کتاب دختر نیل
معرفی کتاب دختر نیل
کتاب دختر نیل نوشته ژیلبر سنوئه است که با ترجمه عبدالرضا(هوشنگ) مهدوی منتشر شده است. این کتاب روایت محمدعلی پاشا، آخرین فرعون مصر است که خواسته زیباترین کاخ را برای او در اسکندریه، در انتهای جزیره فاروس، بالای خلیجی که درختان انجیر نامیده میشد، بنا کنند. کاخی مشرف به نیل، رودی که سالها قبل محمدعلی پاشا را در خود کشیده بود و میخواست او را در خود غرق کند. چه چیز فرعون را به اینجا رسانده است.
این رمان تاریخی روایتی جذاب و خواندنی دارد و خواننده را با خود به اعماق تاریخ و زندگی فراعنه مصر و عاشقانههاشان میبرد.
خواندن کتاب دختر نیل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای تاریخی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب دختر نیل
شهرزاد آخرین نگاه خود را به دروازه ورودی صباح افکند. ناگهان صدای چهارنعل اسبی از دور به گوشش خورد و در جایش میخکوب شد. صدای چهارنعل بلندتر شد. ابری از شن به هوا برخاست و سرتاسر افق شروع به غریدن کرد. شهرزاد با روحیهای متزلزل و چهرهای در هم به بازوی ژوزف چنگ زد. چند کلمه نامفهوم از لبانش خارج شد. گویی زیر لب دعا میخواند.
سوارکار از کنار دروازه ورودی ملک گذشت و در یک لحظه هیکل سیاهش در جاده غبارآلود قاهره ناپدید شد. در این هنگام ژوزف به آرامی دست مادرش را گرفت و او را به سوی تالار پذیرایی کشید.
لینان دو بلفون از روی نیمکت برخاست و به سوی آن دو آمد. او نسبتآ بلندقد بود و سبیلی نازک لب بالاییاش را میپوشاند. او بیست و هشت سال داشت و تقریبآ همسن و سال ژوزف بود. در برابر شهرزاد سر فرود آورد.
«خانم ماندرینو، احتراماتم را بپذیرید.»
شهرزاد پاسخ داد: «روز به خیر، لینان.» سپس او را به نشستن دعوت کرد.
از فواره میان تالار، قطرههای آب به آرامی به هوا میجست و در حوض کاشیکاری شده میریخت. ژوزف قبلا با پیشبینی فرودآمدن شب، چراغهای گردسوز را روشن کرده بود. تالار مزبور به طور قطع زیباترین اتاق ملک خانوادگی بود. و نیز لبریز از خاطرهها.
«پس به میان ما بازگشتید؟»
«آری، خانم، و این بار برای مدتی طولانی.»
ژوزف تصریح کرد: «دوست ما رسمآ به خدمت والاحضرت خدیو درآمده است. او سرمهندس طرح آبرسانی شده است.»
شهرزاد با بیقیدی انگشتانش را در گیسوان سیاه انبوهی که بر شانههایش ریخته بود فرو کرد و گفت: «مبروک! مصر به وجود مردانی مانند شما نیاز
دارد.»
«متشکرم، خانم.»
ژوزف گفت: «وقتی فکر میکنم که باید زیر دست او کار کنم...»
حجم
۳۸۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۴۷۵ صفحه
حجم
۳۸۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۴۷۵ صفحه
نظرات کاربران
اسم من هم نیل هست💋💋💋💋💋