کتاب زیبای خفته
معرفی کتاب زیبای خفته
زیبای خفته، نوشته مریمسادات سیدطاهرالدینی، حکایت زندگی جانباز شهید محمدتقی طاهرزاده از شهدای اصناف و بازار اصفهان است.
جانباز شهید محمدتقی طاهرزاده در شهریور ۱۳۴۹ در اصفهان به دنیا آمد. از هفت سالگی کار کرد. تا سوم راهنمایی درس خواند و در هفده سالگی به جبهه رفت. در تیرماه ۱۳۶۷ در شلمچه دچار موج گرفتگی شد و حدود یک ماه بعد وارد عالم بیهوشی شد. دوران بی هوشی او هجده سال به طول انجامید. در طول این مدت آنچه بر شگفتی این واقعه میافزود، پرستاری عاشقانه پدر وی بود.
این زیبای خفته در اردیبهشت سال ۸۴ به جمع همسنگران شهیدش پیوست و با پدرش برای همیشه وداع نمود. البته پدر نیز سالهای دوری را نتوانست تحمل کند و سرانجام در سال ۱۳۹۲ به فرزند شهیدش ملحق گشت.
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای در چهاردهمین سال بیهوشی محمدتقی طاهرزاده، بربالینش حاضر شد، دست برپیشانیاش کشید و این جملات نغز را ادا کرد:
محمدتقی، محمدتقی!
میشنوی آقاجون؟ میشنوی عزیز؟
محمدتقی میشنوی؟ میشنوی؟
در آستانهٔ بهشت،
دم در بهشت،
بین دنیا و بهشت قرار داری شما!
خوشا بهحالت،
خوشا بهحالت،
خوشا بهحالت،
خوشا بهحالت.
خواندن کتاب زیبای خفته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علقهمندان به ادبیات جنگ و پایداری و سرگذشتنامههای شهدا مخاطبان این کتاباند.
جملاتی از کتاب زیبای خفته
یکبار خانمی زنگ زد، گفت: «من همسر محمدتقی هستم! خطبهٔ عقد ما را خداوند در خواب خوانده است. خودم میآیم و تمام کارهای او را انجام میدهم.»
پدرم با خواستهاش مخالفت کرد.۳۵
روزی که از تخت افتاد
یک بار خواب بود. در اتاقش را بستم. داشتم سالن را جارو میکردم. صدایش را نشنیدم. در را که باز کردم، با صحنهٔ دلخراشی روبهرو شدم. محمدتقی چون مشکل ریه داشت، موقع سرفه کردن از تخت افتاده بود. سرش خورده بود به چرخ تخت. همینطوری خون میزد بیرون. بدنش هم به شدت میلرزید. مادرم منزل نبود. با پدرم کمک کردیم، گذاشتیمش روی تخت. پدرم سرش را پانسمان کرد.
حجم
۱۹۴٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱۹۴٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
نظرات کاربران
سلام علیکم بنده برادر شهید طاهرزاده هستمتشکر بابت کتاب و منتشر کردن آن