کتاب روانپریش خوب
معرفی کتاب روانپریش خوب
کتاب روانپریش خوب نوشته ارسطو خوشحساب ماجرای انسانهای حقیقی است. انسانهایی با نیازها و امیال حقیقی و پنهان.
درباره کتاب روانپریش خوب
هیچکدام از ما آدمهای کاملی نیستیم. اگه از نگاه دین در نظر بگیریم از همان ابتدای خلقت هم، نه آدم و نه حوا کامل نبودن و کم و کاستیهایی در شخصیتشون داشتن. چون اگر کامل بودن تصمیم درست رو میگرفتن و به جای اینکه فریب شیطان رو بخورند حرف خدا رو گوش میدادند.
اگر هم بخواهیم علمی در نظر بگیریم و نسبت به نظریه تکامل داروین بررسی کنیم که دیگر تکلیف مشخص است، باید انسان را یک میمون رو به تکامل در نظر بگیریم که در اینصورت اصلا نمیشود توقع کامل بودن را از این موجود داشت. در هر صورت نکته کلی این است که اختیار در انسان باعث میشود که هیچوقت کامل نباشد.
این کتاب به سراغ انسانهای واقعی و غیرکامل میرود و داستانهای آنها را برای خواننده روایت میکند. داستان زنی که یک آدمکش را استخدام میکند تا شوهرش و زنی که با او رابطه دارد را بکشد.
خواندن کتاب روانپریش خوب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی ایران پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب روانپریش خوب
خودش از اتاق خارج شد. روی کاناپه سمت راست نشستم که روبروی درب ورودی اتاق بود. تکون خوردن دامنش وقتی داشت به سمت راه پلهها میرفت نظرم رو جلب کرد و با نگاهم تا پلهها دنبالش کردم، دست راستش رو گذاشت روی نرده پلهها، نگاهی به من کرد و گفت:
- چند دقیقه منتظر باشید من درها رو قفل میکنم و برمیگردم.
کمی نگران شدم، چرا درها رو قفل کنه؟ داستان از چه قراره؟ دستم رو روی کلت کمریم که زیر کاپشنم بود بردم و ضامنش رو آزاد کردم. حدود ۱۰ دقیقه منتظر شدم تا برگشت. وقتی داشت آروم از پلهها بالا میومد صدای پاهاش رو میشنیدم و تصور میکردم که چطور یه دستش رو به نردهها گرفته و یکی یکی پلهها رو طی میکنه.
پای راستش رو گذاشت رو آخرین پله و با پای چپ به طبقه سوم رسید. پاشنه کفشش طوری بلند بود که قدش رو نسبتا به من نزدیک کرده بود، اما اینطور به نظر میومد که اگه کفشش رو در بیاره حدود پنج سانت از من کوتاهتر میشه.
همینطور که به طرف اتاق میومد با نگاهم دنبالش کردم، نگاهی به من کرد و متوجه توجه من شد. وارد اتاق که شد در اتاق رو نیمه باز گذاشت. انگار طرز نگاه من کمی نگرانش کرده بود. متوجه شدم که توی خونه تنهاست، اما باز هم سعی داشت جوانب احتیاط رو رعایت کنه که کسی متوجه این ملاقات و حرفهایی که قراره گفته بشه نشه:
- چیزی میل دارید؟
- نه، اگه چیزی بخوام شما باید برید و برام بیارید و من باید دوباره ده دقیقه منتظرتون باشم. ترجیح میدم زودتر موضوع رو مطرح کنید.
- من به شما صد میلیون پول میدم.
جا خوردم، چرا؟ مبلغ زیادیه و از اینکه اینطور قاطعانه و بیپروا در مورد این مقدار پول صحبت میکرد، اینطور به نظر میرسید که کاری که قراره انجام بشه، کار مشکل و یا خطرناکیه. خودم رو کمی جمع و جور کردم و گفتم:
- مسائل مالی رو باید بعد از طرح موضوع در موردشون صحبت کنیم. لطفا بفرمایید موضوع چیه.
- من میخوام همسرم و معشوقش بمیرن.
حجم
۲۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۰ صفحه
حجم
۲۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۰ صفحه
نظرات کاربران
خیلی کتاب خاصی بود
قشنگ بود