دانلود و خرید کتاب آیه های سبز علی صفایی حائری
تصویر جلد کتاب آیه های سبز

کتاب آیه های سبز

معرفی کتاب آیه های سبز

کتاب آیه های سبز مجموعه‌ای است از برخوردها و حکایات علی صفایی حائری (عین - صاد) در نوشته‌ها و گفته‌های او که به‌همت جمعی از دوستانش گردآوری شده است. انتشارات لیله القدر این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب آیه های سبز

کتاب آیه های سبز گفته‌ها و قصه‌های تربیتی گوناگونی از علی صفایی حائری را در بر گرفته است. هر یک از این گفتارها در بخشی با عنوانی مجزا قرار گرفته‌اند. عنوان برخی از این بخش‌ها عبارت است از: «جرقه‌های زندگی»، «مولا اجازه نداد!!»، «چرا بی‌تفاوت نیستی رفیق؟»، «از غرور کفر تا ضرورت ایمان»، «بزرگ‌تر از مصیبت‌ها»، «شناخت دوستان در درگیری‌ها» و «کیست که منبع‌ها را سرشار کرده؟».

علی صفایی حائری (عین - صاد) در سال ۱۳۳۰ به دنیا آمد. در سال ۱۳۷۸ درگذشت. او مجتهد، فقیه، عارف و اندیشمند مذهب شیعه بود. «مسئولیت و سازندگی»، «از معرفت دینی تا حکومت دینی» و «روش برداشت از قرآن» عنوان برخی از آثار مکتوب او هستند.

خواندن کتاب آیه های سبز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران آشنایی با علی صفایی حائری پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب آیه های سبز

«در یکی از برخوردها با پیرمردی مغرور روبه‌رو شدم که برای کوبیدن آمده بود. پس از آرام شدن او، از او پرسیدم: این انگشتر تو چه‌قدر ارزش دارد.

معلوم شد کلی قیمتی است. گفتم: اگر این انگشتر قیمتی را گم بکنی و بچه‌ای، یا خربچه‌ای آن‌را به تو نشان بدهد. آیا از آن می‌گذری و از آن چشم می‌پوشی؟ با شتاب گفت: نه چشم می‌پوشم و نه می‌گذرم، که تشکر هم می‌کنم و مژدگانی هم می‌دهم.

این‌جا بود که محکم و آرام گفتم... حقیقت گمشده ماست، کسی که آن را به ما نشان بدهد. با او چه خواهیم کرد؟ آیا در برابرش سنگر خواهیم گرفت و به چوبش خواهیم بست؟ یا این‌که معتقدی ما چنین گمشده‌ای نداریم و مطلوب مشخص است؟ و از حالا تو تصمیم گرفته‌ای و قبل از محاکمه، طرف را اعدام هم کرده‌ای؟ اگر کسی طلب ندارد، بحث را شروع نمی‌کند و اگر شروع کرد باید از ریشه پیش بیاید و به نق و نق کردن و چک چک زدن وقت را نگذراند.

باید مسائل موجود در جامعه‌اش را، خودش احساس کند و ریشه‌یابی کند و به درمانش بپردازد و درمان‌های صادراتی را به صادر کنندگانش واگذارد.

هنگامی که مسائل ما و کمبودهای ما مشخص شد، می‌توانیم به دنبال راه حل باشیم و می‌توانیم راه حل‌ها را با خود مسائل نقد بزنیم و ببینیم که مسائل تا چه‌قدر حل می‌شوند و جواب می‌گیرند.

هنگامی‌که سه مرحلهٔ طرح و درک مسأله، و راه حل مسأله و نقد راه حل‌ها، پشت سر هم و به ترتیب شروع شوند.

بسیاری از بخش‌های پیش ساخته و دعواهای لفظی کنار خواهند رفت.

این‌گونه بحث هم سعهٔ صدر می‌خواهد و هم وقت، که تو بتوانی حرف‌های اصلی طرف را تحمل کنی و او نتواند از این شاخه به آن شاخه بپرد. و موضوع را ذبح شرعی کند، همانند آن دزد ماهر که بالای درخت مشغول فعالیت بود و صاحب باغ از راه رسید و پرسید: جناب آقا این‌جا چه کار می‌کنند؟

جناب دزد با کمال ناراحتی رو به طرف کرد و پرسید: چرا برای خانم پیراهن قرمز نخریدی؟»

ashahadati
۱۴۰۰/۰۷/۱۸

لِلْحق به عنوان کسی که بیش از هفتاد درصد آثار ایشون رو مطالعه کردم و از حیث فکری بازخوانی مبانی اعتقادیم رو مدیون ایشونم باید عرض کنم اگر تمایل دارین دین دانی رو فراتر از ظاهر مذهب و مذهب ظاهر تجربه

- بیشتر
🌸فطرس🌸
۱۴۰۰/۰۵/۳۱

اولین کتابی که باعث شد به آثار مرحوم استاد صفایی حائری علاقه مند بشم. درون این حکایات حقیقی نشانه هایی از عمق فکری استاد و دغدغه زیادشون برای رشد و نمو انسان پیدا میشه❤ اگر برای بار اول میخواین با آثار

- بیشتر
کاربر 3545848
۱۴۰۰/۰۹/۱۶

برخی افراد اینقدر عمیق و حکیم هستند و ما توی چه عوالمی داریم سیر میکنیم! خدا اجر و مزد این کلام گوهربار رو توی آخرت نصیب این مرد بزرگ بکنه🤲

yousef.k
۱۳۹۸/۰۳/۰۱

بسیااااار آموزنده...❤✌

آرزو
۱۳۹۹/۰۶/۰۹

خیلی زیبا

محمدحسین
۱۴۰۰/۱۱/۲۰

این کتاب شامل داستان هایی از آثار دیگر استاد هست که در این کتاب جمع شده و راوی داستان ها عموما خود استاد صفاییه... کتاب ردپای نور هم مشابه همین کتابه که اونجا راوی یکی از شاگردان ایشونه... این کتاب هم

- بیشتر
کاربر 2425449
۱۳۹۹/۰۸/۱۲

عااالی

#دور_از_ذهن
۱۴۰۲/۰۱/۱۲

ننشستن پای روایت این مرد عاقل خسران بزرگی برای انسان هاست. مخصوصا تو این عصر ارتباطات! آیه های سبز فرصتی خوبی برای آشنا شدن با این بزرگمرد و آثارش هست! کثرالله امثالکم

رضا فاخری
۱۴۰۰/۰۱/۰۶

فوق العاده است... سراسر درس زندگی است!

کاربر ۳۷۰۰۱۸۲
۱۴۰۰/۰۸/۱۹

کتاب های استاد در طاقچه بی نهایت نیست؟؟؟؟

عشق برتر من جوانی را سراغ داشتم سخت وابستهٔ لباس و قیافه‌اش بود، حتی وسواسی داشت که پارچه‌اش از کجا باشد و دوختش از فلان و مدلش از بهمان. برای دوستی با او همین بس که از لباسش و اتویش و قیافه‌اش تحسین کنی و یا از طرز تهیهٔ آن بپرسی. او عاشق ظاهر سازی و سر و وضع مرتب بود و به این خاطر از خیلی‌ها بریده بود تا این‌که عشقی بزرگ‌تر در دلش ریخت و با دختری آشنا شد و با هم سفری کردند و در راه تصادفی. جوانک در آن لحظهٔ بحرانی از رنج‌های خودش فارغ بود و خودش را فراموش کرده بود و به محبوبه‌اش می‌اندیشید و سخت به او مشغول بود. او به خاطر پانسمان محبوبش به راحتی لباس‌هایش را پاره می‌کرد و زخم‌ها را می‌بست و راستی سرخوش بود که خطری پیش نیامده است. هنگامی که عشقی بزرگ‌تر دل را بگیرد، عشق‌های کوچک‌تر نردبان آن خواهند بود.
رهی
تفاوت دید با یکی از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بودیم. او به پیاز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود. کودکی در آن جا بود، مقداری از آن پیاز را دهان گذاشت. اشکش سرازیر شد و زبانش سوخت و آن را رها کرد. دوستم خندید؛ خنده‌ای پربار و پر از برداشت؛ که عده‌ای به خاطر جهتی از چیزهایی می‌گذرند، اما عده‌ای دیگر، همان چیز را به همان خاطر می‌خواهند. آن تیزی و تندی که کودک را فراری کرده، مرا به سوی خود کشانده است و سپس ادامه داد در برابر سختی‌ها و ناراحتی‌ها عده‌ای به همان خاطر که ما فرار می‌کنیم، به استقبال می‌روند و از سختی‌ها بهره می‌گیرند. همان دردها و فشارها که ما را از پای در می‌آورد، همان‌ها به عنوان پا، عامل حرکت و پیشرفت و ورزیدگی عده‌ای می‌شود.
کاربر ۶۲۸۴۴۱
محکم و آرام گفتم... حقیقت گمشده ماست
R.M
ببین که هنگامی که با فلان شخص یا بهمان نفر می‌نشینی او چه چیزی را در تو بزرگ می‌کند، خودش را و یا خودت را و یا دنیا را یا خدا را
Ali.T
انسان قبل از شروع به حرکت باید آزاد شود واز سودها، هواها، تعصب‌ها، عادت‌ها و تقلیدها خود را خلاص کند.
رهی
در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکسته‌ای زنبوری به درون آمد و سپس پروازهای اکتشافی را شروع کرد و بعد هم برای بازگشت آماده شد، اما به هر طرف که می‌رفت با شکست روبه‌رو می‌گردید. به شیشه می‌خورد و به زمین می‌افتاد تا این که ضربهٔ کفشی راحتش کرد. این درس من بود که هنگام گرفتاری خود را به هر طرف نکوبم، بلکه به راه بازگشت فکر کنم و آن را بیابم و خود را خلاص کنم.
رهی
کوری، خدای بدبینی و احتیاط است. و همین است که کورها دنباله‌رو هستند. می‌گویند دو نفر با هم قرار شرکت گذاشتند. یکی کور بود و دیگری بینا... با هم آمدند... تا این که غذایی خریدند و انگوری گرفتند و به خوردن انگور نشستند. باهم دانه دانه می‌خوردند. کور با خودش گفت: نکند رفیقم دو تا دو تا می‌خورد... احتیاطش شروع شد. دو تا دو تا خورد. دید رفیقش حرفی نزد. با خودش گفت: لابد او سه تا سه تا مشغول است. شروع کرد... باز هم دید صدایی در نیامد... گفت: خیر او جلوتر است و شاخه شاخه به دهان کشید... رفیقش می‌دید وضع عوض شده است. طرف بدجوری خودکشی راه انداخته، منتظر بود... تا ببیند چه می‌شود. و کور نابینا منتظر فریاد بود، اما اعتراضی نشنید. گفت معلوم می‌شود که تو خیلی جلوتر هستی... این بگفت و خود را بر روی ظرف انگور انداخت..
امیری حسین
یکی از بزرگان وعده داده بود که: ایها الناس! جمع شوید تا برای شما حرفی را بگویم که نه نبی و پیامبری و نه وصی و ولی و رهبری، هیچ کس نگفته. مردم می‌گفتند: این دیگر چه می‌خواهد بگوید و چه ادعایی دارد.؟! و آن بزرگ مرد گفته بود: مردم! تمام انبیاء، تمام اوصیاء، تمام اولیاء آمدند و گفتند موحد شوید؛ جز الله حاکم و محرکی نداشته باشید. در وجود شما جز او متصرف نباشد و امر و نهی نکند. همه گفتند: «قولوا لا اله الا الله»، ولی من می‌گویم: نامردها بیایید! مشرک شوید. بیایید یک پا هم خدا را شریک کنید. آخر همیشه برای غیر او؟!
امیری حسین
هنگامی که عشقی بزرگ‌تر دل را بگیرد، عشق‌های کوچک‌تر نردبان آن خواهند بود.
منتظر طلوع
و همین جواب من بود. هنگامی که هواها وجود مرا در بر می‌گیرند و دلم را هوا بر می‌دارد، دیگر جرقه‌ها برایم کاری نمی‌کنند و اگر می‌خواهم به راه بیافتم باید هلم بدهند و ضربه‌ام بزنند و راهم بیندازند تا آن همه استعداد راکد نماند.
کاربر ۵۷۷۲

حجم

۲۲۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

حجم

۲۲۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان