دانلود رایگان کتاب سلمان ساوجی سلمان ساوجی
تصویر جلد کتاب سلمان ساوجی

کتاب سلمان ساوجی

نویسنده:سلمان ساوجی
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سلمان ساوجی

خواجه جمال الدین سلمان ابن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی در اولین همه قرن هشتم هـ.ق در ساوه متولد شد. او ابتدا در خدمت خواجه غیاث الدین محمد و سلطان ابوسعید بهادرخان بود و بعد از درهم شکستن اساس سلطنت ایلخانان واقعی به خدمت امرای جلایر پیوست. دلشاد خاتون همسر شیخ حسن بزرگ نسبت به سلمان کمال توجه و محبت را داشت و تربیت فرزندش اویس را به او واگذار کرد. سلمان در اواخر عمر منزوی شد و به زادگاه خود بازگشت و همان‌جا در سال ۷۷۸ هـ.ق درگذشت. از ساوجی، دیوان اشعار، دو مثنوی به نام «جمشید و خورشید» و«فراق‌نامه» برای ما برجای مانده است.
mostafa
۱۴۰۰/۱۲/۰۱

ممنون که کتاب ساوجی رو هم قرار دادید، لذت میبرم از خوندن اشعار ایشون

Parvin
۱۳۹۹/۱۲/۰۶

ممنون از طاقچه، به نظر من از شعرای قرن هشت ، جز شعر نیک نوشته نشده

Davod Hatami
۱۴۰۳/۰۶/۲۵

عالی

ناله و فریاد من رفت از زمین تا آسمان ناله از دل می‌کند فریاد ازو فریاد ازو
Kiana
من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم جفای دوست، کمند محبت است و ارادت
آهو
چیست یاران، چاره غمهای بی‌پایان ما؟
Narges
نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟ سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟ روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟ گر منم دور ز روی تو، دل من با توست نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
Narges
با باد، دلم گفت که بادا بادا با یار بگو و هر چه بادا بادا کآن کس که مرا ز صحبتت کرد جدا شب با غم و رنج روز بادا بادا
بیسیمچی
دیوانه چو بنشیند، با مست بود غوغا
احمدرضا باقری
طریق بادیه را از شتر سوار، مپرس بیا ببین، که به پای پیادگان، چند است
آهو
صنما مرده آنم که تو جانم باشی
Mina
من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم کانجا که تویی، کعبه ارباب دل، آنجاست
آهو
چیست یاران، چاره غمهای بی‌پایان ما؟
kazhal
وعده‌ای داد، به امروز، مرا باز امروز، به فردا انداخت
آهو
جوابش داد و گفت: «ای یار همدرد مشو گرم و مکوب این آهن سرد دم گرمت مرا این آتش افروخت به چربی زبان قندیل دل سوخت مرا منع تو افزون می کند شوق وزین تلخی زیادم می شود ذوق دل عاشق ملامت بر نتابد رخ از تیر ملامت بر نتابد
کاربر ۵۵۰۶۶۳۴
ماه تابان را شبی نسبت، به رویت، کرده‌ام سالها شد، تا خجالت دارم، از روی شما
kazhal
ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا! ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا! چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا
kazhal
با سر زلف تو سودای من، امروزی نیست
آهو
چگونه چشم تو مست است و زلفت، آشفته چنان به روی تو آشفته‌ام به بوی تو مست ندانم آنکه خبر هست از منت، یا نیست که نیستم خبر، از هر چه در دو عالم هست
آهو
در قید چه داری به ستم؟ صید رها کن او خود، به کمند تو در آید، به ارادت
آهو
از لب لعل توام، کار به کام است، امشب
آهو
ز تاب هجر تو دارد، شرار دوزخ، تاب
آهو
سرو سرافراز من، سایه ز من برنگیر ماه جهان تاب من، چهره ز من برمتاب بی تو من و خواب و خور؟، این چه تصور بود؟ سینه عشاق و خور دیده مشتاق و خواب؟
آهو

حجم

۵۰۹٫۰ کیلوبایت

حجم

۵۰۹٫۰ کیلوبایت

قیمت:
رایگان