کتاب پیش از طلوع
معرفی کتاب پیش از طلوع
کتاب پیش از طلوع نمایشنامهای از شهرام کهرابی است. پیش از طلوع دربارهی زن و مردی است که به مسافرت رفتهاند و آنجا درگیر مشکلاتی میشوند.
دربارهی کتاب پیش از طلوع
کتاب پیش از طلوع نمایشنامهای نوشته شهرام کهرابی است. در این داستان، زن و مردی برای تعطیلات به مسافرت رفتهاند و دوستانشان را هم دعوت کردهاند. اما وقتی به خانه میرسند، مشکلاتش شروع میشود. برق قطع شده و همین آغاز دعواها و داد و بیدادهای مینا و بهرام است. پیش از طلوع شش شخصیت به نامهای مینا، بهرام، حسین، پروانه، مهرنوش و پیام دارد.
کتاب پیش از طلوع را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن نمایشنامه لذت میبرید، کتاب پیش از طلوع را بخوانید.
بخشی از کتاب پیش از طلوع
مینا: چی شد؟
بهرام: میگه هفته پیش فیوزا سوخته بابات هم در جریان بوده خودش گفته تهران فیوز دارم میارم عوض میکنم...
مینا: خب ...؟
ًبهرام: اینا رو داد فعلا کارمون راه بیافته ...
مینا: اینا چی ان؟
بهرام: شمع ...
مینا: (میزند زیر شمعها و فریاد میکشد) شمع؟ ... این همه مهمون دعوت کردی اینجا واسه من دو تا شمع گرفتی دستت اومدی بالا؟...
بهرام: خب چیکار کنم؟ اینارم نمیگرفتم؟ ... حداقل چشممون یه چیزی ببینه ...
مینا: خاک بر سرت بهرام ... میدونستم به طناب پوسیده تو نباید برم تو چاهها ... تو اصلا نمیفهمی
بهرام: مینا جان عزیزم شلوغش نکن ... قراره این چیزا به عهده من باشه دیگه...
ًمینا: آخه با دو تا شمع؟... تو اصلا فکر نمیکنی اونارو دعوت کردی اینجا خوش بگذرونن نه اینکه ...
(بهرام حرف او را قطع میکنه و تقریباً فریاد میکشد) بهرام: بابا جان پول دادم جمشید فیوز بخره بیاره عوض کنه ... (سکوت) من اگر شده موتور برق بخرم بیارم اینجا نمیذارم تو بیبرق بمونی؟... خیالت راحت شد؟ (شمع ها رو روشن می کند) ... عزیزم حالا یه اتفاقی افتاده ... خودم درستش میکنم تو آرامشات رو حفظ کن ...
مینا: (آرام شده). آخه تو چرا به حرفای من بی توجهی؟
بهرام: نه بابا من کجا بی توجه ام؟
مینا: (چشمش به کفشهای بهرام می افتد و ناگهان فریاد میکشد) بهرام ...
بهرام: جان؟
مینا: با کفش اومدی تو؟
بهرام: آخ آخ ... حواسم پرت شد به خدا ... (کفشها را در میآورد)
مینا: دیدی گفتم بی شعوری؟
حجم
۲۸۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۲۸۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه