دانلود و خرید کتاب آس و پاس در پاریس و لندن جورج اورول ترجمه بهمن دارالشفایی
تصویر جلد کتاب آس و پاس در پاریس و لندن

کتاب آس و پاس در پاریس و لندن

معرفی کتاب آس و پاس در پاریس و لندن

کتاب آس و پاس در پاریس و لندن نوشته نویسنده مشهور جورج اورول است که با ترجمه بهمن دارالشفایی منتشر شده است. اورول را بیشتر با کتاب مزرعه حیوانات می‌شناسند.

درباره کتاب آس و پاس در پاریس و لندن

آس و پاس در پاریس و لندن اولین کتاب جورج اورول است. این اثر در سال ۱۹۳۳ منتشر شد و اورول برای چاپش دردسرهای زیادی کشید چون خیلی‌ها آن را رد کردند و حتی نزدیک بود جورج آن را بسوزاند.

نیمهٔ اول کتاب که در پاریس می‌گذرد، حتی از نظر توالی زمانی تا حدود زیادی مبتنی بر واقعیت است. اما نیمهٔ دوم، که در لندن می‌گذرد، تجربیات اورول است از دوره‌های مختلفی که خودخواسته با خیابان‌خواب‌ها سر می‌کرده و توالی وقایع آن‌طور که در کتاب آمده نبوده است.

بخش اول درباره روزهای زندگی او در پاریس است. آنجا در یک آشپزخانه کار می‌کرد و بخش دوم روزهای اورول در لندن را شرح می‌دهد، زمانی که در قامت یک ولگرد آس‌ و پاس در خیابان‌ها زندگی می‌کرد.

اگرچه اورول را با مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ می‌شناسید اما بعضی می‌گویند آس و پاس در پاریس و لندن خواندنی‌ترین کتاب او است. او این کتاب را زمانی نوشت که دزد تمام پس‌اندازش را دزدید و او مجبور شد برای ادامه زندگی راهی پیدا کند. 

خواندن کتاب آس و پاس در پاریس و لندن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره جرج اورول

اریک آرتور بلر با نامِ مستعار جُرج اوروِل، ۲۵ ژوئن سال ۱۹۰۳، در شهر موتیهاری، بهار (استان هند) در راج بریتانیا زاده شد. او داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، منتقدِ ادبی و شاعر مشهور قرن بیستم بود و زمانی که اریک یک ساله بود، مادرش او و خواهر بزرگترش را به انگلستان برد.

زندگی در محیطی طبقاتی در هند و انگلیس باعثِ نگاهِ ویژه او به فقر شد؛ موضوعی که مهم‌ترین عنصرِ رمان‌ها و نوشتارهای جرج اورول را تشکیل می‌دهد. در جوانی برای کسب تجربه مدتی را در بین فقرا، بی‌خانمانان و کارگرانِ فصلی لندن و پاریس گذراند و بعضی مواقع در ظرفشوییِ یک هتل کار می‌کرد. در این زمان شروع به نوشتن تجربیات خود کرد که به نخستین کتابش آس و پاس‌ها در پاریس و لندن منجر شد. پس از انتشار این کتاب، به رمان‌نویسی پرداخت و دو رمان نخستش نیز بر اساس همین تجربیاتش در برمه (روزهای برمه) و انگلیس (دختر کشیش) شکل گرفت. هوای تازه آخرین رمان او پیش از آغاز جنگ جهانی دوم است.

در سال‌های نخستین جنگ به روزنامه‌نگاری و نقد کتاب پرداخت، ولی در سال ۱۹۴۳ پس از مرگ مادرش کار بر روی رمانی که تا امروز به آن مشهور است یعنی قلعه حیوانات را آغاز کرد. باید خاطرنشان ساخت اورول را بیشتر برای دو کتاب سرشناس و پرفروشش قلعه حیوانات و رمان ۱۹۸۴ می‌شناسند. این دو کتاب بر روی هم بیش از هر دو کتابِ دیگری از یک نویسنده قرن بیستمی، فروش داشته‌اند.

اورول در بیستم ژانویه ۱۹۵۰، هفت ماه پس از چاپ کتاب ۱۹۸۴، درگذشت. به درخواست خودش، پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را در گورستانی گمنام و پرت در دهکده‌ای به نام ساتن کورتینی در نزدیکی آکسفورد به خاک سپردند.

بخشی از کتاب آس و پاس در پاریس و لندن

زن طبقهٔ سوم: «گوساله!»

و بعد در یک چشم‌به‌هم‌زدن پنجره‌ها از همه‌طرف باز می‌شوند و ارکستری از نعره‌ها و فریادها به راه می‌افتد و نصف خیابان داخل دعوا می‌شوند. ده دقیقه بعد ناگهان همه ساکت می‌شوند؛ دستهٔ سواره‌نظامی در حال عبور از خیابان است و همه دست از فریادزدن کشیده‌اند تا آن‌ها را تماشا کنند.

این صحنه را فقط برای این شرح دادم که تا اندازه‌ای حال وهوای خیابان کوک دُر را منتقل کنم. نمی‌خواهم بگویم تنها اتفاق این خیابان همین دعواها بود، اما با این حال به‌ندرت پیش می‌آمد صبحمان را بدون دست‌کم یکی از این غائله‌هایی که تعریف کردم بگذرانیم. فضای آن خیابان را این چیزها تشکیل می‌داد: دعوا، ناله‌های غمگین فروشنده‌های دوره‌گرد، فریاد بچه‌هایی که روی سنگفرش خیابان به دنبال پوست پرتقال می‌دویدند و بوی گندی که شب‌ها از گاری‌های زباله‌جمع‌کن بلند می‌شد.

این خیابان بسیار باریک بود؛ دره‌ای تنگ از ساختمان‌های بلند جذام‌زده که به شکل رقت‌انگیزی به هم تکیه داده بودند، انگار همه‌شان در میانهٔ فروریختن منجمد شده باشند. همهٔ ساختمان‌ها هتل بودند و تا خرخره پر از مستأجرهای اغلب لهستانی، عرب و ایتالیایی. طبقهٔ همکف هر هتل یک کافهٔ کوچک بود که آن‌جا می‌توانستید با پولی معادل یک شیلینگ مست شوید. شنبه‌شب‌ها حدود یک‌سوم مردهای محله مست بودند. سر زن‌ها یقهٔ هم را می‌گرفتند و عمله‌های عرب، که در ارزان‌ترین هتل‌ها ساکن بودند، سر هیچ وپوچ دعوا راه می‌انداختند و آخرسر هم کار با صندلی و بعضی وقت‌ها تپانچه فیصله پیدا می‌کرد. هیچ مأمور پلیسی جرئت نمی‌کرد شب‌ها تنها به این خیابان بیاید. محلهٔ کمابیش پرجاروجنجالی بود. بااین حال، وسط این بلبشو و کثافت، مغازه‌دارها، نانواها، رخت‌شورها و بقیهٔ کسبهٔ عادی و محترم فرانسوی زندگی می‌کردند، سرشان به کار خودشان بود و بی‌سروصدا سرمایهٔ اندکی برای خودشان جمع می‌کردند.

معرفی نویسنده
عکس جورج اورول
جورج اورول
انگلیسی | تولد ۱۹۰۳ - درگذشت ۱۹۵۰

جورج اورول داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی است که غالباً با دو رمان معروف و پرفروش «مزرعه‌ی حیوانات» و «1984» شناخته می‌شود. اورول را می‌توان موفق‌ترین نویسنده‌ی انگلیسی‌زبان قرن بیستم دانست که آثار او علاوه‌بر ارزشمندی در نگاه مخاطبان قرن جدید، به ابزار آموزش «چگونه نوشتن» برای نویسندگان امروز نیز بدل شده است.

Mathilda
۱۳۹۸/۰۲/۲۰

داستانی بسیار جالب و تامل برانگیز درباره بدبختی ها و مشکلات قشر فقیر جامعه. توصیه میکنم بخونید. 😊🍀

imalializade
۱۴۰۱/۰۷/۱۹

اتفاقی که بعد از خواندن این کتاب در شما می‌افتد، همان چیزی است که اورول در پاراگراف آخر کتاب از آن حرف زده است:«دیگر هیچ‌وقت فکر نمی‌کنم خیابان‌خواب‌ها اراذلی دائم الخمرند، از گداها انتظار ندارم به خاطر سکه‌ای که کف

- بیشتر
donya
۱۳۹۹/۰۱/۱۵

کتاب خوب و آموزنده و پر محتوایی و داستان خوبی داره هر چند تلخه دوس داشتم چون با خوندنش نگاهم نسبت به بعضی مسائل تغییر کرد 👌😍

mahdi
۱۳۹۸/۰۲/۱۹

یک روایت بسیار جذاب از زندگی در گاهی خوشی ، اغلب غم

م.دهقان
۱۴۰۰/۰۵/۰۹

روایتی سرشار از سختی و سختی و سختی ، در یک کلمه نمایش فلاکت! در کنار پی بردن به برخی تفاوت های فرهنگی. به همه توصیه نمی کنم. اما اگر فکر می کنیم مرفه نیستیم و بدبختیم ، بد نیست بخوانیم!

