کتاب پرورش فرزند با داستان های سازنده
معرفی کتاب پرورش فرزند با داستان های سازنده
کتاب پرورش فرزند با داستان های سازنده نوشته پل اسمیت است که با ترجمه گیتا شیخالاسلامی منتشر شده است. این کتاب شامل درسهایی از زندگی واقعی است که والدین میتوانند با فرزندانشان در میان بگذارند و غیرمستقیم به آنها آموزش دهند.
درباره کتاب پرورش فرزند با داستان های سازنده
کتاب پرورش فرزند با داستان های سازنده یک جلد از کلیدهای تربیت کودکان و نوجوانان است.
کتابهای این مجموعه، با وجود ارتباط موضوعی، هریک از نظر مطلب مستقلاند. آمادگی برای زایمان، روشهای مناسب و صحیح شیر دادن، تولد فرزند دوم، نقش پدر در تربیت کودک، پرورش کودک تیزهوش، آموختن به کودکان درباره خدا، سلامت جنسی در کودکان و نوجوانان، پرورش فرزندان امیدوار و موفق، کلیدهای رفتار با نوجوانان و نیز مطالب متنوع و جالب دیگری که به روشها و مشکلات تربیتی کودکان و نوجوانان تا سنین بلوغ میپردازد، موضوع کتابهای این مجموعه را تشکیل میدهند.
روش نویسندگان این کتابها، آموزش شیوههای عملی به والدین است. درنتیجه، هرکتاب از فصلهای متعددی تشکیل شده است که هر فصل به توضیح یک روش کلیدی میپردازد. مجموعه کلیدهای تربیت کودکان و نوجوانان، علاوهبر پشتوانه علمی و معتبر خود، از زبانی ساده برای توضیح مطالب و انتقال آنها به خواننده استفاده کرده است که برای عموم مادران و پدران جوان قابلاستفاده خواهد بود.
نویسنده برای یافتن این داستانها، یک سال تمام با ۱۰۰ نفر از مردم سراسر جهان، از طبقات اجتماعی مختلف، مصاحبه کرده است. داستانهایی که ثبت کرده است از استرالیا، بلژیک، انگلیس، فرانسه، آلمان، هند، ایتالیا، ژاپن، مکزیک، فیلیپین، لهستان، روسیه، اسکاتلند، سنگاپور، سوئیس، تانزانیا، ونزوئلا و ۱۸ ایالت امریکا بهعلاوه محدوده پایتخت است. از پیر گرفته تا جوان، فقیر و غنی، شنوا و ناشنوا، با مذاهب مختلف و مشاغل عجیب و گوناگون (شامل ناخدای ناو جنگی، آموزگاران، نویسندگان، دانشمندان، کمدینها، بانکداران، پرستاران، مدیران اجرایی و کارشناس آمار)، همچنین با افرادی با پیشینههای قومی مختلف صحبت کرده است.
خواندن کتاب پرورش فرزند با داستان های سازنده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام والدین و فعالان حوزه تربیت پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پرورش فرزند با داستان های سازنده
جونیچی اِندوا در شهر سایتاما، ژاپن، حدود ۳۲ کیلومتری شمال توکیو بزرگ شد. مانند هر دانشآموز دیگری، وقتی وارد پایه اول دبیرستان اوهارا شد، تشویق شد تا به یکی از باشگاههای فوقبرنامه داخل دبیرستان بپیوندد. جونیچی در دبستان عاشق بیسبال بود، پس در همان رشته ثبتنام کرد. لازم است بدانیم که در ژاپن، بیسبال محبوبترین ورزش در میان پسران همسنوسال او بود. درنتیجه بهترین ورزشکارهای مدرسه شیفته آن میشدند. خبر خوب آن بود که به ۳۰ پسر اجازه داده شد به تیم بپیوندند و جونیچی هم یکی از آنها بود؛ ولی از آنجا که فقط ۹ نفر میتوانند در آن واحد بازی کنند، کسب جایگاه در میان شروعکنندگان سخت بود. چیز دیگری که جونیچی متوجه شد این بود که بازیکنان سال اولی باید بعد از تمرین، توپها و وسایل بازیکنان سال بالایی را جمع کنند ـ که بهنوعی مراسم معارفه بود.
در میانه فصل اول، جونیچی زمان زیادی را برای تمرین دویدن و جمعآوری وسایل دیگر بازیکنان صرف کرده بود، ولی بازی واقعی را تجربه نکرده بود. این افتخار نصیب پسرانی میشد که ازنظر جثه بزرگتر بودند و میتوانستند به توپ ضربه بزنند و آن را دورتر پرتاب کنند. این مسئله جونیچی را مردد کرد. او عاشق بیسبال بود، ولی اشتیاقی به دو سال دیگر نیمکتنشینی نداشت. او همچنین کاملا متوجه بود که در ژاپن شرمآور است که کسی تصمیم به کاری بگیرد و بهیکباره در میانه راه آن را رها کند. او با مربی و یکی از معلمانش در این باره صحبت مفصلی کرد. هر دوی آنها او را تشویق کردند در تیم باقی بماند. علیرغم آن مشاوره، جونیچی تصمیم گرفت تیم بیسبال را ترک کند و به تیم تنیس بپیوندد.
چون تنیس بهاندازه بیسبال محبوب نبود، فقط ۱۰ بازیکن داشت و آنطور که جونیچی توضیح میدهد، «عملکرد نسبتآ ضعیفی نسبت به تیم بیسبال داشت.» از آنجا که تنیس بیشتر به مهارت و فن نیاز دارد تا به قدرت، برای او مناسبتر بود و مهارتش خیلی سریع رشد کرد و سال دوم حتی بهعنوان کاپیتان تیم انتخاب شد. در آن موقعیت، او میتوانست بر برنامه تمرین و جدول دور مسابقات تأثیر بگذارد. او در برنامه تمرین تغییراتی بهوجود آورد تا تیم را قویتر کند و چندین دور مسابقه تمرینی به آن اضافه کرد.
در سال سوم، تیم او تا دور نهایی مسابقات شهر پیش رفت و جایگاه دوم را کسب کرد. این بدان معنا بود که برای اولین بار در تاریخ مدرسه، تیم تنیس در دور مسابقات ناحیهای مقامی کسب کرده بود. در آن سال، تیم بیسبال، در مسابقات شهرستان «در همان دور اول باخت».
حضور در تیم تنیس برای جونیچی، بهترین تجربه رهبری بود که در آن برهه از زندگیاش داشت و اگر در تیم بیسبال مانده بود، قریب به یقین چنین تجربهای را نمیداشت. این درس رهبری یکی از مهارتهایی بود که از دههها پیش با جونیچی ماند و باعث موفقیتهای دیگرش شد. در سال ۲۰۰۵، او جوانترین معاون ارشد در تاریخ شرکت ماشینسازی نیسان شد. او اکنون رئیس و مدیرعامل شرکت «انامکیوی»، کسبوکاری مشترک بین نیسان و میتسوبیشی، دو کارخانه بزرگ و معتبر ژاپنی، است. اینگونه شد که وقت گذاشتن در تیم تنیس در سال اول دبیرستان بهعنوان کله سگ به جونیچی کمک کرد تا مدیرعامل شیر شود.
حجم
۶۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۶۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه