کتاب چهره‌ها

«چهره‌ها» نام نمایش‌نامه‌ای از احسان حمیدی است: نویسنده‌ای که تابه‌حال داستان موفقی ننوشته‌است با خانواده استلا آشنا می‌شود و از خواهرش ایزابل خواهش می‌کند اجازه دهد برای نوشتن داستان جدیدش به استلا که بیمار است نزدیک و وارد زندگی او شود... «صبح از خواب بیدار می‌شم. با یه صدای آزاردهنده که مثل آژیر می‌مونه. درست نمی‌دونم که این صدا توی سرمه یا که واقعاً داره از جایی پخش می‌شه. به گلدون کنار تختخوابم آب می‌دم و می‌ذارمش زیر پنجره، جوری‌که آفتاب بهش بخوره. بیرون رو نگاه می‌کنم. حیاط کم‌کم پر از آدم می‌شه. همه میان روی نیمکت می‌شینن. پرنده‌ها جمع می‌شن و از دست بقیه غذا می‌خورن. هیچ نمی‌دونم که منو می‌شناسن یا نه. از اینکه تا حالا از دست من چیزی نخوردن ناراحتن یا نه. درخت‌ها و زمین بازی رو نگاه می‌کنم. وقتشه که لباس بپوشم. یه پیرهن دکمه‌دار و یه دامن می‌پوشم که تا روی زانوهام میاد. پاپیون می‌زنم و دست‌بند می‌بندم. یه جفت کفش نارنجی می‌پوشم و میرم جلوی آینه. برخلاف اون‌ها من هنوز موهام ریشه‌اش سفید نشده. هنوز قهوه‌ای روشنه. روی عسلی یه پاکت نامه است. هر روز صبح از ایزابلا واسم یه نامه میاد.»