دانلود و خرید کتاب جام جهانی در جوادیه داوود امیریان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب جام جهانی در جوادیه

«جام جهانی در جوادیه» رمانی برای نوجوانان و اثر داوود امیریان است. امیریان تا کنون ۲۶ داستان منتشر کرده و جوایز گوناگونی به‌دست آورده است. امیریان به سال ۱۳۴۹ در کرمان متولد شد. امیریان از سال ۶۹ نویسندگی‌اش را با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرد. دو نوجوان از محله جوادیه تهران که به دنبال جایی برای بازی فوتبال در تابستان می گردند به‌طور اتفاقی با پسر سفیر کانادا در ایران آشنا می‌شوند. یکی از این نوجوانان به نام سیاوش که به زبان انگلیسی آشنا است به «الکس» فارسی یاد می‌دهد. الکس که فهمیده است سیاوش قرار است یک دوره مسابقه فوتبال در محله برگزار کند پیشنهاد می‌دهد که فرزندان کارمند سفارت کانادا نیز به عنوان یک تیم در این مسابقات شرکت کنند. پس از موافقت سیاوش، تیمی هم از فرزندان کارکنان سفارت برزیل در این مسابقات ثبت نام می‌کنند. از طرفی کارگران نوجوان افغانستانی هم که در محله ساکن هستند یک تیم تشکیل می‌دهند و به مسابقات می‌آیند و به این ترتیب یک جام جهانی فوتبال نوجوانان در محله جوادیه برگزار می‌شود: حالا همه‌ی اهل محل به سیاوش توجه می‌کردند. هرجا می‌رفت، در صف نان و مغازه و لبنیاتی، او را با انگشت به هم نشان می‌دادند و پچ‌پچ می‌کردند و سر تکان می‌دادند. سیاوش کم‌کم داشت از این وضعیت کلافه می‌شد. غروب بود، سیاوش و دوستانش در پارک گل‌بهار جلسه داشتند. همه نشسته بودند و چشم به دهان سیاوش دوخته بودند. سیاوش سرش را پایین انداخته بود و انگشتان دستش را توی موهای سرش فرو برده بود. یوسف گفت: «چی شده سیاوش! از چی می‌ترسی؟» سیاوش سر بلند کرد و گفت: «قضیه حسابی جدی شده. من اصلاً فکرش را نمی‌کردم این‌ُطوری بشود.» محمدعلی دستی به موهای ژل‌زده‌اش کشید، تار موهای جلوی سرش را دور انگشت پیچ داد و خنده‌خنده گفت: «ناراحت نشو سیاوش، اما از قدیم گفته‌اند یک دیوانه سنگی تو چاه می‌اندازد و صد تا آدم عاقل را سر کار می‌گذارد!» بابک به محمدعلی توپید: «معلومه چی می‌گویی؟ یعنی سیاوش دیوانه است؟»
star.d
۱۳۹۷/۰۳/۱۰

ارسال رایگان خیلی خوبه😃😊، نمیشه در کل یه طاقچه یه بخش فروش کتاب فیزیکی با ارسال رایگان داشته باشه؟؟😁

:)
۱۳۹۷/۰۵/۲۸

خیلی کتاب قشنگیه نشون دهنده دل پاک نوجوون ها که بدون نگاه سیاسی یا هر چی از هم نوعان خودشون حمایت می کنن 😇

مهدی فیروزان
۱۳۹۷/۰۳/۲۱

کتاب خوبی بود مسابقه هم همیشه برای افزایش کتاب خوانی خوبه ممنون از طاقچه و بقیه عوامل ولی در مورد خود کتاب یکم غیر واقعی نوشته شده بود و این بعضی جاها داستان رو خراب میکرد.

E+
۱۳۹۷/۰۴/۳۱

نویسنده های ایرانی بهتر از خواب بیدار بشن!!!

Niloofar
۱۳۹۷/۰۳/۲۵

برد ایران رو به همه ی طاقچه ای های عزیزم تبریک میگم😃👏👏

میثم
۱۳۹۷/۰۶/۲۰

داستانش معمولی بود برای زیر 12سال مناسبه

E.A.A.M
۱۳۹۷/۰۴/۳۱

میتونست بهتر باشه.به نظرم لازم نبود به افغانی ها این قدر فرجه بدن.که چی همش همه جلوی اینا میباختن که اینا برنده شن.اینجوری بردن اصلاً مزه نداره

سرباز
۱۳۹۷/۰۳/۲۲

امیدوارم سوالاتش رو بدن به یه آدم طرح کنه. مثل مسابقه گچ پژ بخون و ببر نشه که اصلا معلوم نبود طراح سوال هدفش از اون سوالا چی بود.

آخرین برگ
۱۳۹۷/۰۳/۱۱

آدم ها چترهاشون رو وا میکنن گریه ی ابر رو تماشا میکنن نمیخوان مثل درخت ها تر بشن از دل قطره ها باخبر بشن نمیخوان بی هوا خیس آب بشن زیر بارون بمونن ، خراب بشن اما تو چترت رو بستی کبوتر زیر بارون ها نشستی

- بیشتر
AliHekmati
۱۳۹۷/۰۶/۳۰

کتاب بسیار خوب و شیرینی بود ممنون از نویسنده اش.

شش اسکناس صد دلاری درون پاکت بود. سیاوش با تعجب حساب کرد و دید که حدود پانصد هزار تومان است!
آخرین برگ
به امید روزی که دیگر هیچ جنگی در جهان رخ ندهد و کودکان و نوجوانان مجبور نشوند میهن خود را رها کرده و به کشورهای دیگر مهاجرت کنند.
parisa ziar
می‌دانم که تعجب کرده‌اید. چون تا حالا خانم‌ها را تو استادیوم‌های فوتبال راه نمی‌دادند. چرا؟ چون بعضی از آدم‌های بی‌ادب شعارهایی می‌دهند که برازنده‌ی ما ایرانی‌ها نیست. حالا من از شما خواهش می‌کنم که حرمت خانم‌ها را نگه‌دارید. ان‌شاءالله این کار اولین قدم برای آمدن خانم‌ها به ورزشگاه‌ها بشود. این خانم‌ها خواهران ما هستند. شما توی خانه‌تان بی‌ادبی می‌کنید؟ مطمئنم که نه. پس حرمت اینجا را نگه‌دارید. حالا به افتخار خودتان و خانم‌هایی که برای اولین‌بار به دیدن یک مسابقه‌ی فوتبال آمده‌اند یک کف مرتب بزنید. دخترها یکپارچه شعار دادند: «پسرها تشکر، پسرها تشکر!» پسرها هم جواب دادند: «قابل نداره آبجی، قابل نداره آبجی!»
آخرین برگ
دو تیم افغانستان و روسیه وارد زمین شدند. بیدل کاپیتان تیمش بود. نماینده‌ی روسیه پیش سیاوش آمد و اعتراض کرد: «اینها سنشان زیاد است. اینها نوجوان نیستند!» سیاوش به نماینده‌ی روسیه نگاهی کرد و گفت: «اگر شما هم مثل اینها تو سرما و گرما بیل می‌زدید و کارگری می‌کردید، مطمئن باشید از اینها پیرتر می‌شدید!» نماینده‌ی روسیه سرخ شد و رفت.
sara
ـ من اینجا هستم. بالای سرت! سیاوش سر بلند کرد و چهره‌ی خندان "بیدل" را دید. بیدل تا کمر از لبه‌ی پل آویزان بود. سیاوش برایش دست تکان داد. ـ سلام بیدل. خسته نباشی. بعد درِ جعبه‌ی شیرینی را برداشت و آن را نشان داد و تعارف کرد: «بیا پایین شیرینی بخور.» بیدل از مقابل چشمان سیاوش ناپدید شد. لحظه‌ای بعد طناب کلفتی از بالای پل پایین افتاد و بیدل از طناب به‌طرف پایین سُر خورد. خندید و چشمان ریزش در چهره‌اش گم شد.
مرضیه
کار کجاست آقاسیاوش؟ من اجازه‌ی اقامت ندارم. اگر مأموران اداره‌ی مهاجرت بفهمند که امثال من اینجا کار می‌کنیم، می‌گیرندمان و می‌فرستند افغانستان. مهندس هم این را می‌داند و تا می‌تواند از ما کار می‌کشد و حقوق کم می‌دهد. به کسی هم نمی‌توانیم شکایت کنیم.
محمد
ـ کجا بروم، باید کار کنم. همین‌طوری هم آقامهندس تلخی می‌کند که از زیر کار درمی‌روم. بماند روز جمعه تا با الله‌جو و یاقوت و قیوم بیاییم و بازی کنیم. خُب تا آقامهندس نیامده و جریمه‌ام نکرده، بروم. دستت درد نکند.
مهدی یار برهمت
گروه‌بندی مسابقات جام دوستی بدین شرح است: گروه A: برزیل، سوئیس، روسیه، افغانستان، گروه B: فرانسه، ایتالیا، کره‌جنوبی، انگلیس، گروه C: کانادا، آرژانتین، ژاپن، منتخب عرب، گروه D: ایران، آلمان، اسپانیا، چین.
Abolfazl
ـ آسمون بغضش رو خالی می‌کنه دل‌ها رو حالی‌به‌حالی می‌کنه کوچه‌ها بوی زمستون می‌گیرن شیشه‌ها بخار و بارون می‌گیرن آدم‌ها چترهاشون رو وا می‌کنن گریه‌ی ابر رو تماشا می‌کنن نمی‌خوان مثل درخت‌ها تر بشن
ali darvish
هم‌وطنیم. به‌قول سعدی: بنی‌آدم اعضای یکدیگرند      که در آفرینش ز یک گوهرند
ali darvish

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه