دانلود و خرید کتاب جشن حنابندان محمدحسین قدمی
تصویر جلد کتاب جشن حنابندان

کتاب جشن حنابندان

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جشن حنابندان

گزارش‌نویسی یکی از بهترین راه‌های بیان حوادث است. یک گزارش‌گر سعی می‌کند با یاری جستن از جزئی‌ترین اشیاء موجود در محل حادثه کامل‌ترین تصویر را در قالب کلمات ارائه دهد. «جشن حنابندان» دو گزارش از عملیات کربلای ۵ و بیت المقدس ۴ در جنگ تحمیلی است. محمد حسین قدمی به گفته خودش خشاب قلمش را پر از واژه و ضامن دوربین را روی رگبار «فریم» تنظیم کرده تا بتواند گوشه‌ای از خلوص و ایمان و عشق و وحدت و شهادت رزمندگان را به تصویر بکشد. در انتهای این گزارش عکس‌هایی هم ضمیمه شده است. «برای انجام آخرین مراحل ثبت‌نام به پایگاه «مقداد» می‌روم. پایگاه بی‌اندازه شلوغ است. داوطلبان از نوجوانان کم سن‌وسال تا مردان پیر پشت خمیده، جهت ثبت‌نام هجوم آورده‌اند. در صفی طویل از هم سبقت می‌گیرند که صف گوشت و تخم‌مرغ نیست! صف مشتریان مجاهدی است که کالای جانشان را به صاحب کالا عرضه می‌کنند، ان الله اشتری من‌الومنین...، خداوند جان‌های مؤمنین را به بهای بهشت خریداری می‌کند. بچه‌ها خوشحال‌اند ومضطرب! خوشحال که بالاخره رضایت پدر و مادر را جلب کرده و در صف «سپاهیان محمد (ص)» قرار گرفته‌اند و مضطرب از بابت نرسیدن بوبت. ساعت هفت بعد از ظهر است و ۵ ساعت از وقت اداری گذشته است. برادر مسئول ملتمسانه می‌گوید: «برادران عزیز لطفاً شلوغ نکنید. تحمل کنید تا کارتان زودتر درست شود. ما تا صبح در خدمت شما هستیم.»
mohammad.zhale
۱۳۹۹/۰۳/۳۰

نظر رهبر انقلاب درباره کتاب ::(( این حنابندان اقای قدمی عجب کتاب خوبی است......این کتاب چقدر خوب نوشته شده است. ))

صدرا قلعه قوند
۱۳۹۹/۱۰/۱۴

شهید علی قلعه قوند پدر بزگ من بود هروقت مادر بزرگم داستانش را برایم میگفت من میخواستم بروم پیش ان چون واقعا داستانی که مادر بزرگم راجب به پدر بزرگم میگفت واقعا میخواستم بروم پیشش و محکم بغلش کنم پدر

- بیشتر
شهـــ گمنام ــــید
۱۳۹۹/۱۰/۰۲

مدت ها پیش نسخه چاپی اش را خوانده ام.... مگر می شود به کتاب های حوزه ی دفاع مقدس علاقه‌مند باشی و این کتاب را نخوانی؟؟؟؟!!!! واقعا بی نظیره👌

مهدی بذرپاچ
۱۴۰۱/۰۹/۰۹

قلم شیوا متنی پر ز حادثه جوشش احساسات و فریاد حماس و یاد یاران امام

کاربر ۲۲۸۶۶۹۶
۱۴۰۰/۰۴/۰۹

حقیقتاً این کتاب آدم را میبرد در بحبوحه اعزام بسیجیانِ قهرمان به جبهه‌ها....آدم خودش را در هیاهوی حوادث جبهه احساس می‌کند...کافی‌ست گوشه‌ای تنها بنشینی و این کتاب رو با توجه بخوانی تا حسرت آن رو روزها بر دلت بماند...

as.man.be.to
۱۳۹۹/۰۶/۱۷

عالی بود حقیقتا

مطلبی زاده
۱۴۰۱/۰۸/۱۰

خیلی زیبا و روان بود، برای بنده این نکته بسیار جذاب بود که کتاب حاصل خاطرات واقعی نگارنده است و اینکه عکس شخصیت های کتاب در انتهای کتاب آمده است.

moonlight
۱۳۹۹/۱۱/۲۰

کتاب به این خوبی چرا اینقدر اشتباه تایپی داشت؟!!!

ایلیا
۱۴۰۳/۰۵/۰۲

خیلی کتاب خوبی بود واقعا رهبر عزیزمون حق داشتن ک از این کناب تعریف کردن واقعا دست نویسنده درد نکنه ولی کتاب غلط املایی زیاد داشت و حقش 5 ستاره نبود اما بخاطر قلم نویسنده دلم نیومد ستارهاش رو کم کنم

hedayat Homa
۱۴۰۲/۰۳/۰۹

کتابی درباره ی جنگ جهانی اول با نام درجبهه ی غرب خبری نیست . توسط یک نیروی نظامی حاضر در جنگ نوشته شده است .که سرشار از یاس، ناامیدی ،منفعت طلبی، افکار لیبرالیستی در جنگ جهانی است . نویسنده ی

- بیشتر
ارزش زور بازو به این است که در راه خدا به کار بیاید
s.latifi
بسیج مدرسه عشق است. سن و سال، پُست و مقام، زمین و زمان نمی‌شناسد. شرطش فقط ایمان به خداست.
kamand
باید گفت نسل سوزی شده‌اند. خدا نسل دشمنان را بخشکاند و قلب سنگشان را آتش بزند.
مجیدی
سمندریان رفت، اما دفتر خاطرات و یادداشت‌هایش به یادگار مانده است؛ و من با مطالب دلنشین او هم‌نشین شده، خلوت می‌کنم. انگار خود اوست که در کنارم نشسته و می‌خواند: هو المستعان و به نستعین زمین آبستن حادثه‌ای شگرف و زمان در انتظار طلوعی دیگر است. خفاشان شب‌پرست مضطربانه انفجار عظیمی را در انتظارند. در دفتر تاریخ فصلی نوین گشوده خواهد شد. آخرین پایه‌های کاخ ستمگران به لرزه در افتاده و سقف بیداد در حال ریزش است. شب رو به زوال است و صبح نزدیک. منادیانِ نور کمر برسته،‌ تیغ‌ها به کف گرفته و غزم فتحی بزرگ نموده‌اند. سینه‌های ستبرشان صلابت کوه‌ها را به سخره گرفته،‌ پهن دشتِ زمین از استواری گام‌هایشان شرمگین،‌ خورشید تابان در برابر رخسارشان سرافکنده و خروش رعد در مقابل غرش فریادشان به سکوت نشسته است. طوفان‌های زمینی در ازای قیامشان سر در گریبان گشته‌اند.
کاربر ۱۲۳۳۱۴۴
در پایان تابلو، آمده که عدم رعایت هر یک از موارد مذکور جریمه‌ای معادل ۵۰ صلوات به دنبال خواهد داشت!
smoothybook
یادداشت‌هایش به یادگار مانده است؛ و من با مطالب دلنشین او هم‌نشین شده، خلوت می‌کنم. انگار خود اوست که در کنارم نشسته و می‌خواند: هو المستعان و به نستعین زمین آبستن حادثه‌ای شگرف و زمان در انتظار طلوعی دیگر است. خفاشان شب‌پرست م
کاربر ۱۲۳۳۱۴۴
ای خدا از تو می‌خواهم همین لحظه خمپاره‌ای بفرستی و مرا به شهادت برسانی تا آنان مرا با خود نبرند. لحظه‌ای بعد دعا مستجاب شد و خمپاره‌ای در دو متری ما به زمین نشست، اما به ما آسیبی نرساند و ترکش بزرگ آن سر عراقی را پراند و از تن جدا کرد و ما به طور معجزه‌آسایی نجات پیدا کردیم.
smoothybook
همان دانش آموزی است که در نامه اش نوشه بود، حالا که فکر می‌کنید کاری از دستم برنمی‌آید، پس مرا لااقل به جای شن در گونی بگذارید تا مانع از اصابت تیر دشمن به شما شوم.
smoothybook
بچه‌ها فهیمده بودند که ما هم مثل خودشان هستیم و فقط به‌جای اسلحه دوربین حمل می‌کنیم. به‌شوخی می‌گفتم که تیربار چه کسی به اندازه اسلحه ما قدرت دارد که در هر ثانیه ۲۵ «فریم» شلیک کند!
smoothybook
فرمانده اسرا می‌گوید: برای اینکه اطمینان پیدا کنیم که با اسرا چگونه رفتار می‌شود اول چند نفری را به سوی شما فرستادیم تا تسلیم شوند و خودمان با دوربین از دور تماشا می‌کردیم. وقتی مطمئن شدیم و دیدیم شما دوستان ما را در آغوش گرفتید ما هم آمدیم و خود را تسلیم کردیم.
smoothybook
خمپاره‌ها و توپ و تانک‌های دشمن به طور پراکنده از دور می‌رسد و به اطراف می‌خورد، ولی بچه‌ها عین خیالشان نیست. بر روی سبزه‌ها عکس یادگاری می‌گیرند.
smoothybook
عکس فرزندش را که با خود آورده از توی کیف بغلش در می‌آورد و نشان بچه‌ها می‌دهد. می‌گوید: «همه ما فدای اسلام و امام.» لبخند مظلومانه فرزند، جگر فلک را آتش می‌زند چه رسد به قلب ما.
smoothybook
جزء شهدای آینده باشد؟ قیافه‌اش که ترکش پسند است. حالا که این‌طور شد من هم می‌روم تا یک عکس دیگر از او بگیرم، کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند!
smoothybook
امروز هم به پایان رسید. لحظات عمر چه زود می‌گذرد! و من در غربت خاکستری غروب درون سنگر دیده‌بانی مشغول مطالعه هستم،‌ مطالعۀ نفس خویش. در این‌جا برای درک خداوند مشکل زیادی وجود ندارد. من هستم و او دیگر هیچ.
smoothybook
چند روز پبیش که صحبت از جبهه بود، پسر ۹ ساله‌ام در جواب مادرش که می‌گفت: «اگر بابا شهید شود چه باید کرد؟» پس از درنگ کوتاهی گفت: «هیچی دیگه، چراغونی می‌کنیم! بلندگو می‌زاریم!» خواهر چهارساله‌اش هم گفته بود: «به بهشت‌زهرا می‌ریم.».
smoothybook
بار سفر بسته شده، وصیت و سفارش‌های مربوطه انجام گرفته و قضایای جنگ و شهادت برای اهل خانه جاافتاده و حل شده است، حتی برای بچه‌ها.
smoothybook

حجم

۲٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

حجم

۲٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

قیمت:
۱۲۴,۰۰۰
۶۲,۰۰۰
۵۰%
تومان