دانلود رایگان کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم می‌کوبید فرناندو سورنتینو
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم می‌کوبید

کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم می‌کوبید

معرفی کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم می‌کوبید

«مردی که مدام با چترش بر سرم می‌کوبید» اثر فرناندو سورنتینو، نویسنده آرژانتینی و از «مجموعه مطالعه در وقت اضافه» است. سورنتینو از نویسندگان مطرح آمریکای لاتین است که داستان‌هایش به زبان‌های گوناگون ترجمه شده‌اند. از او تاکنون چندین مجموعه داستان و دو کتاب غیر داستانی منتشر شده است. «گفت‌وگو با بورخس» یکی از آثار ترجمه‌شده‌ی او به فارسی است. مجموعه «مطالعه در وقت اضافه» با این هدف فراهم شده است تا کاربران طاقچه بتوانند در عرض چند دقیقه یک داستان کوتاه از نویسندگان ایران و جهان را بخوانند. امیدواریم این داستان‌های کوتاه بتواند کمکی کوچک به پربارترکردن دقایق زندگی داشته باشد. دقایقی کوتاه که در میان روزمرگی‌ها، دقایقی زیباتر و ارزشمندتر باشد و در میان لحظات خوبمان جای بگیرد. آغاز داستان: مردی مدام با چترش بر سرم می‌کوبد. دقیقا پنج سالی می‌شود که مدام با چترش بر سرم می‌کوبد. اوایل نمی‌توانستم تحملش کنم اما حالا دیگر به آن عادت کرده‌ام. اسمش را نمی‌دانم. ظاهری عادی دارد و کتی خاکستری به تن می‌کند. موهای کنار گوشش سفید شده و چهره‌ای معمولی دارد. پنج سال پیش در یک روز شرجی او را دیدم.
S T A N
۱۳۹۸/۱۱/۲۱

این نظر شاید حاوی اسپویل باشد🌼 . فرض کنید یه یک روز با دوستانتان به گردش رفتید و شما فراموش کرده اید وسیله ای که چندان هم مهم نیست با خود ببرید و بعد از آن شروع به خود خوری میکنید و

- بیشتر
fateme
۱۳۹۷/۱۰/۲۲

عادت میکنیم، خیلی راحت.. به اطرافیانمون، به داشته هامون به کارها و رفتارهای خودمون و ترسناک میشه وقتی ادم بجایی برسه که نگرانیش بشه نبود اون چیزی که بهش عادت کرده..!

▪︎ sᴀʟᴠᴀᴅᴏʀ
۱۳۹۸/۰۴/۳۱

کتاب فوق العاده قشنگی بود که ایهام زیادی داشت اولین سوالی که پیش میاد اینکه اون مرد کی بود؟ چون یه جا میگه خودمو بکشم یا اونو؟ خودم یا اون! ینی جفتشون یه نفرن ! میگه اون صلاح منو میخواد و با اینکه من

- بیشتر
Mhamad
۱۳۹۸/۰۶/۱۰

اولین باری که خوندم هیچی ازش نفهمیدم و خیلی سطحی ازش گذشتم اما بعد از مدت ها اتفاقی شبیه به این برام افتاد یادم افتاد همچین ماجرایی رو تو یه کتاب خونده بودم گشتم و دوباره پیداش کردم کتابو و

- بیشتر
بادبان
۱۳۹۹/۰۳/۲۷

داستان جالبی بود. در زندگی همه انسانها افکار و افرادی هستند که مانند چتر به سر ضربه میزنند ولی باز هم مایل به ماندنشان هستیم.

naafaaas
۱۳۹۹/۰۳/۲۹

عالی بوووود عااالییی......فکر و خیالای منفی همینجورین مدام به وجودمون ضربه میزنن...دمه نویسنده گرممممم

Mahdi
۱۳۹۹/۰۷/۰۹

با مفهوم،داستانی کوتاه و زیبا و توصیه میکنم این داستان کوتاه را بخوانید حداقل کسایی که تازه شروع به کتاب خوندن کردن و بعد از مدت ها میخوان کمی کتاب بخوانن و حوصله کتاب های بلند را ندارند از این

- بیشتر
سایه‌بی‌سایگی:).میر
۱۴۰۰/۱۲/۰۴

حقیقتـا نتونستم ارتباط بر قرار کنم :) با نظرم یکم زیادی گنگ بود !؟

مریم کریم زاده
۱۳۹۹/۰۸/۱۴

عادت ها وابسته میکنند حتی به چیزی که ایمان داریم مضره و یا عذاب آور......مثل سیگار,قمار,مشروب,سردرگمی توی فضای مجازی,نشخوارخاطرات بد,غیبت و تجسس کسی که ازش متنفریم,.............. . مفهومی خوب داشت اما بنظرم موضوعی که انتخاب کرده بود,هنرمندانه و سنجیده نبود,برای همین بیشتر

- بیشتر
مهیا جان❤❤
۱۳۹۹/۰۱/۱۸

اوایلش خندم گرفت😂😂 آخراشم جذاب شد 😊😊 اما تنها مشکلی که داشن؛ بایدچندبارمی خواندی ، تا متوجه ی داستان شوی. وآخرین مشکل ، ناقص بودن اوست 😔😔

حتی می‌دانم با شلیک یک گلوله از شرش خلاص خواهم شد. چیزی که نمی‌دانم این است که به او شلیک کنم یا خودم.
BehRad
این را هم نمی‌دانم که پس از مرگِ هردومان باز هم با چترش بر سرم خواهد کوبید یا نه. بهر حال این فکرها و استدلال‌ها بی‌فایده است چون جراتش را ندارم خودم یا او را بکشم.
Anita Moghaddam💙💙
تا جایی که می‌توانم بگویم نه چیزی می‌خورد و نه می‌خوابد. تنها کاری که می‌کند ضربه زدن به من است.
.
(از مجموعهٔ مطالعه در وقت اضافه)
Αναγνώστης{بانو راد }
از طرف دیگر، به تازگی پی بردم که دیگر نمی‌توانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی می‌کنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار می‌دهد: این نگرانی از این فکر نشئت می‌گیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا می‌خوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
.
دلشوره عجیبی روحم را آزار می‌دهد: این نگرانی از این فکر نشئت می‌گیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند
Mohammad Saleh
همه به طرز احمقانه‌ای برمی‌گشتند به ما خیره می‌شدند.
Anita Moghaddam💙💙
از طرف دیگر، به تازگی پی بردم که دیگر نمی‌توانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی می‌کنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار می‌دهد: این نگرانی از این فکر نشئت می‌گیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا می‌خوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
مریم
بیهوده تلاش می‌کرد به من ضربه بزند.
helya.B
شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا می‌خوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
pouneh
با آنکه نیازهای فیزیکی ندارد، می‌دانم وقتی به او ضربه می‌زنم درد را احساس می‌کند. می‌دانم او ضعیف و مردنی است. حتی می‌دانم با شلیک یک گلوله از شرش خلاص خواهم شد. چیزی که نمی‌دانم این است که به او شلیک کنم یا خودم.
حــق پرســت
فرناندو سورنتینو در سال ۱۹۴۲ در بوئنس‌آیرس متولد شد. او نویسنده‌ای آرژانتینی است. آثار او به زبان‌های مختلفی از جمله: انگلیسی، پرتغالی، ایتالیایی، آلمانی، فرانسوی، فنلاندی، مجارستانی، لهستانی، بلغاری، چینی، ویتنامی و... ترجمه شده است. او در سال ۲۰۰۶ مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه خود را منتشر کرد.
sana.s.s
به تازگی پی بردم که دیگر نمی‌توانم بدون آن ضربات زندگی کنم.
Alba.Eri
(خدا من را ببخشد)
♡Sara♡
با این حال اصلا رابطه خوبی با هم نداریم. در موقعیت‌های مختلف هرجور و با هر لحنی از او دلیل رفتارش را پرسیدم. اما بیفایده بود، بدون اینکه کلمه‌ای حرف بزند، مدام با چترش بر سرم می‌کوبید. خیلی از اوقات با مشت و لگد و چتر به او ضربه زدم (خدا من را ببخشد). اما آرام بود و چیزی نمی‌گفت و آنها را بعنوان بخشی از کارش پذیرفته بود و به جان می‌خرید و دقیقا این عجیب‌ترین ویژگی شخصیت او بود. ایمان و باور قاطع او در کارش بدون هیچ کینه‌ای بود.
امیرعباس افضل زاده
مدام با چترش بر سرم می‌کوبید. با خودم فکر کردم به کلانتری بروم و بگویم سرکار، این مرد با چترش بر سرم می‌کوبد. مورد بی‌سابقه‌ای خواهد بود. افسر به طرز مشکوکی به من نگاه خواهد کرد، مدارکم را می‌گیرد و سوالاتی گیج کننده خواهد پرسید و در نهایت حتی دستگیرم خواهد کرد.
حــق پرســت
دقیقا پنج سالی می‌شود که مدام با چترش بر سرم می‌کوبد. اوایل نمی‌توانستم تحملش کنم اما حالا دیگر به آن عادت کرده‌ام.
.
خیلی از اوقات با مشت و لگد و چتر به او ضربه زدم (خدا من را ببخشد). اما آرام بود و چیزی نمی‌گفت و آنها را بعنوان بخشی از کارش پذیرفته بود و به جان می‌خرید و دقیقا این عجیب‌ترین ویژگی شخصیت او بود.
Alireza
به یاد دارم اوایل، شب‌ها از دست او بیدار می‌ماندم. الان گمان می‌کنم خوابیدن بدون ضرباتش برایم محال و غیر ممکن است.
Alireza
به تازگی پی بردم که دیگر نمی‌توانم بدون آن ضربات زندگی کنم
کاربر ۷۱۶۶۴۰۲

حجم

۷٫۹ کیلوبایت

حجم

۷٫۹ کیلوبایت

قیمت:
رایگان