دانلود و خرید کتاب به یاد صیاد دل‌ها و ۱۱۰ فرمانده شهید دفاع مقدس میثم نوروزیان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب به یاد صیاد دل‌ها و ۱۱۰ فرمانده شهید دفاع مقدس

کتاب به یاد صیاد دل‌ها و ۱۱۰ فرمانده شهید دفاع مقدس

انتشارات:انتشارات صریر
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب به یاد صیاد دل‌ها و ۱۱۰ فرمانده شهید دفاع مقدس

کتاب به یاد صیاد دل‌ها و ۱۱۰ فرمانده شهید دفاع مقدس، اثری درباره‌ی زندگی و فعالیت‌های شهید سپهبد علی صیاد شیرازی و صد و ده نفر دیگر از فرماندهان شهید است. میثم نوروزیان با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس این کتاب را نوشته است و نشر صریر آن را چاپ کرده است.

درباره‌ی کتاب به یاد صیاد دل‌ها

در کتاب به یاد صیاد دل‌ها با گوشه‌ای از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، شهید حسن آبشناسان و دیگر شهدای دفاع مقدس آشنا می‌شویم. میثم نوروزیان از زندگی و فعالیت‌های مرتبط شهیدان گفته است. خاطرات شیرینی که ضمن معرفی آنان آورده است، لذت خواندن کتاب را بالاتر می‌برد و آوردن قسمتی از وصیت‌نامه‌ی شهدا در کتاب، ما را با روحیات و طرز تفکر والای آنان آشنا می‌کند. 

کتاب به یاد صیاد دل‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به یاد صیاد دل‌ها برای افرادی که دوست دارند با زندگی و طرز تفکر شهدای دفاع مقدس آشنا شوند، جذاب و خواندنی است.

جملاتی از کتاب به یاد صیاد دل‌ها 

روز عاشورا بچه در بغل، همراه زنان دیگر در یکی از خیابان‌های نزدیک حرم علی‌بن موسی‌الرضا (ع) به تماشای دسته‌های سینه‌زنی ایستاده بود. ناگهان صدای گریه کودک برخاست اما دنباله صدا درنیامد. لحظاتی گذشت. دهان بچه همچنان باز بود. نفسش بند آمده بود و رنگش هر لحظه کبود و کبودتر می‌شد. جیغ زن‌ها بلند شد. زنی بچه را از دست مادر قاپید و صورت کوچک او را زیر سیلی گرفت. باز خبری نشد. مادر شنید: طفلکی تمام کرد، خفه شد! رو به حرم گرداند و گفت: حاشا به غیرتت! بعد چشم‌هایش سیاهی رفت و به زمین افتاد. در عالم دیگر دید که در مجلس عزاداری است. کسی روی منبر نشسته و روضه می‌خواند. در بالای مجلس سیدی نورانی است که با دست به او اشاره می‌کند: پیش آی! عزاداران راه باز کردند تا رسید به نزدیکی‌های آن سید نورانی، که حالا می‌دانست امام رضا (ع) است. امام دعایی خواند و بعد گفت: «تو نگران علی نباش!»

به صدای گریه فرزندش چشم گشود. صدای صلوات زن‌ها بلند شد. بچه را که به بغل گرفت و بر سینه‌اش فشرد، اشک امانش نداد. به طرف گنبد طلایی برگشت و گفت: «آقاجان من را ببخش، بی‌ادبی کردم...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۳٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۶,۵۰۰
تومان