Sara Amiripour
۱۳۹۹/۰۸/۱۰

واقعا جذاب بود و بسیااار غم انگیز و تاثیرگذار

جواد لایت
۱۴۰۳/۰۵/۱۹

جورج اورول در واقع اسم اصلی اریک ‌بلر بوده! اولین‌کتاب‌از‌این‌نویسنده خوندم‌واقعا‌عالی‌هستش.‌مقداری‌طنز‌هستش‌در‌کل‌عالی‌بود.‌(مطالعه نسخه چاپی) تکه‌از‌کتاب: پیروزی‌از‌آن‌کسی‌است‌که‌بیش‌تر‌میجنگد.شجاع‌باشید.

mahsa.doustdar
۱۳۹۹/۰۲/۱۱

به جهت فهموندن دنیای فقر به یک آدم متوسط؛ معرکه بود!

montag
۱۴۰۲/۰۶/۱۶

جورج اورول یا اینکه ضد شرقی ولی حرف هات در کتاب آس و پاس کاملا درست است. هیچ اقتخار و معنویتی، در زندگی فقیرانه وجود ندارد. تا همینجا بسه ادامه ندم. و بنازم ترجمه بسیار عالی و روان آقای بهمن دارالشفایی را.

کاربر ۱۵۴۹۹۲۲
۱۳۹۹/۰۱/۱۳

یه حق اشتراک بگیرید سالانه یا ماهانه از تنوع کتاب بیشتر بتواند استفاده کنند، شاید من خودم خوشم نیومد،

