
کتاب کیکله رو آب برد، دنیا رو خواب برد
معرفی کتاب کیکله رو آب برد، دنیا رو خواب برد
کتاب کیکله رو آب برد، دنیا رو خواب برد نوشتهی داریوش جعفری اثری داستانی و تصویری است که با الهام از متل قدیمی لکی «کیکله آو برده» خلق شده است. این کتاب با تصویرگری و روایت نویسنده، فضایی بومی و فولکلوریک را بازآفرینی میکند و مخاطب را به دنیای افسانهها و قصههای محلی قوم لک میبرد. داستان با زبانی ساده و سرشار از واژگان لکی، ماجرای کیکله و تأثیر غیبت او بر زندگی و طبیعت اطراف را روایت میکند. انتشارات پیشوک آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کیکله رو آب برد، دنیا رو خواب برد
کیکله رو آب برد، دنیا رو خواب برد اثری داستانی و تصویری از داریوش جعفری است که ریشه در فرهنگ و ادبیات شفاهی قوم لک دارد. این کتاب با بهرهگیری از عناصر فولکلور و متلهای محلی، داستانی را روایت میکند که در آن یک حشرهی مزاحم به نام کیکله، محور اتفاقات و واکنشهای زنجیرهای در طبیعت و جامعه میشود. روایت با زبانی آمیخته به واژگان لکی و توضیحات کوتاه درباره هر واژه، فضای بومی و اصیل را به تصویر میکشد. ساختار کتاب بهصورت داستانی پیوسته است که با تصویرگریهای نویسنده همراه شده و مخاطب را با حالوهوای روستا، باورها و آیینهای محلی آشنا میکند. این اثر نهتنها قصهای برای کودکان و نوجوانان است، بلکه بزرگسالان علاقهمند به فرهنگ بومی و ادبیات شفاهی نیز میتوانند از آن لذت ببرند. داریوش جعفری در این کتاب تلاش کرده است تا با زندهکردن یک متل قدیمی، ارزشهای فرهنگی و اجتماعی قوم لک را بازتاب دهد و مخاطب را به تأمل درباره تأثیرات یک اتفاق کوچک بر کل جامعه و طبیعت وادارد.
خلاصه کتاب کیکله رو آب برد، دنیا رو خواب برد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی کیکله، حشرهای جهنده و مزاحم، و دوستش پشقه (مگس) آغاز میشود که کنار رودخانه مشغول بازی هستند. پشقه با حسادت و نیت بد، کیکله را به بازی کفسواری دعوت میکند و با فریب، باعث میشود کیکله روی حباب آب بپرد و در نتیجه به رودخانه بیفتد و ناپدید شود. این اتفاق آغازگر زنجیرهای از واکنشها در طبیعت و جامعه است. پشقه با ترس و پشیمانی، خبر غرقشدن کیکله را به سنیرکو (تودهی پهن) میدهد و این خبر بهسرعت میان چنار، کتنی (چشمه)، آهوها، مورچهها، گندمزار و برزگر میپیچد. هرکدام از این عناصر طبیعت و انسانها با شنیدن خبر، دچار اندوه و آشفتگی میشوند و نشانههایی از سوگ و نابسامانی در رفتارشان پدیدار میشود؛ از برگریزان چنار تا گلآلودشدن چشمه و تعطیلی کار مورچهها و گندمزار. در نهایت، آسنگر (آهنگر) با رویکردی متفاوت وارد ماجرا میشود و با نگاهی عقلانی و طنزآمیز، جامعه را به بازگشت به زندگی و کار دعوت میکند. او با تعمیر ابزارها و تشویق مردم، نظم و شادی را به روستا بازمیگرداند و نشان میدهد که گاهی نبود یک مزاحم میتواند به نفع جمع باشد، اما واکنشهای افراطی و شایعهپراکنی، جامعه را دچار بحران میکند. داستان با بازگشت آرامش و کار به روستا پایان مییابد، درحالیکه پشقه همچنان در نادانی خود باقی میماند.
چرا باید کتاب کیکله رو آب برد، دنیا رو خواب برد را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانی بومی و استفاده از واژگان و اصطلاحات لکی، فرصتی برای آشنایی با فرهنگ و ادبیات شفاهی قوم لک فراهم میکند. تصویرگریهای هماهنگ با متن، فضای قصه را زندهتر کرده و مخاطب را به دل روستا و طبیعت میبرد. روایت زنجیرهای و طنزآمیز داستان، بهویژه در واکنشهای اغراقآمیز شخصیتها، به خوبی نشان میدهد که چگونه یک اتفاق کوچک میتواند جامعهای را دچار آشفتگی کند و در نهایت، عقلانیت و بازگشت به زندگی راهحل بحرانهاست. این اثر نهتنها سرگرمکننده است، بلکه پیامهایی درباره شایعه، واکنش جمعی و اهمیت نگاه منطقی به مسائل روزمره دارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان فرهنگ بومی، دوستداران ادبیات کودک و نوجوان، پژوهشگران فولکلور و کسانی که به قصههای محلی و ارزشهای اجتماعی توجه دارند پیشنهاد میشود. همچنین برای والدینی که به دنبال داستانهایی با ریشههای فرهنگی برای فرزندان خود هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب کیکله رو آب برد، دنیا رو خواب برد
«یکی نبود. یکی نبود. هیچ کس نبود. فقط خدا. کیکله! و پشقه کنار رودخانهی خروشان در حال بازی، مسابقه و کلکل و خوشگذرانی بودند. پشقه که کیکله را رقیب خود میدانست، ته دلش بدجوری آرزوی نابودی او میکرد. پس با زیرکی به کیکله گفت: «تا حالا کفسواری کردی؟» جواب داد: «نه! کفسواری دیگه جیه؟!» پشقه گفت: «ای بابا! بازی به این باحالی رو چهطور نمیدونی؟! کافیه بپری رو یکی از حبابهای رودخونه و موجسواری کنی و کیفشو ببری!» کیکله بدون فکر روی حبابی پرید و با ترکیدن آن، کلهپا شد و آب در چشم به هم زدنی او را با خود برد. پشقه که حسابی ترسیده بود، تصمیم گرفت بازی درآورد. پس شیون و داد و هوار راه انداخت و بانگ برآورد: «هوار آی هوار هوار صدهزار آف بر این زمین. آف بر روزگار.» سپس در خاک و خل غلت زد و غلت و غلت تا کنار سنیرکو رسید. سنیرکو که هیچ وقت پشقه را آنقدر آشفته و ناراحت ندیده بود پرسید: «جی شده پشقه؟!» پشقه جواب داد: «وای نمیدونی؟! پشقه حیران شد. بسته زبان شد. کیکله رو آب برد.»
حجم
۹۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰ صفحه
حجم
۹۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰ صفحه