کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم میکوبید
۴٫۰
(۲۳۶)
خواندن نظراتمعرفی کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم میکوبید
«مردی که مدام با چترش بر سرم میکوبید» اثر فرناندو سورنتینو، نویسنده آرژانتینی و از «مجموعه مطالعه در وقت اضافه» است. سورنتینو از نویسندگان مطرح آمریکای لاتین است که داستانهایش به زبانهای گوناگون ترجمه شدهاند. از او تاکنون چندین مجموعه داستان و دو کتاب غیر داستانی منتشر شده است. «گفتوگو با بورخس» یکی از آثار ترجمهشدهی او به فارسی است.
مجموعه «مطالعه در وقت اضافه» با این هدف فراهم شده است تا کاربران طاقچه بتوانند در عرض چند دقیقه یک داستان کوتاه از نویسندگان ایران و جهان را بخوانند. امیدواریم این داستانهای کوتاه بتواند کمکی کوچک به پربارترکردن دقایق زندگی داشته باشد. دقایقی کوتاه که در میان روزمرگیها، دقایقی زیباتر و ارزشمندتر باشد و در میان لحظات خوبمان جای بگیرد.
آغاز داستان:
مردی مدام با چترش بر سرم میکوبد. دقیقا پنج سالی میشود که مدام با چترش بر سرم میکوبد. اوایل نمیتوانستم تحملش کنم اما حالا دیگر به آن عادت کردهام.
اسمش را نمیدانم. ظاهری عادی دارد و کتی خاکستری به تن میکند. موهای کنار گوشش سفید شده و چهرهای معمولی دارد. پنج سال پیش در یک روز شرجی او را دیدم.
حجم
۷٫۹ کیلوبایت
حجم
۷٫۹ کیلوبایت
قیمت:
رایگان
نظرات کاربران
این نظر شاید حاوی اسپویل باشد🌼 . فرض کنید یه یک روز با دوستانتان به گردش رفتید و شما فراموش کرده اید وسیله ای که چندان هم مهم نیست با خود ببرید و بعد از آن شروع به خود خوری میکنید و
عادت میکنیم، خیلی راحت.. به اطرافیانمون، به داشته هامون به کارها و رفتارهای خودمون و ترسناک میشه وقتی ادم بجایی برسه که نگرانیش بشه نبود اون چیزی که بهش عادت کرده..!
کتاب فوق العاده قشنگی بود که ایهام زیادی داشت اولین سوالی که پیش میاد اینکه اون مرد کی بود؟ چون یه جا میگه خودمو بکشم یا اونو؟ خودم یا اون! ینی جفتشون یه نفرن ! میگه اون صلاح منو میخواد و با اینکه من
اولین باری که خوندم هیچی ازش نفهمیدم و خیلی سطحی ازش گذشتم اما بعد از مدت ها اتفاقی شبیه به این برام افتاد یادم افتاد همچین ماجرایی رو تو یه کتاب خونده بودم گشتم و دوباره پیداش کردم کتابو و
داستان جالبی بود. در زندگی همه انسانها افکار و افرادی هستند که مانند چتر به سر ضربه میزنند ولی باز هم مایل به ماندنشان هستیم.
عالی بوووود عااالییی......فکر و خیالای منفی همینجورین مدام به وجودمون ضربه میزنن...دمه نویسنده گرممممم
با مفهوم،داستانی کوتاه و زیبا و توصیه میکنم این داستان کوتاه را بخوانید حداقل کسایی که تازه شروع به کتاب خوندن کردن و بعد از مدت ها میخوان کمی کتاب بخوانن و حوصله کتاب های بلند را ندارند از این
حقیقتـا نتونستم ارتباط بر قرار کنم :) با نظرم یکم زیادی گنگ بود !؟
عادت ها وابسته میکنند حتی به چیزی که ایمان داریم مضره و یا عذاب آور......مثل سیگار,قمار,مشروب,سردرگمی توی فضای مجازی,نشخوارخاطرات بد,غیبت و تجسس کسی که ازش متنفریم,.............. . مفهومی خوب داشت اما بنظرم موضوعی که انتخاب کرده بود,هنرمندانه و سنجیده نبود,برای همین بیشتر
اوایلش خندم گرفت😂😂 آخراشم جذاب شد 😊😊 اما تنها مشکلی که داشن؛ بایدچندبارمی خواندی ، تا متوجه ی داستان شوی. وآخرین مشکل ، ناقص بودن اوست 😔😔