دانلود و خرید کتاب عطار و ژنرال بیلیف بهادر باقری
تصویر جلد کتاب عطار و ژنرال بیلیف

کتاب عطار و ژنرال بیلیف

نویسنده:بهادر باقری
انتشارات:نشر خاموش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۳از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عطار و ژنرال بیلیف

عطار و ژنرال بیلیف، مجموعه داستان‌های کوتاه بهادر باقری است که همگی مایه‌ای طنزآمیز دارند. این کتاب را نشر خاموش منتشر کرده است. 

درباره‌ی کتاب عطار و ژنرال بیلیف

عطار و ژنرال بیلیف، داستان‌های کوتاه و طنزآمیز بهادر باقری است که سال ۱۳۹۸ منتشر شده است. زبان بهادر باقری در کتابش، عطار و ژنرال بیلیف، ساده و صمیمی است و خواندن این کتاب که به گفته‌ی خودش خاطرات طنزآمیز او و دوستانش است، لذت دلنشینی را به شما هدیه می‌دهد. او در داستان‌هایش از  خاطرات دوران کودکی‌اش در دبیرستان فروتن، اقلید فارس گفته و کم کم به دوران جوانی و بزرگسالی رسیده است. هر کدام از داستان‌های کتاب عطار و ژنرال بیلیف، کوتاهند و این توانایی را دارند که مانند گریز دلپذیری در لحظات پرشتاب روزمره باشند. 

کتاب عطار و ژنرال بیلیف را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب عطار و ژنرال بیلیف مجموعه داستان‌های طنز است، بنابراین برای علاقه مندان به مطالعه‌ی آثار طنز، کتابی جذاب و خواندنی است. 

درباره‌ی بهادر باقری

دکتر بهادر قادری متولد ۷ شهریور۱۳۴۷ در اقلید فارس است. او دکترای زبان و ادب فارسی را از دانشگاه تربیت مدرس در سال ۱۳۷۹ و با رساله "نقد و بررسی شیو شرح نویسی در شرح های دیوان حافظ" اخذ کرد. بهادر باقری در دانشگاه‌های ایران، کلمبیا، اکراین، ایروان و بنگلادش، به تدریس زبان و ادبیات پارسی پرداخت و کتاب‌ها و مقالات بسیاری نیز نوشته است. او همچنین دستی هم در سرودن شعر دارد. 

جملاتی از کتاب عطار و ژنرال بیلیف

باورش سخت است اما نخستین شکست عشقی را در دبستان خوردم! روزی آن خبر تلخ و کمرشکن همه‌جا پیچید که خانم ازدواج کرده. واویلا! خبر، پتکی سنگین بر سرهای بی‌مو، گردن‌های باریک، چشمان وق‌زده و دل‌های بی‌تجربه و عشق ناشناس و دست و پاچلفتی ما بود. خبر، سیلی سنگین و بیدارگر و بیدادگرِ سرنوشت بر گونه‌های تُردِ من بود. سوز زمستان اقلید، از بیرون به درونم وزیدن گرفته بود. در کلاس بودم و در کلاس نبودم. «من در میان جمع و دلم، جای دیگر است.»۴ در دبستان فروتن بودم و نبودم. از دستش دلخور بودم. نه به من خبر داده بود، نه با من مشورت کرده بود، نه به احساسات من توجه کرده بود و نه فهمیده بود که من (و شاید ما) فقط و فقط به خاطر او به مدرسه می آمدیم و حالا او مال یک مرد خوشبخت شده بود که وقتی می‌آمد جلو درِ مدرسه تا با خانم به خانه بروند، می‌خواستم قتل عامش کنم! دیدنی نبود.

maryam mafakheri
۱۳۹۹/۰۹/۱۵

کتاب مخلوطی نامرتب از خاطرات آقای بهادر باقری و دوستتان شان بعلاوه اشتباهات لغوی افراد و حتی بچه های تازه زبان باز کرده بود. کلا لبخندی بر لبم نیآورد.

احسان ابافت
۱۳۹۹/۰۸/۲۶

زیاد خوب نبود....

shirani
۱۳۹۹/۰۱/۰۴

فوق العاده است. هم کلاس هاشون در دانشگاه، هم بیان شیرینشون، هم نوشتنشون.

عین میم
۱۳۹۸/۱۲/۲۴

65 صفحه ابتدایی رو خوندم. نه خیلی بد و نه خیلی خوب! داستان های گیرایی نداره ولی انقدر پرت و پلا هم نیست که نشه خوندش! شوق بقیه کتابها نگذاشت ادامه بدم.

فال حافظ و رسالهٔ من رسالهٔ دکتری من دربارهٔ بررسی و نقد شرح‌های اشعار حافظ بود که با عنوان فرهنگ شرح‌های حافظ در انتشارات امیرکبیر منتشر شد. (این هم تبلیغات و آگهی بازرگانی زیرنویس!) باری، کار و بار این رساله خیلی طول کشید و شبی که از نوشتن و اندیشیدن بسیار، خسته و علیل و ملول شده بودم، گفتم فالی بزنم ببینم نظر حافظ عزیز در بارهٔ این «رساله» چیست و کی قرار است کارم تمام شود و نفس راحتی بکشم و به زندگی‌ام سر و سامانی بدهم. فال زدم و این بیت آمد: دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه یک بیت از این قصیده، بِه از صد «رساله» بود!
alireza_salarii
لختی بخند روزی در کلاس درس فارسی عمومی، این شعر زنده‌یاد قیصر امین‌پور را می‌خواندیم: لبخند تو خلاصهٔ خوبی‌هاست لَختی بخند، خندهٔ گل زیباست دانشجوی من اینچنین خواند: لُختی! (Lokhti) بخند! خندهٔ گل زیباست. یکی از همکاران می‌گفت یکی از دوستان شوخ‌طبع و طنّاز به قیصر گفته بود، واج‌آرایی شعرت عالی است؛ اما اگر اینچنین می‌گفتی، واج‌آرایی و موسیقی حروفت (تکرار حرف «خ») بهتر و کامل‌تر و زیباتر می‌شد: لَختی بخند، خندهٔ خُل زیباست.
alireza_salarii
عطار و ژنرال بیلیف سال‌ها پیش که دانشگاه‌ها مستقلاً کنکور تشریحی دکتری برگزار می‌کردند، پرسش‌های آزمون زبان انگلیسی تخصصی برای داوطلبان زبان و ادبیات فارسی دانشگاهمان را من طرح می‌کردم. یک سال، در یکی از سؤالات، متنی از دائرة المعارف دربارهٔ عطار آورده بودم بدین شرح: General belief is that Attar was killed by Mongols in Nishabur. ترجمه: «باور عمومی چنان است (همگان برآنند) که عطار در نیشابور به دست مغولان کشته شد.» وقتی برگه‌ها را تصحیح می‌کردم، دیدم یکی از دانشجویان این جمله را چنین ترجمه کرده‌است: «عطار در نیشابور به دست ژنرال بیلیف که مُنگُل بود کشته شد!»
alireza_salarii
روزی جناب دکتر مسعود جعفری دام تجریدُه! این بیت زیبای مونتاژ شده را برایمان می‌خواند: گر تو با مادرزنت خوبی، چه ترسی از زنت؟ «چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور!»
shabnam
خودتان می‌دانید که یکی از سوغاتی‌های شیراز جنت‌طراز، پس از سوهان قم و گز اصفهانش، گلاب و عرقیات و ترشی آن است
shabnam
احوال من بی‌تو تنگ غروبِ جمعهٔ آبان در برف‌ریزِ خانه‌های سالمندان .
shabnam
نمایندهٔ مجلس بندهٔ خدایی در انتخابات مجلس، رقیب اصلی خود (مثلاً آقای کریمی) را شکست می‌دهد و نمایندهٔ شهرشان می‌شود. یکی از مسئولان، خرسندی خود از پیروزی وی را چنین ابراز می‌دارد: «ما از خدا می‌خواستیم که هر سگی رأی بیاره، غیر از کریمی!»
shabnam
همسر جناب قاضی به رحمت خداوندی می‌پیوندد و ایشان با خواهر همسر فقید خود ازدواج می‌کند. از او دلیل این کار را جویا می‌شوند. می‌گوید برای «صرفه‌جویی در مادرزن!»
shabnam

حجم

۱۶۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۶۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۱۱,۶۰۰
تومان