
کتاب خاطرات دوران کودکی
معرفی کتاب خاطرات دوران کودکی
مرمر اسماعیلی در کتاب خاطرات دوران کودکی خاطراتش را از سالهای دهه سی روی کاغذ آورده است.
خاطرات دوران کودکی
در این کتاب زندگی واقعی نویسنده را میخوانیم و در کنار آن گذری خواهیم داشت به دهه سی. دههای که شاید برای پدربزرگها و مادربزرگها و بعضی از پدرو مادرهای امروزی که دیگر پا به سن گذاشتهاند و همین روزها بچههایشان دنبال جفتهایشان میروند. بسیار خاطرهانگیز باشد.
خواندن کتاب خاطرات دوران کودکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر دوست دارید با زندگی بچههای قدیم حدود ۶۰ تا ۷۰ سال پیش آشنا شوید، پیشنهاد میکنیم داستانهای واقعی شیرین و آموزنده مرمر اسماعیلی را بخوانید.
جملاتی از کتاب خاطرات دوران کودکی
از کوچه و محله ما همه جور فروشندهای برای تبلیغ کالایش رد میشد. شیر فروش با صدای بوق مخصوص خودش, یخ فروش با الاغ, نان فروش که نان بربری عرضه میکرد. خانواده ای در اتاق زیر زمین ما زندگی میکردند مادر و پسر مرتب دعوا وبحث داشتند؟ مادر میگفت: خوب پسرم چکار کنم قدت کوتاه بوده نتونستی پاسبان بشی؟!! همان موقع مادر برای خرید بیرون رفت؛ اتفاقا فروشنده داد میزد و نون بربری فروش میکرد, پدر که تو حیاط بود صداشو می شنیدیم که به پسرش میگفت: حسن مثل اینکه یکی گلوی مادرت رو گرفته داره مارو صدا میکنه برو کمک الان خفش میکنه؟ ما که میدونستیم فروشنده داره با صدای گرفته میگه نان بربری از خنده ریسه میرفتیم. خونه ما خیلی قدیمی اما زیباییهای مخصوص خودش را داشت، ما همگی آنجا به دنیا آمده بودیم آن خونه را تنها پر از خاطره و زیبایی میدیدیم. دنیای زیبای ما همان منزل دوطبقه وسط کوچه, با دوستها و همبازیهای خیلی خوب خلاصه شده بود.
حجم
۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
نظرات کاربران
خیلی برام عجیب بود که چطور ناشر حاضر شده این خاطرات رو چاپ کنه. یه سری خاطرات درهم و برهم بدون هیچ نظم و ترتیب و زمانبندی نقل شده بود با کلی ایراد متنی و نگارشی و فنی و ... مثل
خیلی قشنگ و شیرین و خودمانی بود
خاطرات قدیمی از زبون مادربزرگ . خوبه اما کاش فامیلش رو نمی نوشت آبروی خواهرش رو برد از بس گفت حسود بود
کتاب روان و خوبی بود چند ساعته هم تموم شد کاش ادامه داشت و سرانجام هر کدوم از نقش ها مشخص میشد
خیلی زیبا بود ولی علامت سوال زیاد داشت برای جمله های خبری علامت سوال میگذاشت و این خوندن رو سخت میکرد
بد نبود. در مورد زندگی چند دهه پیش. ولی خیلی از خودش تعریف داده بود و خیلی هم علامت سوال داشت. یعنی برای جملات خبری هم مدام علامت سوال گذاشته بود.
خیلی خوب بود خاطرات واقعی و جالب.یاد خاطرات مادربزرگام افتادم روحشون شاد کاش بیشتر بود