
کتاب سایه های مرده
معرفی کتاب سایه های مرده
کتاب سایه های مرده نوشته لبانه بنی لام توسط نشر سنجاق بهصورت الکترونیکی منتشر شده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه و بلند فارسی است که در فضایی میان واقعیت و خیال به زندگی، رنج، مرگ، امید و بازگشت میپردازد. نویسنده با بهرهگیری از عناصر نمادین و اسطورهای، داستانهایی را روایت کرده است که هرکدام در بستری متفاوت اما با دغدغههایی مشترک، شکل گرفتهاند. این اثر با زبانی گاه شاعرانه بهسراغ شخصیتهایی میرود که در مرز بودن و نبودن، گذشته و آینده واماندهاند و هرکدام بهنوعی با سایههای خود یا دیگران دستوپنجه نرم میکنند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سایه های مرده
کتاب سایههای مرده نوشتهی لبانه بنی لام و مجموعهای از داستانهای کوتاه و بلندِ فارسی است که هرکدام با زاویهای ویژهی خود به مفاهیم عمیق انسانی پرداختهاند. این کتاب فصلهایی مستقل اما مرتبط را در کنار هم قرار داده است؛ هر فصل با عنوانی سهگانه آغاز و به ماجرایی تازه وارد میشود. در این داستانها، مرز میان واقعیت و خیال باریک است و عناصر نمادینی مانند کلاغ، قایق، ماه، گرگ و عقاب بار معنایی ویژهای دارند. نویسنده با نگاهی تیزبین و گاه تلخ بهسراغ زخمهای پنهان، رنجهای بهجامانده و امیدهای شکننده رفته است. شخصیتها اغلب در موقعیتهایی قرار میگیرند که باید با گذشته، خاطرات، گناه، بخشش یا حتی مرگ روبهرو شوند. کتاب سایههای مرده با بهرهگیری از امکانات زبانی و فضاسازی، تجربهای دیگر از داستاننویسی معاصر ایران ارائه داده است.
کتاب با داستانی آغاز میشود که در آن با دو مرد گرفتار در جزیره و کلاغهایی که سایهشان را میبلعند، روبهرو میشویم و در ادامه به داستانهایی از خانواده، عشق، جدایی، اعتیاد، بیماری روان، خشونت خانگی و حتی قتل میرسد. هر داستان با عناصر نمادین و فضای وهمآلود، لایههایی از واقعیت و خیال را در هم میآمیزد. شخصیتها گاه در مرز مرگ و زندگی، گاه در خلأ میان گذشته و آینده و گاه در نبرد با سایههای خود یا دیگران قرار میگیرند. در برخی داستانها، حیوانات نمادین مانند کلاغ و عقاب، نقشهایی کلیدی در سرنوشت انسانها دارند و گاه مرز میان انسان و حیوان، واقعیت و رؤیا محو میشود. دغدغهی اصلی کتاب حاضر جستوجوی معنا در دل رنج و مواجهه با سایههایی است که از گذشته یا ناخودآگاه بر زندگی شخصیتها سنگینی میکند. نویسندهی کتاب سایههای مرده بهسراغ مسائلی همچون بخشش، انتقام، تکرار رنج و امکان بازگشت یا رهایی رفته و در هر داستان، تصویری تازه از انسان معاصر و سایههای پنهانش ارائه داده است.
عنوان برخی از داستانهای کتاب سایههای مرده عبارت است از «قایق، ماه، ریشه»، «نویسنده، خوندماغ، قهوه»، «املت، سوژه، زلزله»، «کبوتر، جاده، سوییچ» و «سایکو، سایکو، سایکو».
چرا باید کتاب سایه های مرده را بخوانیم؟
مجموعه داستان سایههای مرده با آثاری متنوع و فضایی میان واقعیت و خیال، تجربهای دیگر از داستاننویسی معاصر ایران را پیش روی ما میگذارد. این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون رنج، گناه، بخشش، مرگ و امید، امکان مواجهه با زخمهای پنهان و سایههای ناگفته را فراهم کرده است. استفاده از عناصر نمادین و اسطورهای، به داستانها عمق بخشیده و خواننده را به تأمل دربارهی معنای زندگی، هویت و امکان رهایی دعوت میکند. داستانها همدلی با شخصیتهایی را برمیانگیزند که با مرزهای شکنندهی بودن و نبودن دستوپنجه نرم میکنند و هرکدام بهنوعی با گذشته یا آیندهی خود روبهرو میشوند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن کتاب سایههای مرده به کسانی پیشنهاد میشود که دوستدار ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه و بلند هستند و یا دغدغههایی مانند هویت، رنجهای پنهان، مواجهه با گذشته، مرگ، بخشش و جستوجوی معنا در زندگی را دارند. همچنین این اثر برای علاقهمندان به داستانهایی با عناصر نمادین و فضاهای وهمآلود مناسب است.
بخشی از کتاب سایه های مرده
«مدتی بود بدنش مثل چوب خشک شده بود. دوست و آشنا انواع و اقسام پماد و روغن را برایش تجویز کرده بودند، اما بهتر نشده بود. هر روز احساس خشکی بیشتری میکرد. طاقتش طاق شد و پیش یک دکتر متخصص رفت. بعد از عکسبرداری، دکتر با کمال تعجب به او گفت: «استخوانت داره به چوب تبدیل میشه؛ البته چوب که نه، شاخه درخت.» خودش هم عکس را دید؛ واقعا شاخه بود، با همه فرورفتگیها و برآمدگیها و سوراخهایش. دکتر جوابش کرد و گفت که دیگر کاری از دستش برنمیآید.
پس از چند روز حس کرد دیدش به همه چیز تغییر کرده است. دیگر دوست نداشت جایی برود؛ میخواست یک جا بماند و تکان نخورد. اهالی خانه برای مقابله با چوبشدنش وادارش میکردند که این طرف و آن طرف برود. یک آن خودش با پای خودش رفت توی حیاط، پاهای چوبینش را فرو کرد در خاک و همان جا ایستاد. هر چه با او صحبت کردند که پایش را از خاک بیاورد بیرون و به داخل خانه برگردد، فایده نداشت. میشد گفت دیگر دوست داشت چوب شود؛ البته چوب که نه، درخت. یک روز بالاخره خانوادهاش دست از تلاش برداشتند؛ آن هم روزی بود که دیدند دست و پایش جوانه زده است و برگهای کوچکی دارد از شاخههای استخوانیاش میزند بیرون.»
حجم
۵۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۵۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب داستانهای کوتاهه و موضوعهای متنوعی داره. خسته کننده نیست. بخونیدش
هر قصه ای را که می خوانیم وارد یک دنیای ماورایی و عمیق می شویم و باید یک به یک همه قصه ها را کشف کنیم
از تصویر سازی و بُعد سوررئال داستان بسیار لذت بردم. نویسنده به درون انسان هایی که دچار احساس شکست خوردگی یااحساس گناه و شاید هم رهایی از حس گناه میپردازد. محور اصلی داستان حول شخصیتهایی میچرخد که درگیر سایههایی از