کتاب راههای برنده شدن
معرفی کتاب راههای برنده شدن
کتاب داستانی راههای برنده شدن، نوشته دیک لایزر است. به موازات سنت ِ کتابهای پرفروشی مثل چه کسی پنیر من را جابجا کرد ؟ و مدیر یک دقیقهای در قالب داستانی مدیریتی نوشته شده است. کتاب، ماجرای مرد جوانی را روایت میکند که از نردبان شرکتی به زمین فوتبال فرستاده میشود تا درسی را در زمینه بازی تیمی از مربیای یاد بگیرد که روش برنده شدن را بلد است.
درباره کتاب راههای برنده شدن
امروزه محل کار مملو از افرادی است که ایدههای عالی در مورد معاملات بزرگ برای مشارکت دارند و استفاده از کامپیوترها و تکنولوژی برای آنها به اندازه هوایی که تنفس میکنند یک امر طبیعی است. با این حال، تعداد زیادی از این افراد در بهترین سطح عملکردشان فعالیت نمیکنند. چون نمیتوانند، به خوبی با دیگران کار کرده و ایدههایشان را ارائه و عملی کنند.
همهی ما، در اوقاتی از زندگیمان آشفتگی را تجربه کردهایم که ناشی از عدم توانایی ما در تحت تأثیر قرار دادن مؤثر و مثبت دیگران بوده است. دیک لایِلز (Dick Lyles) در کتاب "راههای برنده شدن"، به ما چهار استراتژی قدرتمند ارائه میکند که همه میتوانیم از آنها استفاده کنیم تا روابطمان را بهبود ببخشیم و سطح موفقیتمان را افزایش دهیم. اینها بهترین دستورالعملهایی هستند که میتوانند به شما کمک کنند تا قدرتتان را رها کنید و به بالاترین میزان پتانسیلتان برسید.
مرد جوان در حالی که خیلی عصبانی بود، خودش را روی صندلی انداخت و یک ضربهی محکم به کامپیوترش زد. اگر مُوس کامپیوتر واقعاً یک موش زنده بود، حتماً در اثر تکانهای شدید وارده، دُمش کنده میشد، چون آلبِرت برای اینکه محافظ صفحه رایانه را قطع کند و مِنو را روی صفحه بالا بیاورد، آن را روی موس پَد محکم به عقب و جلو میبردو
خواندن کتاب راههای برنده شدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که میخواهند زندگیشان را تغییر دهند پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب راههای برنده شدن
آلبِرت به سرعت مکاننما را روی آیکونِ مرورگرِ اینترنت گذاشت و دو بار کلیک کرد. او به پاشنه پای راست خود ضربهای زد و در حالی که منتظر بود تا صفحه اصلی کامپیوتر بالا بیاید، با عصبانیت، به سمتِ مخالفِ دفترِ کارش نگاه میکرد.
او همانطور که به آن اتفاق فکر میکرد، خشمش به تدریج موجب ایجاد وحشت و نگرانی عمیقی در درونش شد. هنگامی که متوجه شد تجربه دوم او در کار با گروهها از تجربهٔ اولش بدتر شده، معدهاش پیچ خورد.
اولین گروه یعنی «تیم ببر» هم اعتقاد داشتند آن تجربه کار مشترک، بد بوده است. اما خوشبختانه مأموریت، هم برای آلبِرت و هم برای سایر اعضای تیم، کوتاه مدت بود. کار تقریباً به پایان رسیده بود که آلبِرت به گروه پیوست. سهم آلبِرت، از نظر نتیجه کار مهم نبود، اما برای موفقیت کلی پروژه، اهمیت داشت. خبر خوب این بود که اگرچه میزان کار آلبِرت واقعاً زیاد بود، اما نیازی به همکاری آنچنان با بقیه اعضای تیم نداشت.
از همان آغاز، آلبِرت احساس میکرد که دیگر اعضای تیم ببر، زیاد با او صمیمی نیستند. آنها با یکدیگر همدل بودند، ولی هرگز با او گرم نمیگرفتند. با این حال، حتی مهمتر از آن، احساس میکرد که به اندازه کافی به هوش و افکارش احترام نمیگذارند. در اعماق وجودش میدانست که از همه به غیر از یک نفر باهوشتر است و مسلماً میتواند خودش را به او هم برساند. بدتر از همه، آنها در مورد کاری که قبلاً انجام داده بودند مغرور بودند، اگرچه آلبِرت مطمئن بود که میتواند کار بهتری انجام دهد.
حجم
۷۶٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۸۹ صفحه
حجم
۷۶٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۸۹ صفحه