌های ایرانی را به خواندن کتاب چرخش دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب چرخش

تصویر درون آیینه نشان داد زنی پنجاه و پنج ساله با موهایی مشکی که با سادگی پشت سرش پیچیده شده بود قرار داشت. من همان زنی بودم که می‌دیدم. پیراهنی بلند و ساده به تن داشتم که از بهترین برندهای دنیا (دیور) سفارش داده شده بود. پیراهنی ماکسی سفید با نگین کاری‌های حرفه‌ای و با پارچه‌ای ابریشمی. قیمتش را نمی‌دانستم این طرح که برگرفته از لباس‌های پرنسس‌ها و ملکه‌ها بود توسط ژاله آماده و طراحی شده بود. ژاله دوست پانزده ساله‌ام بود کسی که همه دار و ندار زندگی‌ام با او یکی شده بود. او میکاپ آرتیست معروف شهر را برایم آورد تا صورتم را با دقت بیاراید. پوست سفیدم هماهنگی خوبی با لباس و رنگ موهایم داشت. آرایشگر می‌گفت: صورت طوری باید رنگ پردازی شود که سن و سال را کمتر نشان دهد و در مقابل دوربین های عکاسی و فیلمبرداری نقصی نداشته باشد.

او خیال می کرد من زنی چهل ساله هستم و سعی داشت تا آنجایی که می‌شود باز هم با گریم سن مرا کمتر کند. البته درست هم می‌گفت. تعداد موهای سفیدم کم بود خط و خطوطی که نشان از پیری باشد روی صورتم وجود نداشت. قد متوسطی داشتم و اصلاً اضافه وزن نداشتم. چشم و ابروی تیره با بینی که سال‌ها قبل عمل زیبایی شده بود. چهار چوب صورتم را هم نوای هم کرده بود. به طوری که می شد یک صورت نرمال را در آن یافت.

دوست نداشتم برای رفتن به چنین مهمانی بی‌اندازه از جواهرات و یا وسایل با ارزش و گران استفاده کنم. همیشه این عملکردها مرا سنگین و بی ارزش‌تر می کرد. همین لباس و تشکیلات آراستگی را به اصرار ژاله انجام دادم؛ و حالا که همه چیز آماده شده بود خواسته بودم چند ساعت آخر را تنها باشم.

این بار نگاهی باطنی به تصویر در آینه انداختم. ناخودآگاه لبخندی دلنشین از سره رضایت به لب هایم نشست. لب‌هایی که رنگ گلبهی رژلب (مک) را داشت. ژاله گفته بود درباریان آرایش تند و زننده ندارند. نمی‌خواستم به حرف‌هایش فکر کنم خودم می‌دانستم قوانین سلطنتی چه چیزهایی بود. برای همین به چشمانم بیشتر خیره شدم. می‌دانستم این جا انتهای داستان زندگی من است. آهسته به خود گفتم: می‌دانم که چه می‌کنی و می‌دانم چه خواهد شد. ایمان داشته باش راهت درست است و انتخابت افتخار آفرین. تو برای رفتن به قربانگاه چه روز ها و چه شب هایی لحظه شماری نکردی.

کاربر ۲۷۱۵۷۸۵
۱۳۹۹/۱۰/۱۶

این کتاب با اینکه یک داستان کوتاه بود ولی فوق العاده بود یک علمی درونش بود که من واقعا حیرت کردم احسنت به نویسنده پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش😊

حجم

۳۱۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۰ صفحه

حجم

۳۱۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان