
کتاب قصه های خوردنی
معرفی کتاب قصه های خوردنی
کتاب الکترونیکی «قصههای خوردنی» نوشته و تصویرگری «ندا کدخدایی» اثری است که نشر ماهواره آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه و آموزنده برای کودکان است که با زبانی ساده و شخصیتهایی دوستداشتنی، مهارتهای اساسی زندگی را به کودکان آموزش میدهد. هر داستان با محوریت یک مهارت مهم اجتماعی یا فردی، تلاش میکند مفاهیمی مانند تصمیمگیری، حل مسئله، احترام به حریم شخصی و مدیریت زمان را بهصورت غیرمستقیم و در قالب قصههایی جذاب منتقل کند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قصه های خوردنی
«قصههای خوردنی» اثری داستانی و آموزشی است که در قالب مجموعهای از داستانهای کوتاه برای کودکان نوشته شده است. این کتاب با بهرهگیری از شخصیتهای خیالی و خوراکی مانند فندق، پسته، بادام و گردو، به موضوعات مهمی چون مهارتهای دهگانهٔ زندگی، مهارتهای اجتماعی و فردی، و آموزش رفتارهای درست میپردازد. ساختار کتاب بهگونهای است که ابتدا مفاهیم و اهمیت مهارتهای زندگی را برای والدین و مربیان شرح میدهد و سپس هر مهارت را در قالب یک داستان کوتاه و قابل فهم برای کودکان روایت میکند. داستانها با زبانی کودکانه و تصاویر مرتبط، تلاش دارند تا کودکان را با موقعیتهای واقعی زندگی آشنا کنند و راهکارهایی برای مواجهه با چالشهای روزمره ارائه دهند. این کتاب نهتنها برای سرگرمی، بلکه برای آموزش غیرمستقیم و تقویت مهارتهای رفتاری و اجتماعی کودکان پیش از ورود به مدرسه طراحی شده است.
خلاصه کتاب قصه های خوردنی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «قصههای خوردنی»، هر داستان با محوریت یک شخصیت خوراکی و یک مهارت اساسی زندگی شکل گرفته است. برای نمونه، داستان «فندق خجالتی» دربارهٔ پسری است که بهدلیل کمرویی و ناتوانی در دفاع از خود، در مهدکودک با مشکلاتی روبهرو میشود. والدین او تصمیم میگیرند با ثبتنام در کلاسهای ورزشی، به او کمک کنند تا اعتمادبهنفس پیدا کند و یاد بگیرد چگونه از خود دفاع کند. در داستان «پسته شکمو»، کودک با زیادهروی در خوردن شیرینی و بیتوجهی به سلامت دندانهایش، دچار دنداندرد میشود و پس از مراجعه به دندانپزشک، اهمیت رعایت تغذیهٔ سالم و مراقبت از دندانها را درمییابد. «بادام خوابآلود» کودکی است که بهدلیل تماشای بیشازحد تلویزیون و بینظمی در خواب و بیداری، با مشکلاتی در مدرسه مواجه میشود و با راهنمایی معلم و کمک والدین، یاد میگیرد چگونه زمان خود را مدیریت کند. داستان «گردوی ولخرج» به اهمیت پسانداز و مدیریت پول میپردازد و نشان میدهد که با صرفهجویی و برنامهریزی میتوان به خواستههای بزرگتر دست یافت. در «نخودچی مودب»، احترام به حریم شخصی دیگران و رعایت نوبت در صف، محوریت داستان است و کودک میآموزد که رعایت حقوق دیگران و ادب، به بهبود روابط اجتماعی کمک میکند. هر داستان با موقعیتهایی ملموس و قابلدرک برای کودکان، مهارتهای مهم زندگی را بهصورت عملی و داستانی آموزش میدهد، بدون آنکه بهصورت مستقیم و دستوری باشد.
چرا باید کتاب قصه های خوردنی را بخوانیم؟
این کتاب با استفاده از داستانهایی کوتاه و شخصیتهایی جذاب، مهارتهای اساسی زندگی را به کودکان آموزش میدهد. هر قصه، یک موقعیت واقعی از زندگی روزمره را به تصویر میکشد و راههایی برای مواجهه با چالشها و مشکلات ارائه میدهد. «قصههای خوردنی» به والدین و مربیان کمک میکند تا مفاهیم مهمی مانند اعتمادبهنفس، مدیریت زمان، پسانداز، احترام به دیگران و مراقبت از سلامت را بهشیوهای غیرمستقیم و قابلدرک برای کودکان مطرح کنند. این کتاب نهتنها سرگرمکننده است، بلکه به رشد شخصیتی و اجتماعی کودکان نیز کمک میکند و آنها را برای ورود به مدرسه و جامعه آماده میسازد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای کودکان پیشدبستانی و دبستانی، والدین، مربیان و معلمان کودک مناسب است. «قصههای خوردنی» بهویژه برای خانوادههایی که دغدغهٔ آموزش مهارتهای زندگی، تقویت اعتمادبهنفس، مدیریت زمان و آموزش رفتارهای اجتماعی به فرزندان خود دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب قصه های خوردنی
«لا فندق کوچولو یه جقله با لپ های قلمبه و در عین حال خجالتی بود. همهی دوستانش به او زور می گفتند. مامان فندق همیشه نگران بود که مبادا کسی او را بزند. تصمیم گرفت که فندق را مهد کودک آجیلی ثبت نام کند تا یاد بگیرد با دوستانش ارتباط برقرار کند. یک روز صبح مامان فندق، فندق کوچولو را صدا کرد: فندق جونم، خوشگل مامان بلند شو و دست و صورتتو بشور موهاتو شونه کن و اون لباسایی که برات آتو کردمو بپوش که بریم مهد کودک. فندق کوچولو آرام آرام چشمهایش را باز کرد و یک نگاه به مامان انداخت و گفت: بذار یکم دیگه بخوابم؟ مامان فندق: نه دیگه فندق مامان بلند شه که دیر نرسه. فندق کوچولو بلند شد و رفت یک آبی به دست و صورتش زد لباسش را پوشید. وقتی وارد شد کلی بچهی قد و نیم قد توی حیاط مشغول بازی بودند. مهد کودک، اسمت چیه؟ فندقی: فندق کوچولو. انجیرخانم: چه اسم قشنگی داری! بادام ریزه، نخودچی، کلی دوست جدید پیدا کرد و با مامان فندق خداحافظی کرد و مشغول بازی شد.»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۷۹ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۷۹ صفحه