
کتاب گالش پای راست
معرفی کتاب گالش پای راست
کتاب «گالش پای راست» نوشتهٔ «تامارا کریوکوا» با ترجمهٔ «نرگس اکبرداریان» و تصویرگری «یولیا شوتشوا» اثری داستانی برای نوجوانان است که نشر گل آذین آن را منتشر کرده است. این کتاب با روایت ماجراهای یک گالش جادویی، خواننده را به دنیایی پر از خیال و ماجراجویی میبرد و در قالب داستانهایی جذاب، به موضوعات تربیتی و اجتماعی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گالش پای راست
«گالش پای راست» اثری داستانی و فانتزی است که با زبانی سرشار از تخیل و طنز، ماجراهای یک گالش جادویی را روایت میکند. این کتاب در قالب مجموعهای از داستانهای بههمپیوسته، مخاطب را به دنیایی میبرد که اشیاء و حیوانات سخن میگویند و هر اتفاق سادهای میتواند آغاز یک ماجراجویی تازه باشد. نویسنده، «تامارا کریوکوا»، با الهام از سنت قصهگویی روسی، فضایی خلق کرده که در آن مرز میان واقعیت و خیال محو میشود و شخصیتها، چه انسان و چه اشیاء، هرکدام دغدغهها و آرزوهای خود را دارند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر فصل، ماجرایی مستقل اما مرتبط با سفر گالش و دوستانش را روایت میکند. در این مسیر، مسائل تربیتی، اجتماعی و اخلاقی با زبانی غیرمستقیم و در قالب ماجراهای فانتزی مطرح میشوند. تصویرگریهای «یولیا شوتشوا» نیز به غنای فضای خیالانگیز کتاب افزوده است. این اثر برای نوجوانان و حتی بزرگسالانی که به داستانهای فانتزی و آموزنده علاقه دارند، جذابیت ویژهای دارد.
خلاصه کتاب گالش پای راست
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی یک جادوگر پیر و مهربان آغاز میشود که در شلوغی مترو، گالش پای راست خود را گم میکند. این گالش، برخلاف ظاهر سادهاش، جادویی است و با جداشدن از صاحبش، وارد دنیایی از ماجراهای عجیب و شگفتانگیز میشود. گالش ابتدا در مترو سرگردان میشود و با کفشها و پوتینهای دیگر گفتوگو میکند اما کسی به او توجهی نمیکند. پس از مدتی، گالش تصمیم میگیرد خودش راهش را پیدا کند و با آرزوی داشتن دستوپا، به شکل موجودی کوچک و متحرک درمیآید. در ادامه، گالش با پسرکی به نام «گاریک» آشنا میشود و با او وارد ماجراجویی دریایی میگردد که در آن، اسباببازیها و کشتیهای پلاستیکی جان میگیرند و اتفاقات غیرمنتظرهای رخ میدهد. گاریک در این سفر با چالشهایی روبهرو میشود که او را به فکر وادار میکند و در نهایت، با کمک گالش و تجربههایی که به دست میآورد، به خانه بازمیگردد. در بخشهای دیگر کتاب، گالش با شخصیتهای مختلفی مانند دخترکی که عاشق خوردن است و در سرزمین خوراکیها گرفتار میشود، یا دختری که اسباببازیهای زیادی دارد اما دوستی ندارد، روبهرو میشود. هرکدام از این ماجراها، پیامهایی دربارهٔ میانهروی، دوستی، بخشندگی و مسئولیتپذیری را در دل خود دارد. گالش در هر داستان، با جادوی خود به شخصیتها کمک میکند تا راه درست را پیدا کنند و بر مشکلاتشان غلبه کنند. در نهایت، سفر گالش پای راست، سفری است به سوی شناخت خود، دوستی و ارزشهای انسانی.
چرا باید کتاب گالش پای راست را بخوانیم؟
این کتاب با روایت ماجراهای فانتزی و طنزآمیز، به موضوعات مهمی مانند دوستی، بخشندگی، میانهروی و مسئولیتپذیری میپردازد. هر داستان، علاوهبر سرگرمکردن، فرصتی برای اندیشیدن به مسائل تربیتی و اجتماعی فراهم میکند. شخصیت گالش، با نگاه کنجکاو و شوخطبع خود، به کودکان و نوجوانان کمک میکند تا با چالشهای روزمرهشان روبهرو شوند و راهحلهایی خلاقانه بیابند. تصویرگریهای کتاب نیز به جذابیت و خیالانگیزی آن افزوده است و فضای داستان را برای مخاطب ملموستر میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای نوجوانان و کودکان علاقهمند به داستانهای فانتزی و ماجراجویانه مناسب است. همچنین والدین و مربیانی که بهدنبال کتابی برای آموزش غیرمستقیم ارزشهای اخلاقی و اجتماعی هستند، میتوانند از این اثر بهره ببرند. «گالش پای راست» برای کسانی که دوست دارند با قصههای پرماجرا و آموزنده همراه شوند، انتخابی جذاب است.
بخشی از کتاب گالش پای راست
«گالش با خودش گفت: «چه خوب که امروز برای گردش بیرون آمدم. تو یک همچین روزی، ماندن توی جا کفشی گناهی نابخشودنیه!» این را گفت، با بالا بردن نوک صاف و براقش قیافهای گرفت و درحالیکه با لت توی چالههای آب شلپوشلوپ میکرد، توی خیابان بهراه افتاد. آخر گالشها اجازهی این کار را دارند! بعد از مدتی به یک پارک رسید. شاخوبرگ نوک درختها دستدردست هم، روی مسیرهایی که از سنگریزه پوشیده بود، سایه انداخته بودند. دانههای شبنم مثل دانههای مروارید بر روی چمنهای زمردی رنگ میدرخشیدند. شوق عجیبی گالش قصهی ما را به داخل پارک کشاند. با خودش گفت: «خب دیگروقتش شده کمی استراحت کنم.» و قدم بر سنگریزههایی گذاشت که زیر پا صدای دلنشینی داشتند. در طول راه پردرخت، نیمکتهای رنگارنگ قرار داشتند. روی یکی از آنها پسرک تقریبا هفتسالهای نشسته بود که یک کشتی بادبانی قرمزرنگ را در دست میچرخاند. گالش که تا به حال چنین کشتیای ندیده بود، مثل جادوشدهها به پسرک نزدیک شد. میخواست بادبانها و تجهیزات کشتی را بهتر ببیند. کشتی کوچک کاملاً شبیه کشتی واقعی بود. روی دماغهی کشتی هم نپتون، فرمانروای دریاها با نیزهی سهشاخه در دست ایستاده بود. توپهای سهمگین که روی لبهی کشتی نصب شده بودند، لرزه بر اندام میانداختند. قایقهای نجات روی عرشه قرار داشتند. از تیرکهای کشتی پلکانهای طنابی و ریسمانهای ضخیم مثل تارعنکبوت آویزان بودند. روی بدنهی کشتی با خط طلایی نوشته شده بود: «کشتی ارواح.»»}
حجم
۱۸٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۸٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه