
کتاب ۱۳
معرفی کتاب ۱۳
کتاب ۱۳ نوشتهی داریوش جعفری، مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که انتشارات پیشوک آن را منتشر کرده است. این کتاب با نگاهی به زندگی روزمره، دغدغهها و تجربههای آدمهای معمولی، روایتهایی متنوع و گاه تلخ و شیرین را در قالب داستانهایی کوتاه و موجز ارائه میدهد. نویسنده با بهرهگیری از زبان بومی و اشاره به فرهنگ و اصطلاحات محلی، فضایی ملموس و نزدیک به واقعیت خلق کرده است. داستانهای این مجموعه هرکدام بهنوعی به مسائل اجتماعی، اقتصادی و انسانی میپردازند و شخصیتهایی را به تصویر میکشند که درگیر چالشهای زندگیاند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ۱۳
کتاب ۱۳ اثر داریوش جعفری، مجموعهای از داستانهای کوتاه است که هرکدام روایتی مستقل اما مرتبط با دغدغههای اجتماعی و انسانی دارند. این داستانها در بستری از واقعیتهای زندگی روزمره شکل گرفتهاند و با نگاهی جزئینگر به جزئیات زندگی شخصیتها، تصویری از جامعه معاصر ایران ارائه میدهند. نویسنده با استفاده از زبان محاورهای و گاهی اصطلاحات بومی، فضای داستانها را به واقعیت نزدیکتر کرده است. ساختار کتاب به گونهای است که هر داستان، موضوع و شخصیتهای خاص خود را دارد و در عین حال، همگی در فضایی مشترک از دغدغههای معیشتی، روابط انسانی و چالشهای فردی و جمعی تنیده شدهاند. داستانها از زاویههای مختلف به مسائل اجتماعی، فقر، تنهایی، امید و ناامیدی میپردازند و گاه با طنز تلخ یا نگاهی انتقادی، لایههای پنهان زندگی را آشکار میکنند. داریوش جعفری در این مجموعه تلاش کرده است تا با روایتهای کوتاه اما پرمغز، مخاطب را به تأمل دربارهی زندگی و انسانیت وادارد.
خلاصه داستان ۱۳
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب ۱۳ با داستانهایی کوتاه و متنوع، زندگی شخصیتهایی را روایت میکند که هرکدام درگیر مسئلهای خاصاند. داستان نخست با مردی آغاز میشود که تلاش دارد قفلی را باز کند؛ قفلی که نماد گرههای زندگی و ناامیدی است. در داستانهای بعدی، با شخصیتهایی روبهرو میشویم که هرکدام درگیر روزمرگی، فقر، خاطرات گذشته یا آرزوهای دستنیافتنیاند. برای مثال، مردی که با جمعآوری ضایعات و حسابوکتاب قیمتها، زندگی خود را میگذراند و دغدغهی تأمین شهریهی فرزندش را دارد. یا زنی که با خوردن چای بیمزه و یادآوری خاطرات، تنهایی و دلتنگیاش را تجربه میکند. در داستانی دیگر، ماجرای قورباغهخواری و تأثیر آن بر جامعه روایت میشود و بهنوعی به بحرانهای زیستمحیطی و اجتماعی اشاره دارد. شخصیتهایی مانند قاپو، مردی که فقط سه کلمه میگوید و سالهاست در میدان ترهبار کار میکند، یا معلمی که با دردهای جسمی و روحی دستوپنجه نرم میکند، هرکدام نمایندهی بخشی از جامعهاند. داستانها با نگاهی جزئینگر و گاه شاعرانه، به مسائل انسانی، روابط خانوادگی، فقر، امید و ناامیدی میپردازند و در نهایت، تصویری چندلایه از زندگی معاصر ارائه میدهند.
چرا باید کتاب ۱۳ را بخوانیم؟
کتاب ۱۳ با روایت داستانهایی کوتاه و متنوع، فرصتی برای مواجهه با زندگی واقعی و دغدغههای انسانهای عادی فراهم میکند. این مجموعه با زبان ساده و نزدیک به زندگی، به مسائل اجتماعی، اقتصادی و انسانی میپردازد و شخصیتهایی را به تصویر میکشد که هرکدام بخشی از واقعیت جامعهاند. خواندن این کتاب میتواند نگاه تازهای به جزئیات زندگی روزمره و چالشهای پنهان آدمها بدهد و مخاطب را به تأمل دربارهی ارزشها، امیدها و ناامیدیها وادارد. همچنین، استفاده از زبان بومی و اشاره به فرهنگ محلی، فضای داستانها را ملموستر و صمیمیتر کرده است. این کتاب برای کسانی که به داستانهای کوتاه با مضامین اجتماعی و انسانی علاقه دارند، تجربهای متفاوت و قابل توجه خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستان کوتاه، کسانی که دغدغههای اجتماعی و انسانی دارند، دانشجویان و پژوهشگران حوزه ادبیات معاصر و افرادی که به روایتهای واقعگرایانه و ملموس از زندگی روزمره علاقهمندند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ۱۳
«قفلهای دستساز عجب رمز و رازی دارند! هوا لحظه به لحظه سرد و سردتر میشد. اولین خروس که از دوردست حنجره ترکاند، مرد بهشدت ناامید شد. دستمالیزدی یادگار جوانیاش پر بود از عرق گشودن و قطرههای یشان. فکر کرد به جای بازکردن قفل، یکی از گوشوارهها را با اره ببرد. گوشوارههایی که از میان الوارهای چوبی دروازه سر برآورده و قفل را به بند کشیده بودند. اما به غیرتش برخورد که جای بازکردن قفل، به بریدن فکر کند. قفلی را که میشود باز کرد، چرا برید؟! ظاهرآً این گره قصد نداشت با انگشت باز شود. برای چندمین بار قصد کرد ارهای که مدتها در عمق کیساق چرمین دور کمرش دستنخورده مانده بود، دوباره انگشتانش را از اره منع و به سنجاق و ابزارهای جورواجور برای آخرینبار سوراخ سنبههای قفل را آندوسکوپی کردند. اما سرباز تنه؛ هیچ روزنهی امیدی برای فتح قلعه نیافت. صورتش بدجوری میخارید. تارهایی از ریش جوگندمی پریشانش بر استانهی در ناگشوده ولو شد و در با قزقز مبهمی به ریش مرد خندید. چشم عقاب پیر چند بار به چرتی بسته و با بغعضصی نیمه ترکیده باز شد. چه شب بیگشایشی! اولین شبی بود که سپیدهی مرده داشت ناکام میدمید.»
حجم
۳۹۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۰ صفحه
حجم
۳۹۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۰ صفحه