بریدههایی از کتاب آس و پاس در پاریس و لندن
۴٫۵
(۲۳)
این اشتباه است که فکر کنیم وقتی کسی کارش را از دست میدهد، فقط نگران ازدستدادن دستمزدش است. درست برعکس، یک مرد بیسواد که عادت به کارکردن با وجودش آمیخته، به خودِ کارکردن بیشتر احتیاج دارد تا به پول. آدم تحصیلکرده میتواند با بطالت تحمیلشده، که یکی از بدترین مصیبتهای فقر است، سر کند. اما مردی مثل پدی، که هیچ وسیلهای برای پرکردن زمان ندارد، کارش را که بگیری همانقدر بدبخت است که وقتی سگی را به زنجیر میبندی.
به همین دلیل حرف مفت است که وانمود کنیم نسبت به کسانی که «به خاک سیاه نشستهاند» باید بیشتر از دیگران احساس ترحم داشت. کسی که واقعآ لایق ترحم است آدمی است که از ابتدای زندگی در خاک سیاه بوده و با ذهنی خالی و بیتوشه با فقر روبهرو میشود.
صبا بانو:)
به نظر من، این گرایش که مدام کار بیهوده بتراشیم، نهایتآ به دلیل ترس از عوام است. عوام (مطابق این طرزفکر) چنان حیوانهای پستی هستند که اگر وقت فراغت داشته باشند، خطرناک خواهند بود؛ امنتر آن است که آنها را آنقدر مشغول نگه داریم که فرصت فکرکردن نداشته باشند. اگر نظر آدم ثروتمندی را که اتفاقآ از نظر فکری صادق هم باشد، دربارهٔ بهبود شرایط کاری بپرسید، جوابی شبیه این خواهد داد: «ما میدانیم که فقر ناخوشایند است؛ درواقع چون اینقدر از ما دور است، کم وبیش لذت میبریم از اینکه با فکرکردن به ناخوشایندیاش خودمان را زجر بدهیم. اما از ما انتظار نداشته باشید کاری برایش بکنیم.
صبا بانو:)
در حال حاضر، حس میکنم چیزی بیش از لایهٔ سطحی فقر را ندیدهام.
با این حال، میتوانم یکی دو چیز را که قطعآ از فقر آموختهام بشمارم. دیگر هیچوقت فکر نمیکنم خیابانخوابها اراذلی دائمالخمرند، از گداها انتظار ندارم به خاطر سکهای که کف دستشان گذاشتهام سپاسگزارم باشند، تعجب نمیکنم اگر مردی بیکار انرژی نداشته باشد، سپاه رستگاری را تأیید نمیکنم، لباسهایم را به گرو نمیگذارم، دست کسی را که تراکت پخش میکند رد نمیکنم و در یک رستوران شیک از غذایم لذت نمیبرم.
صبا بانو:)
رفته، برای همیشه رفته. فقر، کمبود، ناامیدی از شور انسانی! مگر در واقعیت هم عمر دورهٔ اوج عشق چقدر است؟ هیچ. یک آن، شاید یک ثانیه. یک ثانیه خلسه و بعد از آن خاک، خاکستر، هیچ و پوچ.
mahsa.doustdar
با همهٔ این حرفها، حتی ظرفشورها، هرقدر هم که شأنشان پایین باشد، نوعی غرور دارند. غرورشان غرور آدمهای زحمتکش است، غرور آدمهایی که برای دیگران مساویاند با کار کار کار و باز هم کار. در آن سطح، تنها قابلیتی که میتوانی به دست آوری این است که مثل گاو کار کنی و خسته نشوی
Zahra
در هر عقبنشینی ناچار باید چیزی را جا بگذاری. ناپلئون را در برزینا به یاد بیاور! کل ارتشش را جاگذاشت.»
Zahra
میگویی میخواهی نویسنده شوی. نویسندگی چرت وپرت است. تنها از یک راه میشود با نویسندگی پول درآورد: با دختر یک ناشر ازدواج کنی.
mahsa.doustdar
یکی از همان روزها، سروکلهٔ جوانی ایتالیایی در هتل پیدا شد که ادعا میکرد حروفچین است. از قماشی بود که آدم تکلیفش را با آنها نمیداند، چون خط ریش پاچکمهای داشت که هم نشانهٔ ولگردبودن است و هم نشانهٔ روشنفکربودن. و هیچکس در هتل نمیدانست این جوان را در کدام دسته قرار دهد.
mahsa.doustdar
آدمهای عجیب وغریبی در هتل پیدا میشدند. کلا حومهٔ پاریس پاتوق آدمهای عجیب وغریب است؛ آدمهایی نیمهدیوانه و گرفتار تنهایی که دیگر تلاش هم نمیکنند عادی یا محترم باشند. فقر آنها را از قیدوبند آداب معمول معاشرت رها کرده، همانطور که پول آدمها را از قیدوبند کار رها میکند.
mahsa.doustdar
لباس چیز قدرتمندی است
montag
اصلا احساس فقر نمیکردم، چون حتی بعد از دادن اجارهٔ اتاق و کنارگذاشتن خرج سیگار و رفت وآمد و غذای یکشنبهها، باز هم روزی چهار فرانک برای مشروب باقی میماند که برای خودش ثروتی بود. توصیفش سخت است، اما آن زندگی که آنقدر ساده شده بود یکجور حس رضایت عمیق به من میداد، درست مثل رضایت حیوانی که سیر غذا خورده.
Zahra
حس جالبی بود که نگاهی به آن ظرفشویی چرک کوچک بیندازی و فکر کنی بین آن اتاق و سالن غذاخوری فقط یک در دولنگه فاصله است. آن سوی در، مشتریها پشت میزهای باشکوهشان نشسته بودند (رومیزیهای تمیز، گلدانها، آینهها و قرنیزهای طلاکاریشده و فرشتههای نقاشیشده بر دیوارها) و این سوی در، تنها چندمتر اینطرفتر، ما غرق در کثافتی مشمئزکننده.
Zahra
با اینکه هیچ وقت بیشتر از چندصد فرانک پسانداز نکرده بود، برایش بدیهی بود که بالاخره روزی رستوران خودش را میزند و پولدار میشود. بعدها فهمیدم همهٔ پیشخدمتها همین را میگویند و اینطوری فکر میکنند. این فکری است که آنها را به پیشخدمتبودن راضی میکند.
Zahra
هرچقدر پولتان کمتر باشد، نگرانیتان هم کمتر است. وقتی از دار دنیا سیصد فرانک دارید، بزدلانهترین ترسها احاطهتان میکند. وقتی فقط سه فرانک دارید، همهچیز برایتان علیالسّویه است، چون این سه فرانک شما را تا فردا زنده نگه میدارد و اساسآ نمیتوانید به بعد از فردا فکر کنید. حوصلهتان سررفته، اما ترسی ندارید. افکار مبهمی در سرتان می چرخد ــ «قاعدتآ تا یکی دو روز آینده از گرسنگی میمیرم. هولناک است، نه؟» ــ و بعد ذهنتان به موضوعات دیگری پرت میشود.
Zahra
شما ملال و دردسرهای حقیر و آغاز گرسنگی را کشف میکنید، اما خاصیت رهاییبخش فقر هم بر شما آشکار میشود: این واقعیت که فقرْ آینده را از بین میبرد. این حرف کم وبیش واقعیت دارد که هرچقدر پولتان کمتر باشد، نگرانیتان هم کمتر است. وقتی از دار دنیا سیصد فرانک دارید، بزدلانهترین ترسها احاطهتان میکند. وقتی فقط سه فرانک دارید، همهچیز برایتان علیالسّویه است، چون این سه فرانک شما را تا فردا زنده نگه میدارد و اساسآ نمیتوانید به بعد از فردا فکر کنید. حوصلهتان سررفته، اما ترسی ندارید. افکار مبهمی در سرتان می چرخد ــ «قاعدتآ تا یکی دو روز آینده از گرسنگی میمیرم. هولناک است، نه؟» ــ و بعد ذهنتان به موضوعات دیگری پرت میشود.
Zahra
ما برمیگردیم. پیروزی از آن کسی است که بیشتر میجنگد. شجاع باشید.
MediaAsvad
«مجبوریم ولش کنیم. طفلکی فقط بیست فرانک برایم آب خورده بود. ضمن اینکه در هر عقبنشینی ناچار باید چیزی را جا بگذاری. ناپلئون را در برزینا به یاد بیاور! کل ارتشش را جاگذاشت.»
mahsa.doustdar
چندین روز نان خالی خوردیم و بعد از آن دو روز و نیم هیچی نداشتم که بخورم. تجربهٔ افتضاحی بود. آدمهایی هستند که سه هفته یا بیشتر روزهٔ کامل میگیرند و میگویند روزه از روز چهارم به بعد دلپذیر است. نمیدانم. هیچوقت از روز سوم جلوتر نرفتم. شاید وقتی داوطلبانه چیزی نمیخورید یا موقع شروع روزه سوءتغذیه ندارید، اوضاع متفاوت باشد.
mahsa.doustdar
عشق واقعی. تنها چیز دنیا که میارزد برای رسیدن به آن مبارزه کنید، چیزی که در برابرش همهٔ هنرها و آرمانهای شما، همهٔ فلسفهها و آیینهای شما، همهٔ کلمات زیبا و سلیقههای والای شما، به اندازهٔ تودهای خاکستر هم نمیارزد. وقتی کسی عشق را تجربه کرد ــ عشق واقعی را ــ هرچیز دیگری در دنیا در نظرش چیزی نیست جز شبحی از یک لذت واقعی.
mahsa.doustdar
اگر واقعبینانه نگاه کنیم، گدا صرفآ یک کاسب است که پولش را مثل بقیهٔ کسبه از راهی درمیآورد که در دسترسش است. او شرافتش را نفروخته (دستکم بیشتر از اکثر انسانهای مدرن نفروخته)؛ تنها اشتباهش این است که حرفهای را انتخاب کرده که ثروتمندشدن با آن محال است.
Fa Ne
حجم
۲۳۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
حجم
۲۳۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۳۰%
تومان