دانلود رایگان کتاب کامبیز صدیقی کسمایی کامبیز صدیقی کسمایی
تصویر جلد کتاب کامبیز صدیقی کسمایی

کتاب کامبیز صدیقی کسمایی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کامبیز صدیقی کسمایی

کامبیز صدیقی کسمایی در خرداد ماه ۱۳۲۰ در شهرستان رشت دیده به جهان گشود. پدرش حسین و پدربزرگش صدیق الرعایا فرماندار کسما در دوره ناصرالدین شاه بود. از همان ابتدای کودکی علاقه‌ی زیادی به شعر و ادبیات داشت به‌طوری که اولین شعرش در سن ۱۴ سالگی در ماه‌نامه‌ی فردوسی به چاپ رسید. صدیقی تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد و پس از آن به علت فوت پدر از ادامه تحصیل باز ماند و در کارخانه‌ی کنف‌کار رشت به شغل حسابداری مشغول شد، ولی این مسئله باعث نشد احساسات و علایق درونیش را نادیده بگیرد و به سرودن شعر ادامه ندهد. کار در محیط کارخانه و ارتباط زیادش با کارگران و مشاهده مشکلات و دردهای آنها باعث علاقه و گرایش ویژه اش به ادبیات کارگری شد. این مسئله به شکل آشکاری در بسیاری از اشعار صدیقی به چشم می‌خورد. او که سالها از بیماری ریوی رنج می‌برد در هشتم فروردین ماه سال ۱۳۸۹ در سن ۶۸سالگی در خانه‌ی خویش در شهر رشت دیده از جهان فرو بست و در قطعه هنرمندان تازه‌آباد رشت به خاک سپرده شد. کامبیز صدیقی کسمایی شاعری متعهد و آرمان‌گرا بود که در همه‌ی زمینه‌های شعری همچون شعر کلاسیک به‌ویژه در زمینه غزل و رباعی و نیز شعر امروز نیمایی و شعر گیلکی (هساشعر) تبحر ویژه‌ای داشت. او شاعری طبیعت‌گرا و ژرف‌نگر بود و ایجاز و تمثیل از ویژگی‌های بارز اشعار اوست. اشعار زنده‌یاد صدیقی در طاقچه برگرفته از وبگاه ادبی گنجور است: من حرف می‌زنم با هر چه در اتاق من دلشکسته هست، یا در اتاق نیست. ای آفتاب گرم! ای نغمه‌های تازه تابستان! ای پرده‌های توری رنگارنگ! ای تیک تاک ساعت دیواری بزرگ! ای بازوی کثیف خیابان دور دست! ای خانه‌ها و ای همهٔ کوچه‌های گیج! آن واژه‌ای که درد مرا بازگو کند چون در کتاب حافظهٔ من نوشته نیست افسوس می‌خورم افسوس می‌خورم. من تشنهٔ شنیدن یک خنده، یک سلام ... من تشنهٔ نوازش یک دست مهربان...
Maryam
۱۴۰۰/۰۷/۱۷

سلام دسوتان گل طاقچه :) اینم معرفی کتاب جدید:) واقعا عالیه لذت بردم واقعا متن هاش عالیه شما هم بخونید و لذت ببرید

kamrang
۱۳۹۷/۰۹/۰۷

من خوشم نیومد. بعضی از شعر ها خوب بودن ولی اکثرشون بی معنی و مفهوم!

کاربر 1832334
۱۴۰۳/۰۴/۲۸

شعرهای خوبی سروده وعاشق مردم است .همه مردم دنیا رادوست دارد. تمام مردم روی زمین را دوست می دارم . سفید وسرخ را امروز سیاه و سرخ را امروز

matilda
۱۴۰۲/۰۸/۲۷

اشعاری لطیف و سرشار از سادگی و عواطف پاک انسانی. بسیار لذت بردم

هدیهٔ دریا
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

شبیه اشعار نیما یوشیج اما ضعیف تر!

آنقدر غمگینم که دلم می خواهد روی دامان زمین بارم اشک... دریا ...دریا... سوگواران! به شما با چه زبانی آیا تسلیت باید گفت؟
ᶜʳᶻ
یقین که اشتباه می کنم، درد من، به هیچ درد دیگری شبیه نیست جز به درد من.
نیلوفر🍀
شب دوباره شب دوباره شب
ᶜʳᶻ
من غرورم، گم شد در هیاهوی بزرگ این قرن در هیاهوی بزرگی که برای هیچ است.
نیلوفر🍀
گل مرداب زیباست این نازنین. زیرا عزیز! گل در میانِ بستر مرداب هم «گُل» است.
مادربزرگ علی💝
من تشنهٔ شنیدن یک خنده، یک سلام ... من تشنهٔ نوازش یک دست مهربان...
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
من بجز خودم شبیه هیچ کس بروی خاک نیستم.
farimah
زندگی، بازی نبود و نیست. زندگی، ابزار کار و دست انسان است. زندگی، کار است. جنگ باید کرد، با کسانی که خراب و زشت می سازند کوچه باغ زندگی را.
نیلوفر🍀
یک نفر، به مستی شراب کهنه ای پناه می برد. یک نفر، به آستان شعر دلنشین. یک نفر، به آسمان دین.
min
می نشینم بر دو زانو، باز. می زنم برهم دوباره آب را با دست. آن چه می جویم، نمی یابم. آن چه می خواهم، نمی بینم. رفته بی خود هر دو دستم باز تا آرنج در این آب من؛ مبهوت. می روم غمگین، بدان اما تو بدهکاری به من تصویر آن دلدار را ای آب!
kamrang
من نمی دانم که در قلبم چه عصیانی است.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
گل مرداب زیباست این نازنین. زیرا عزیز! گل در میانِ بستر مرداب هم «گُل» است.
abcd
مذهب و شراب و شعر؛ بهترین وسیله فرار آدمی ز خستگی است.
آترین🍃
مذهب و شراب و شعر؛ بهترین وسیله فرار آدمی ز خستگی است.
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
من نمی دانم که در گرداب تنهایی، چه باید کرد.
donya Ahmadi
آسمان خالی است؛ از کبوترهای خوش پرواز وز تلاش بادبادک های رنگارنگ.
.ً..
ای تمام مردم قبیله ام! از میان قلب خود، که باغ کوچکی است من درخت اعتماد را ز ریشه کنده ام.
farimah
«نا امیدی در جهان ارزانی آنان که می خواهند. من امیدم را ز کف هرگز نخواهم داد. می زنم دل را به دریا هر چه بادا باد». یاران نیز می گویند: - هر چه بادا باد. در دل دریا در این هنگام هم صدا با من همه یاران – که: نا امید شیطان است.
هدیهٔ دریا
سردم شده است. سر را به روی سینهٔ من بگذار. ای از برای حس غریبِ دو دست من گرمای آفتاب!
کاربر ۴۸۰۰۲۹۷
دوستان من! درد من مثل درد غربت است. مثل درد آدمی که مرگ بهترین رفیق خویش را بچشم دید...
هدیهٔ دریا

حجم

۴۰٫۶ کیلوبایت

حجم

۴۰٫۶ کیلوبایت

قیمت:
رایگان