کتاب جنگ گناه

جنگ گناه جلد اول از سه‌گانه نبرد گناه مجموعه دیابلو اثر نویسنده فانتزی نویس آمریکایی، ریچارد ای. ناک است.

درباره کتاب جنگ گناه

الدیسیان فرزند دیوید کشاورزی ساده است که در روستای سرام زندگی می‌کند، زندگی آرام و یکنواخت او در پی حوادثی دگرگون می‌شود زیرا به او تهمت قتل دو کشیش را می‌زنند. او مجبور به ترک خانه می‌شود و سفری دراز را آغاز می‌کند تا بی‌گناهی‌اش را ثابت کند اما متوجه می‌شود که قدرت‌های عجیبی در او پیدا شده است. او از رویارویی با قدرت‌های درونی‌اش ناگزیر است و باید قبل از این که قدرت‌های شیطانی انسانیت او را نابود کنند فکری به حال خود بکند.

خواندن کتاب جنگ گناه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

همه علاقه‌مندان به داستان‌های تخیلی و فانتزی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره ریچارد ای. ناک

ریچارد ای.ناک، نویسندهٔ داستان‌های تخیلی و از نویسندگان برگزیدهٔ نیویورک تایمز برای نگارش داستان حماسه هوما است. او متولد ۲۸ مه ۱۹۶۱ شیکاگو است.

بیشتر کتاب‌هایی که بر ناک تأثیر گذاشته‌اند به گفتهٔ خودش ارباب حلقه‌های تالکین، موجودات روشنایی و تاریکی و کهربا اثر راجر زلازنی و کتاب‌های ادگار آلن پو بوده‌اند. نویسندگان محبوب وی علاوه بر افراد یاد شده، گلن کوک، ال اسپراگ دی‌کمپ، لاورنس وات اوانس، هری ترتل داو، جنیفر رابرسون، رابرت جی سویر، لورل ک همیلتون و هری هریستون هستند.

ریچارد در کنار نوشتن به سفر، مطالعهٔ کتاب و دیدن فیلم‌های قدیمی علاقه دارد.

بخشی از کتاب جنگ گناه

الدیسیان هیچ‌گاه علاقهٔ زیادی به داخل ساختمان حفاظت نداشت. این ساختمان از آن جاهایی بود که معمولاً از جلویش رد می‌شد؛ اما چون هیچ‌گاه به دلیل مستی یا دعوا کردن دستگیر نشده بود، دلیلی نداشت داخل آن برود.

اما حالا روی یکی از دو سلول دربسته در دفتر پشتی نشسته بود. ملاقات‌کننده‌ها (و زندانیان) برای رسیدن به آنجا باید از یک در چوبی داخلی می‌گذشتند و راهروی کوتاهی را طی می‌کردند. الدیسیان در سلول اول نشسته بود و احساس می‌کرد ارتباطش با کل جهان قطع شده است. یک نیمکت چوبی کهنه، کارِ میز و صندلی و تخت را برای او انجام می‌داد. حالا چهار روز می‌شد که آنجا بود و دو روز بود که مزرعه‌اش بی‌صاحب افتاده بود و کسی به کارها نرسیده بود. محصولات باید آبیاری و وجین می‌شد و از حیوانات هم باید مراقبت می‌شد. مندلن قول داده بود حواسش به همه‌چیز باشد؛ اما الدیسیان نگران بود. فکر می‌کرد برادرش، به‌تنهایی، آمادگی چنین کاری را نداشته باشد؛ به‌خصوص حالا که نگرانی او را هم داشت. علاوه بر آن، با اینکه طوفان اخیر به شکلی عجیب و خیلی سریع فروکش کرده بود، ابرها هنوز بر فراز دهکده بودند و الدیسیان می‌ترسید تندباد دیگری (شاید با شدتی بیشتر) دوباره اتفاق بیفتد. در طوفان اخیر، مزرعه شانس آورده بود و آسیب جدی ندیده بود؛ اما یک طوفان دیگر ممکن بود اوضاع را چنان به‌هم بریزد که مزرعه دیگر نتواند قد راست کند.