بریدههایی از کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم میکوبید
۴٫۰
(۲۳۷)
حتی میدانم با شلیک یک گلوله از شرش خلاص خواهم شد. چیزی که نمیدانم این است که به او شلیک کنم یا خودم.
BehRad
این را هم نمیدانم که پس از مرگِ هردومان باز هم با چترش بر سرم خواهد کوبید یا نه. بهر حال این فکرها و استدلالها بیفایده است چون جراتش را ندارم خودم یا او را بکشم.
Anita Moghaddam💙💙
تا جایی که میتوانم بگویم نه چیزی میخورد و نه میخوابد. تنها کاری که میکند ضربه زدن به من است.
.
(از مجموعهٔ مطالعه در وقت اضافه)
Αναγνώστης{بانو راد }
دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند
Mohammad Saleh
از طرف دیگر، به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی میکنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
.
از طرف دیگر، به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی میکنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
مریم
همه به طرز احمقانهای برمیگشتند به ما خیره میشدند.
Anita Moghaddam💙💙
شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
pouneh
بیهوده تلاش میکرد به من ضربه بزند.
helya.B
فرناندو سورنتینو در سال ۱۹۴۲ در بوئنسآیرس متولد شد. او نویسندهای آرژانتینی است. آثار او به زبانهای مختلفی از جمله: انگلیسی، پرتغالی، ایتالیایی، آلمانی، فرانسوی، فنلاندی، مجارستانی، لهستانی، بلغاری، چینی، ویتنامی و... ترجمه شده است. او در سال ۲۰۰۶ مجموعهای از داستانهای کوتاه خود را منتشر کرد.
sana.s.s
به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم.
Alba.Eri
دقیقا پنج سالی میشود که مدام با چترش بر سرم میکوبد. اوایل نمیتوانستم تحملش کنم اما حالا دیگر به آن عادت کردهام.
.
با این حال اصلا رابطه خوبی با هم نداریم. در موقعیتهای مختلف هرجور و با هر لحنی از او دلیل رفتارش را پرسیدم. اما بیفایده بود، بدون اینکه کلمهای حرف بزند، مدام با چترش بر سرم میکوبید. خیلی از اوقات با مشت و لگد و چتر به او ضربه زدم (خدا من را ببخشد). اما آرام بود و چیزی نمیگفت و آنها را بعنوان بخشی از کارش پذیرفته بود و به جان میخرید و دقیقا این عجیبترین ویژگی شخصیت او بود. ایمان و باور قاطع او در کارش بدون هیچ کینهای بود.
امیرعباس افضل زاده
ضربات او خیلی محکم نبود فقط با چترش ضربات آهستهای به من میزد که هیچ دردی نداشت. البته همان هم خیلی آزاردهنده بود. همانطور که میدانید، وقتی حشرهای بر پیشانیتان مینشیند دردی احساس نمیشود، فقط آزاردهنده است.
حسین
تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی میکنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد
سیامک
وقتی حشرهای بر پیشانیتان مینشیند دردی احساس نمیشود، فقط آزاردهنده است.
بید مجنون
ایمان و باور قاطع او در کارش بدون هیچ کینهای بود. خلاصه جدیتی درکارش داشت که گویا حامل ماموریت مرموزی بود و باید به مقامات بالا پاسخ میداد.
helya.B
به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم
کاربر ۷۱۶۶۴۰۲
به یاد دارم اوایل، شبها از دست او بیدار میماندم. الان گمان میکنم خوابیدن بدون ضرباتش برایم محال و غیر ممکن است.
Alireza
خیلی از اوقات با مشت و لگد و چتر به او ضربه زدم (خدا من را ببخشد). اما آرام بود و چیزی نمیگفت و آنها را بعنوان بخشی از کارش پذیرفته بود و به جان میخرید و دقیقا این عجیبترین ویژگی شخصیت او بود.
Alireza
به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی میکنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
AKIKO
چون جراتش را ندارم خودم یا او را بکشم.
im lock
به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی میکنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
fari jafari
میکنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
Paria ♡
داشتم از خجالت میمردم. شکنجهگر سرسخت من به ضربه زدن ادامه داد.
محمدرضا
همانطور که میدانید، وقتی حشرهای بر پیشانیتان مینشیند دردی احساس نمیشود، فقط آزاردهنده است. و این چتر مانند حشرهای بزرگ و گنده هر از گاهی با فاصله زمانی دقیق و مشخص بر سرم مینشست.
خیلی اَبری
خیلی از اوقات با مشت و لگد و چتر به او ضربه زدم (خدا من را ببخشد). اما آرام بود و چیزی نمیگفت و آنها را بعنوان بخشی از کارش پذیرفته بود و به جان میخرید و دقیقا این عجیبترین ویژگی شخصیت او بود. ایمان و باور قاطع او در کارش بدون هیچ کینهای بود. خلاصه جدیتی درکارش داشت که گویا حامل ماموریت مرموزی بود و باید به مقامات بالا پاسخ میداد.
خیلی اَبری
با آنکه نیازهای فیزیکی ندارد، میدانم وقتی به او ضربه میزنم درد را احساس میکند. میدانم او ضعیف و مردنی است.
alina
با آنکه نیازهای فیزیکی ندارد، میدانم وقتی به او ضربه میزنم درد را احساس میکند. میدانم او ضعیف و مردنی است. حتی میدانم با شلیک یک گلوله از شرش خلاص خواهم شد. چیزی که نمیدانم این است که به او شلیک کنم یا خودم
alina
حجم
۷٫۹ کیلوبایت
حجم
۷٫۹ کیلوبایت
قیمت:
رایگان