این اشتباه است که فکر کنیم وقتی کسی کارش را از دست می‌دهد، فقط نگران ازدست‌دادن دستمزدش است. درست برعکس، یک مرد بی‌سواد که عادت به کارکردن با وجودش آمیخته، به خودِ کارکردن بیش‌تر احتیاج دارد تا به پول. آدم تحصیلکرده می‌تواند با بطالت تحمیل‌شده، که یکی از بدترین مصیبت‌های فقر است، سر کند. اما مردی مثل پدی، که هیچ وسیله‌ای برای پرکردن زمان ندارد، کارش را که بگیری همان‌قدر بدبخت است که وقتی سگی را به زنجیر می‌بندی. به همین دلیل حرف مفت است که وانمود کنیم نسبت به کسانی که «به خاک سیاه نشسته‌اند» باید بیش‌تر از دیگران احساس ترحم داشت. کسی که واقعآ لایق ترحم است آدمی است که از ابتدای زندگی در خاک سیاه بوده و با ذهنی خالی و بی‌توشه با فقر روبه‌رو می‌شود.
صبا بانو:)
به نظر من، این گرایش که مدام کار بیهوده بتراشیم، نهایتآ به دلیل ترس از عوام است. عوام (مطابق این طرزفکر) چنان حیوان‌های پستی هستند که اگر وقت فراغت داشته باشند، خطرناک خواهند بود؛ امن‌تر آن است که آن‌ها را آن‌قدر مشغول نگه داریم که فرصت فکرکردن نداشته باشند. اگر نظر آدم ثروتمندی را که اتفاقآ از نظر فکری صادق هم باشد، دربارهٔ بهبود شرایط کاری بپرسید، جوابی شبیه این خواهد داد: «ما می‌دانیم که فقر ناخوشایند است؛ درواقع چون این‌قدر از ما دور است، کم وبیش لذت می‌بریم از این‌که با فکرکردن به ناخوشایندی‌اش خودمان را زجر بدهیم. اما از ما انتظار نداشته باشید کاری برایش بکنیم.
صبا بانو:)
در حال حاضر، حس می‌کنم چیزی بیش از لایهٔ سطحی فقر را ندیده‌ام. با این حال، می‌توانم یکی دو چیز را که قطعآ از فقر آموخته‌ام بشمارم. دیگر هیچ‌وقت فکر نمی‌کنم خیابان‌خواب‌ها اراذلی دائم‌الخمرند، از گداها انتظار ندارم به خاطر سکه‌ای که کف دستشان گذاشته‌ام سپاسگزارم باشند، تعجب نمی‌کنم اگر مردی بیکار انرژی نداشته باشد، سپاه رستگاری را تأیید نمی‌کنم، لباس‌هایم را به گرو نمی‌گذارم، دست کسی را که تراکت پخش می‌کند رد نمی‌کنم و در یک رستوران شیک از غذایم لذت نمی‌برم.
صبا بانو:)
رفته، برای همیشه رفته. فقر، کمبود، ناامیدی از شور انسانی! مگر در واقعیت هم عمر دورهٔ اوج عشق چقدر است؟ هیچ. یک آن، شاید یک ثانیه. یک ثانیه خلسه و بعد از آن خاک، خاکستر، هیچ و پوچ.
mahsa.doustdar
با همهٔ این حرف‌ها، حتی ظرفشورها، هرقدر هم که شأنشان پایین باشد، نوعی غرور دارند. غرورشان غرور آدم‌های زحمتکش است، غرور آدم‌هایی که برای دیگران مساوی‌اند با کار کار کار و باز هم کار. در آن سطح، تنها قابلیتی که می‌توانی به دست آوری این است که مثل گاو کار کنی و خسته نشوی
Zahra
در هر عقب‌نشینی ناچار باید چیزی را جا بگذاری. ناپلئون را در برزینا به یاد بیاور! کل ارتشش را جاگذاشت.»
Zahra
می‌گویی می‌خواهی نویسنده شوی. نویسندگی چرت وپرت است. تنها از یک راه می‌شود با نویسندگی پول درآورد: با دختر یک ناشر ازدواج کنی.
mahsa.doustdar
یکی از همان روزها، سروکلهٔ جوانی ایتالیایی در هتل پیدا شد که ادعا می‌کرد حروفچین است. از قماشی بود که آدم تکلیفش را با آن‌ها نمی‌داند، چون خط ریش پاچکمه‌ای داشت که هم نشانهٔ ولگردبودن است و هم نشانهٔ روشنفکربودن. و هیچ‌کس در هتل نمی‌دانست این جوان را در کدام دسته قرار دهد.
mahsa.doustdar
آدم‌های عجیب وغریبی در هتل پیدا می‌شدند. کلا حومهٔ پاریس پاتوق آدم‌های عجیب وغریب است؛ آدم‌هایی نیمه‌دیوانه و گرفتار تنهایی که دیگر تلاش هم نمی‌کنند عادی یا محترم باشند. فقر آن‌ها را از قیدوبند آداب معمول معاشرت رها کرده، همان‌طور که پول آدم‌ها را از قیدوبند کار رها می‌کند.
mahsa.doustdar
لباس چیز قدرتمندی است
montag
اصلا احساس فقر نمی‌کردم، چون حتی بعد از دادن اجارهٔ اتاق و کنارگذاشتن خرج سیگار و رفت وآمد و غذای یکشنبه‌ها، باز هم روزی چهار فرانک برای مشروب باقی می‌ماند که برای خودش ثروتی بود. توصیفش سخت است، اما آن زندگی که آن‌قدر ساده شده بود یک‌جور حس رضایت عمیق به من می‌داد، درست مثل رضایت حیوانی که سیر غذا خورده.
