دانلود و خرید کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو مصطفی محمدی
تصویر جلد کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو

کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو

نویسنده:مصطفی محمدی
انتشارات:انتشارات صریر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو

کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو، اثر مصطفی محمدی، کتابی است که از مناطق خاطره‌انگیز، خطوط مقدم و جبهه‌های دوران جنگ، می‌گوید. این کتاب را نشر صریر منتشر کرده است. 

درباره‌ی کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو

مجموعه کتاب‌های قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره مینو شناسنامه تمام مناطق خاطره انگیز را پیش روی مخاطبان قرار میدهد. نویسندگان این مجموعه بر آنند تا علاوه بر ذکر مشخصات و مختصات هر مکان، با یادآوری خاطرات تاریخسازان آن، مشتاقان را به آن لحظات ناب رهنمون باشند. 

در کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو با شرایط رزمندگان در هنگام جنگ در جبهه‌ها، با جغرافیای محلی که در آن قرار داشتند، عملیات‌هایی که در آن مناطق صورت گرفت تا پیروزی حاصل شود و راهی که رزمندگان و شهدا طی کردند تا امروز، وطن در آسایش باشد، آشنا می‌شویم. 

کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو برای دوست‌داران و علاقه‌مندان به مطالعه کتاب‌های دوران دفاع مقدس و جنگ، جذاب  خواندنی است. 

جملاتی از کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جزیره‌ی مینو

«بابا خیلی به قول و عمل به آن مقید بود. قول داده بود مرا با خودش به منطقه ببرد. شرایط پیش نیامد و باید در اهواز می‌ماند و کارهای عقب‌افتاده‌اش را دنبال می‌کرد؛ تا این‌که برای عمل به قولش، روزی آمد خانه و گفت: "جواد! آقای طوسی دارد می‌رود منطقهٔ جنگی، تو را هم می‌گویم با خودش ببرد." 

محمدحسن طوسی فرمانده اطلاعات‌عملیات لشکر بود که بعدها به شهادت رسید. من هم که بال درآورده بودم، خودم را آماده کردم؛ تا این‌که خودرویی آمد و سوارش شدیم. ولی پدرم خودش از اهواز بیرون نیامد و مشکل نیامدنش به منطقه را به طوسی گفت. طوسی هم با آغوش باز پذیرایم شد. این‌جا دیگر مسؤولیت مراقبت از من به عهدهٔ طوسی بود. خَش برمی‌داشتم، طوسی باید جواب پدرم را می‌داد. آدم دقیقی بود و مرا به دیگری نسپرد.

تا به آبادان و ساحل اروندرود برسیم، چند بار از دژبانی‌ها گذشتیم. هر بار من می‌پرسیدم که پس دشمن کجاست؟ منطقهٔ جنگی کجاست؟ چرا صدای تیر نمی‌آید؟! طوسی هم لبخند می‌زد؛ تا این‌که وارد جزیرهٔ مینو شدیم.

غروب شد که خودم را میان نخلستان‌ها دیدم. طوسی جامهٔ سپاهی به تن نداشت. به نخستین چیزی که با کنجکاوی برخوردم، صدای پراکندهٔ انفجارها بود. داخل روستا، یک دوچرخه دیدم. معلوم بود برای بچه‌های بومی جزیره است؛ ولی گویا به خاطر جنگ مجبور به ترک و رها کردنش شده بودند. جریان آرام زندگی در آن‌جا قطع شده بود و حالا جایش را داده بود به انفجاراتی که نفس را در سینه حبس می‌کرد. صدای موتور برقی را که با آغاز شب روشن شده بود، شنیدم. صدای انفجارهایی که بی‌هدف زمین را می‌لرزاند، قطع نمی‌شد.

رویکردهای نوین شناسایی و پرورش استعدادها در ورزش
روح الله محمدی میرزایی
مجموعه اشعار و دل نوشته ها
علی صائمیان
دختری از جنس تابستان
طهورا دهقانی‌سرهنگچه
خوابم یا بیدارم
مهنوش وحدتی
آمادگی آزمون کارشناسی ارشد و دکتری زبان تخصصی مهندسی پزشکی
گروه مولفان سنجش امیرکبیر
ناتوانی های یادگیری غیرکلامی
جان ام. داویس
فیزیولوژی پزشکی گایتون و هال، ویرایش چهاردهم 2021؛ جلد سوم
جان ادوارد هال
آدم های سمی
لیلیان گلاس
نبرد تفسیرها و غنی سازی اورانیوم در ایران
فرشاد کاشانی
ظواهر یک زن
محمدرضا بردبار
شبکه های اجتماعی مدیریت منابع‌ طبیعی
ارین بادین
منشور شعر حکمت
سیدعلی صالحی
و شیخ گفت...
محمداعظم ره‌نورد زریاب
روش های کاربردی در مقابله با اضطراب
موسسه چاره جویی بحران و تروما (CTRI)
فلسفه هنر کامپیوتری
دومینیک مک آیور لوپس
شازده حمام (جلد پنجم)
محمدحسین پاپلی یزدی
پی جویی سرقت خودرو و روش های کشف آن
کرم یوسفوند
کوچه آژیر می‌کشد
میثم محمدی
باشتاب به پیش؛ چگونه زنان می‌توانند مقتدر و هدفمند باشند
ملانی ورویر
فکه (بهرام درخشان)
۱۴۰۳/۰۱/۱۲

جزیره مینو و نخل های بی سر

پاکسازی جزیرهٔ مینو از مین، تا دو دهه پس از پایان جنگ به درازا انجامید، ولی با تلاش فراوان به پایان رسید و این منطقه هم‌اکنون به طور کامل از مین‌های کارگذاری شده در زمان جنگ پاک شده است.
فکه (بهرام درخشان)
در سفری که بنی‌صدر به جزیرهٔ مینو آمد، فرمانده هنگ مرزی ژاندارمری خوزستان را نیز با خود همراه ساخت تا از مرزهای آبی و خاکی ایران بازدیدی داشته باشد. در آن دیدار، پاسداران جزیره او را که فرماندهی کل قوا بود
فکه (بهرام درخشان)
صبح روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، ناگهان مرزنشینان جزیرهٔ مینو، بر فراز نخل‌های‌شان چند فروند هواپیمای عراقی را دیدند که با آرایش رزمی، از آسمان مینو گذشتند و به سوی آبادان رفتند.
فکه (بهرام درخشان)
«یکی از تلخ‌ترین حوادثی که در جنگ دیدم، توی جزیرهٔ مینو رخ داد: من و همسرم منتظر خودرو گذری بودیم؛ تا این‌که نیسان آبی‌رنگی ایستاد. شوهرم گفت: "سوار شو." سرگیجه داشتم و نمی‌دانستم که باردارم. گفتم: "نمی‌توانم بروم بالا." نیسان که دید دست دست می‌کنیم، رفت و ما کنار جاده ماندیم. بعد صدای انفجار و پشت‌بندش گرمای آتش آمد. همزمان خودرو دیگری پیش پای ما ایستاد. این بار سوار شدیم. در راه دیدم انفجار از کجا بوده. جیغ کشیدم؛ نیسان تکه‌تکه شده بود. جنازهٔ مسافرانش روی زمین پخش شده و خون روی زمین می غلتید. همسرم سرم را به طرف خودش برگرداند تا صحنه را نبینیم.
فکه (بهرام درخشان)

حجم

۲۵۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۲۵۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان