دانلود و خرید کتاب نگهبان قوچ‌های وحشی نیکلاس کلاشینکف
تصویر جلد کتاب نگهبان قوچ‌های وحشی

کتاب نگهبان قوچ‌های وحشی

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نگهبان قوچ‌های وحشی

نگهبان قوچ‌های وحشی رمانی از نویسنده روس، نیکلاس کلاشینکف درباره مردی به اسم تورگن است که تنها و زخم‌خورده در کوهستان روزگار می‌گذراند.

 درباره کتاب نگهبان قوچ‌های وحشی

 تورگن به دلیل حسادت مردم کوهستان به او و شایعاتی که درباره زندگی خصوصی‌اش شکل می‌گیرد مجبور می‌شود محل زندگی خود را ترک کند. او سال‌های سال در کوهستان و همراه با قوچ‌های وحشی زندگی می‌کند و همه وقت خود را به برقراری ارتباط با حیوانات و جلب حس اعتماد آنها می‌گذراند. در همسایگی تورگن یک زن بیوه همراه دو فرزند خردسالش زندگی می‌کنند. روزگار این خانواده به سختی می‌گذرد. تورگن که حالا پیرمردی است کم‌کم با این خانواده آشنا و به زودی با آنها صمیمی می‌شود... این رابطه زندگی تورگن را متحول می‌کند.

 خواندن کتاب نگهبان قوچ‌های وحشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 این اثر داستانی درباره بازگشت دوباره به زندگی است که خوب است همه آن را بخوانند.

 بخشی از کتاب نگهبان قوچ‌های وحشی

آن روز عصر، تورگن هنگام بازگشت به خانه، با فکر کردن به حرف‌هایی که از مارفا شنیده بود بسیار آشفته شد و با خود گفت: «من از شنیدن این حرف‌های احمقانه‌ای که پشت سرم زده‌اند هیچ هراسی ندارم؛ امّا اگر یکی حماقت کرد و از تپه بالا آمد تا بره را بکشد، آن وقت چه؟ تا زمانی که این بره با من است، خطر تهدیدش می‌کند. باید هرچه زودتر آن را نزد خانواده‌اش برگردانم. حداقل در کوهستان امنیت جانی دارد.»

از آن‌جایی که بره به تورگن انس گرفته بود و لحظه‌ای از کنارش دور نمی‌شد، گرفتن چنین تصمیمی تورگن را بسیار غمگین کرد. او ته دلش گفت: «چقدر عجیب است! یک حیوان وحشی معنی محبّت و دوستی را می‌فهمد؛ امّا آن‌ها که باید عاقل‌تر باشند، این موضوع را درک نمی‌کنند.»

شب، تورگن تا مدّتی طولانی خوابش نبرد و مدام در رختخواب غلت می‌زد و به روزهایی که پیش‌رو داشت و دوباره باید تنها می‌شد فکر می‌کرد. سرانجام چشمانش سنگینی کردند و پیش از خواب زیر لب دعا کرد: «خدایا، به من کمک کن ... به من کمک کن. به راهنمایی‌های تو نیازمندم.»

تورگن خواب دید که باران می‌بارید و آسمان برق می‌زد. در آن هوای طوفانی، از کلبه‌اش بیرون دوید و فریادزنان از خداوند کمک خواست و بعد دوباره به کلبه‌اش برگشت و دراز کشید. هنوز چشم‌هایش را نبسته بود که یکی در زد. تورگن جواب داد: «بیایید داخل.» در باز شد و پیرمردی با موهای خاکستری وارد شد. او بسیار شبیه تورگن بود و یک کوله‌پشتی بر پشت و یک عصا در دست داشت.

پیرمرد سرش را به نشانهٔ احترام پایین آورد و گفت: «متشکرم. باران می‌بارد و خسته‌ام. من جایی بسیار دورتر از این‌جا زندگی می‌کنم.»

تورگن از همنشینی با یک مهمان بسیار خوشحال شد و از او خواست نزدیک‌تر بیاید و کنار اجاق آتش بنشیند و استراحت کند. بعد به او گفت: «حتماً گرسنه هستید. همین الآن چیزی برایتان آماده می‌کنم تا بخورید.» سپس او نگاهی به صورت مهمان غریبه انداخت و به حرف‌هایش ادامه داد: «چرا در این هوای بارانی و با این سن‌وسالی که دارید به کوهستان آمده‌اید. شما دیگر برای این کار جوان نیستید. کلبه‌ام را می‌بیند؟ من این‌جا تنها زندگی می‌کنم؛ فقط یک بره همنشین من است؛ امّا باید آن را پیش خانواده‌اش برگردانم. دلتان نمی‌خواهد این‌جا را مثل خانهٔ خودتان بدانید و پیش من بمانید؟»

وقتی بره از خواب بیدار شد و یک‌باره از گوشهٔ کلبه جست‌کنان به طرف مهمان غریبه آمد، تورگن تعجّب نکرد. بره سرش را روی زانوی او گذاشت. مهمان غریبه آن را نوازش کرد و گفت: «تو پسر خیلی خوبی هستی و خدا را شکر که دست چنین مرد مهربانی افتاده‌ای.»

black butler
۱۴۰۱/۰۶/۱۱

🌿🌸🌿 برای نوجوونا خوبه.یعنی فقط برای نوجوونا خوبه.تهش هم همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه~

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۰۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۴۰۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان