دانلود و خرید کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی محمدحسین قدیری
تصویر جلد کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی

کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی

انتشارات:نشر جمال
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی

کتاب شوخ طبعی های طلبگی نوشته محمدحسین قدیری است، بنا بر آموزه‌های ناب اسلامی و پژوهش‌های علمی، همان‌گونه که حشره‌کش، مگس‌های مزاحم را ازبین می‌برد، شوخ‌طبعی هم افکار سمّی، اضطراب و آشفتگی‌های ذهنی را دور می‌کند.

درباره کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی

طلبه اگر در گفت‌وگوها یا در مصاف با افراد بی‌ادب، با حاضرجوابی، جوک‌ها و لطیفه‌های غیراخلاقی تعریف کند، کِشتی تبلیغش سوراخ شده‌است و خبر ندارد! این کتاب نمونه‌های جذاب از شوخ‌طبعی طلبه‌ها را ذکر می‌کند و حدود آن را مشخص می‌کند.

کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی در ابتدا یک بخشی از سایت بوده است که به مرور آپدیت می‌شده اما بعد از ۳۶۵ هزار بار خوانده شدن آن را به اپلیکیشن تبدیل می‌کنند و حالا هم نسخه کتاب آ در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

خواندن کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام طلبه‌ها و علاقه‌مندان به شناخت اصول طنز در گفت وگو پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب شوخ طبعی‌های طلبگی

چایی فلفلی

تو آشپزخانه بودم. کتری دوستم روی اجاق بود و قوری روی آن، جا خوش کرده بود. با خودم گفتم: بد نیست کمی سر به سر دوستم و هم‌حجره‌ای‌هایش بگذارم. کمی فلفل قرمز ریختم توی قوری و با عجله از آشپزخانه خارج شدم. داخل حجره‌ام که رفتم، رفقا با دیدن چهرهٔ من متوجه شدند خبری است. داستان را برای‌شان با آب و تاب گفتم و بعد منتظر شدیم تا صدای دوستان‌مان از اتاق کناری هنگام نوشیدن چای بلند شود.

نیم ساعت گذشت، اما خبری نشد. داشتیم تحلیل می‌کردیم که چرا از آن‌ها سر و صدایی بلند نشد. یکی گفت: «کم ریخته‌ای.» دیگری گفت: «فلفلش تند نبوده...» که یک دفعه درِ حجره باز شد. آقای «زارع» بود.

گفت: «آقای ... نگو کار من نبوده که قبول نمی‌کنم. همهٔ حجره‌ها رو یکی یکی گشتم و تا آخرین حجره آمدم.»

من که حسابی غافلگیر شده بودم، گفتم: «مگه توی حجرهٔ کناری بودی؟»

گفت: «نه، حجرهٔ خودمون بودم.»

گفتم: «پس چرا تو کتریِ اونا چای درست کرده بودید؟»

گفت: «بعداً حالتو می‌گیرم. این کتری مال خود ماست که شبیه به کتری اوناست.»

بعد خندید و گفت: «البته کمی فاصله افتاد، آتیشم خوابید. خودمونیم‌ها! شوخی بدی هم نیست. یه چیز جدید یاد گرفتم.»

بعد همگی زدیم زیر خنده. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَعُ...؛ خدایا! به تو پناه می‌برم از علم بی‌فایده... .
راحله
کریم و عبدالکریم شیخ «عبدالکریم حائری» به خادم خود گفت: برو پیش آیت‌الله «حجت» و بگو عبدالکریم سلام رساند و گفت اگر مشکل داشتی، به خودم بگو؛ به کسی نگو! خادم آمد و پیغام را رساند. آیت‌الله «حجت» در پاسخ فرمود: به ایشان سلام برسان و بگو تا «کریم» هست، نیازی به «عبدالکریم» نیست. همه چیز را از خدا بخواهیم و از او اطاعت کنیم
rashvand
بسمِ ربِّ الشُّهداءِ و الصدّیقین. دشمنان نظام، به ترور دانشمندان بزرگ کشور روی آورده‌اند. بنابراین، شاید این آخرین پیام من به شما باشد، حلالم کنید.
haji
یکی رفیق جون جونی‌اش از دنیا رفت. خیلی برایش گریه می‌کرد. حکیمی گفت: «چرا گریه می‌کنی؟» گفت: «آخه رفیقم مرده؟» گفت: «خُب، تقصیر خودت بوده که رفیق مُردنی انتخاب کردی. رفیقی برای خودت پیدا می‌کردی که نمیره! آره جونم! رفیق بی‌کلک، خداست. تو دعای جوشن می‌خونیم: «یا رفیقُ و یا شفیق...
rashvand
یکی از دوستان که از محققان «پژوهشگاه حوزه و دانشگاه» بود. وقتی داماد شد، صدایش می‌کردیم: «محقق داماد!»
راحله
ائمّه (ع) به ما توصیه کرده‌اند که اوقات روزانه خود را، در چهار بخش مدیریت کنیم: ۱) کسب و کار حلال ۲) عبادت ۳) معاشرت سالم ۴) تفریح و لذّت‌های حلال، و تأکید کرده‌اند که برای نشاط و توفیق بیش‌تر در سه قسم اوّل، از بخش چهارم (تفریح و لذت حلال) مدد بگیریم.
کاربر ۳۲۶۶۳۹۷
خیلی‌ها با اختلاس، تقلّب، دزدی، تبلیغات دروغ، احتکار و پارتی‌بازی برا خودشون یه خری شدن؛ ما همون آقایی که بودیم هستیم!
haji
اعتیاد به شیشه حجره‌نشینی بی‌شباهت به زندگی بسیجیان در جبهه نیست. گاهی افراد زیادی حجرهٔ ما می‌آمدند. خُب، حجره مثل خانه نبود که چند دست لیوان و فنجان باشد، گاهی دوستان، از شیشهٔ «مربّا» هم برای «چای خوردن» استفاده می‌کردند. ازدواج که کردم، دوستانم دسته جمعی به منزلم آمدند. وقتی برای پذیرایی چای آوردم، یکی از دوستان گفت: «ببخشید! یه خواهشی دارم! خودت که می‌دونی من به شیشه معتادم، شیشهٔ مربا دمِ دست نداری برام تو اون، چای بیاری؟»
m.salehi77
در حرم حضرت رضا (ع) در حالی که منتظر همسرم بودم، به فکر فرو رفتم که نزد امام چه مقامی دارم. با خود گفتم که بد نیست تفألی بزنم؛ اوّلین کلمه‌ای را که یک نفر به من بگوید، نشان‌دهندهٔ مقام من باشد. همین طور که ایستاده بودم، زنی از کنارم عبور کرد به خیال این‌که او همسرم است، گفتم: بایست! با هم برویم خانه. زن برگشت و به من گفت: «خیلی خری.» باز شک کردم که آیا همین کلمه، نشان دهندهٔ مقام من است. زن برگشت و گفت: «شک نکن، خیلی خری!»
مهدی آقاجانی
دوست حقیقی روزی «میرداماد» و شیخ «بهایی» به همراه شاه «عباس صفوی»، سوار بر اسب از شهر خارج شدند. «میرداماد» برخلاف شیخ «بهایی»، تنومند بود و به همین دلیل، اسب «میرداماد» آهسته‌تر حرکت می‌کرد. در نتیجه، بین او و شیخ «بهایی» فاصله افتاد. شاه «صفوی» برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد «میرداماد» رفت و گفت: «شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت می‌کند. معلوم است به ما اعتنا نمی‌کند و فرد مغروری است.» میرداماد در جواب فرمود: «این‌طور نیست؛ بلکه علتش این است که آن اسب از این‌که عالمی مانند او را حمل می‌کند، به وجد آمده و به سرعت حرکت می‌کند.» آن‌گاه «شاه» خود را به شیخ «بهایی» رساند و به او گفت: «میرداماد از ما عقب‌تر است؛ مثل این‌که به ما اعتنا نمی‌کند یا خودش را از شما بالاتر می‌پندارد!» شیخ «بهایی» فرمود: «آن اسب که آرام‌تر حرکت می‌کند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل می‌کند و سپس در اوصاف «میرداماد» صحبت‌ها کرد.» «شاه عباس» از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت‌زده شد و آنان را ستود.
m.salehi77

حجم

۴۷۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۳۴ صفحه

حجم

۴۷۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۳۴ صفحه

قیمت:
۶۶,۸۰۰
تومان