Zahra
حس جالبی بود که نگاهی به آن ظرفشویی چرک کوچک بیندازی و فکر کنی بین آن اتاق و سالن غذاخوری فقط یک در دولنگه فاصله است. آن سوی در، مشتری‌ها پشت میزهای باشکوهشان نشسته بودند (رومیزی‌های تمیز، گلدان‌ها، آینه‌ها و قرنیزهای طلاکاری‌شده و فرشته‌های نقاشی‌شده بر دیوارها) و این سوی در، تنها چندمتر این‌طرف‌تر، ما غرق در کثافتی مشمئزکننده.
Zahra
با این‌که هیچ وقت بیش‌تر از چندصد فرانک پس‌انداز نکرده بود، برایش بدیهی بود که بالاخره روزی رستوران خودش را می‌زند و پولدار می‌شود. بعدها فهمیدم همهٔ پیشخدمت‌ها همین را می‌گویند و این‌طوری فکر می‌کنند. این فکری است که آن‌ها را به پیشخدمت‌بودن راضی می‌کند.
Zahra
هرچقدر پولتان کم‌تر باشد، نگرانی‌تان هم کم‌تر است. وقتی از دار دنیا سیصد فرانک دارید، بزدلانه‌ترین ترس‌ها احاطه‌تان می‌کند. وقتی فقط سه فرانک دارید، همه‌چیز برایتان علی‌السّویه است، چون این سه فرانک شما را تا فردا زنده نگه می‌دارد و اساسآ نمی‌توانید به بعد از فردا فکر کنید. حوصله‌تان سررفته، اما ترسی ندارید. افکار مبهمی در سرتان می چرخد ــ «قاعدتآ تا یکی دو روز آینده از گرسنگی می‌میرم. هولناک است، نه؟» ــ و بعد ذهنتان به موضوعات دیگری پرت می‌شود.
Zahra
شما ملال و دردسرهای حقیر و آغاز گرسنگی را کشف می‌کنید، اما خاصیت رهایی‌بخش فقر هم بر شما آشکار می‌شود: این واقعیت که فقرْ آینده را از بین می‌برد. این حرف کم وبیش واقعیت دارد که هرچقدر پولتان کم‌تر باشد، نگرانی‌تان هم کم‌تر است. وقتی از دار دنیا سیصد فرانک دارید، بزدلانه‌ترین ترس‌ها احاطه‌تان می‌کند. وقتی فقط سه فرانک دارید، همه‌چیز برایتان علی‌السّویه است، چون این سه فرانک شما را تا فردا زنده نگه می‌دارد و اساسآ نمی‌توانید به بعد از فردا فکر کنید. حوصله‌تان سررفته، اما ترسی ندارید. افکار مبهمی در سرتان می چرخد ــ «قاعدتآ تا یکی دو روز آینده از گرسنگی می‌میرم. هولناک است، نه؟» ــ و بعد ذهنتان به موضوعات دیگری پرت می‌شود.
Zahra
ما برمی‌گردیم. پیروزی از آن کسی است که بیش‌تر می‌جنگد. شجاع باشید.
MediaAsvad
«مجبوریم ولش کنیم. طفلکی فقط بیست فرانک برایم آب خورده بود. ضمن این‌که در هر عقب‌نشینی ناچار باید چیزی را جا بگذاری. ناپلئون را در برزینا به یاد بیاور! کل ارتشش را جاگذاشت.»
mahsa.doustdar
چندین روز نان خالی خوردیم و بعد از آن دو روز و نیم هیچی نداشتم که بخورم. تجربهٔ افتضاحی بود. آدم‌هایی هستند که سه هفته یا بیش‌تر روزهٔ کامل می‌گیرند و می‌گویند روزه از روز چهارم به بعد دلپذیر است. نمی‌دانم. هیچ‌وقت از روز سوم جلوتر نرفتم. شاید وقتی داوطلبانه چیزی نمی‌خورید یا موقع شروع روزه سوءتغذیه ندارید، اوضاع متفاوت باشد.
mahsa.doustdar
عشق واقعی. تنها چیز دنیا که می‌ارزد برای رسیدن به آن مبارزه کنید، چیزی که در برابرش همهٔ هنرها و آرمان‌های شما، همهٔ فلسفه‌ها و آیین‌های شما، همهٔ کلمات زیبا و سلیقه‌های والای شما، به اندازهٔ توده‌ای خاکستر هم نمی‌ارزد. وقتی کسی عشق را تجربه کرد ــ عشق واقعی را ــ هرچیز دیگری در دنیا در نظرش چیزی نیست جز شبحی از یک لذت واقعی.
mahsa.doustdar
اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم، گدا صرفآ یک کاسب است که پولش را مثل بقیهٔ کسبه از راهی درمی‌آورد که در دسترسش است. او شرافتش را نفروخته (دست‌کم بیش‌تر از اکثر انسان‌های مدرن نفروخته)؛ تنها اشتباهش این است که حرفه‌ای را انتخاب کرده که ثروتمندشدن با آن محال است.
Fa Ne

حجم

۲۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۴ صفحه

حجم

۲۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۳۰%
تومان