
کتاب هر لحظه که با منی
معرفی کتاب هر لحظه که با منی
کتاب «هر لحظه که با منی» نوشتهٔ مایکل روبوتام و با ترجمهٔ اعظم جلالی، اثری از نشر مروارید است که در ژانر رمان جنایی و روانشناختی قرار میگیرد. این کتاب داستان زندگی یک افسر پلیس زن جوان به نام «فیلومنا مککارتی» را روایت میکند که با وجود گذشتهای پر از سایههای تیره و خانوادهای بدنام، تلاش میکند در دنیای پلیس لندن جایگاه خود را پیدا کند. «هر لحظه که با منی» با تمرکز بر تعلیق، روابط انسانی و پیچیدگیهای روانی شخصیتها، مخاطب را به دنیایی پر از راز و خطر میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هر لحظه که با منی
این رمان با محوریت شخصیت «فیلومنا مککارتی»، افسر پلیس جوانی که دختر یک گانگستر بدنام لندنی است، به بررسی مرزهای اخلاقی، وفاداری و هویت فردی میپردازد. «هر لحظه که با منی» از همان ابتدا با حادثهای تکاندهنده آغاز میشود و بهتدریج لایههای مختلف زندگی فیلومنا را آشکار میکند؛ از کودکی آسیبدیده تا تلاش برای اثبات خود در سیستمی که نسبت به گذشتهٔ خانوادگیاش بیاعتماد است. این کتاب در قالب رمان جنایی و روانشناختی نوشته شده و ساختاری روایی دارد که از زاویهٔ دید اولشخص روایت میشود. نویسنده با استفاده از تجربیات روزنامهنگاری تحقیقی و همکاری با روانشناسان جنایی، فضایی واقعگرایانه و پرتنش خلق کرده است. داستان با تمرکز بر روابط پیچیدهٔ شخصیتها، تعلیق و ابهام را تا انتها حفظ میکند و مخاطب را با پرسشهایی دربارهٔ اعتماد، حقیقت و عدالت روبهرو میسازد.
خلاصه داستان هر لحظه که با منی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با خاطرهای از کودکی «فیلومنا مککارتی» آغاز میشود؛ حادثهای تروماتیک که مسیر زندگی او را بهسوی پلیس شدن هدایت میکند. فیلومنا، با وجود گذشتهٔ خانوادگیاش و پدری که در دنیای جنایتکاران لندن شهرت دارد، موفق میشود وارد پلیس متروپولیتن شود. او در تلاش است تا هویت مستقل خود را بسازد و از سایهٔ خانوادهاش فاصله بگیرد. در جریان یکی از مأموریتها، فیلومنا با پروندهای از خشونت خانگی روبهرو میشود که پای یک افسر پلیس دیگر به نام «دارن گوودال» در آن گیر است. او با زنی به نام «تمپی» مواجه میشود که قربانی خشونت است و بهتدریج متوجه میشود که این پرونده ابعاد پیچیدهتری دارد. فیلومنا با تصمیمات دشواری روبهرو میشود؛ از یکسو باید به وظیفهٔ حرفهای خود عمل کند و از سوی دیگر با فشارهای درونی و بیرونی، از جمله تهدیدها و بیاعتمادی همکارانش، دستوپنجه نرم کند. در طول داستان، روابط خانوادگی، گذشتهٔ پدر و عموهای فیلومنا، و تلاش او برای حفظ استقلال و اخلاق حرفهای، بهتدریج آشکار میشود. او با چالشهایی روبهروست که نهتنها امنیت شغلی و شخصیاش را تهدید میکند، بلکه او را وادار میکند تا با مفاهیمی چون اعتماد، حقیقت و عدالت از نو روبهرو شود. روایت کتاب، با تعلیق و ابهام، خواننده را تا انتها درگیر نگه میدارد و مرز میان قربانی و مجرم، حقیقت و دروغ را بارها به چالش میکشد.
چرا باید کتاب هر لحظه که با منی را بخوانیم؟
«هر لحظه که با منی» با روایتی پرکشش و شخصیتپردازی چندلایه، تصویری از دنیای پلیس، خشونت خانگی و چالشهای اخلاقی در جامعهٔ معاصر ارائه میدهد. این کتاب نهتنها یک داستان جنایی است، بلکه به مسائل عمیقتری مانند هویت، وفاداری، قدرت و آسیبهای روانی میپردازد. مواجههٔ شخصیت اصلی با گذشتهٔ خانوادگی و تلاش برای اثبات خود در سیستمی بیاعتماد، به داستان عمق و پیچیدگی میبخشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی چون فساد در پلیس و روابط انسانی، این اثر را از یک رمان صرفاً سرگرمکننده فراتر میبرد و آن را به اثری تأملبرانگیز تبدیل میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای جنایی، روانشناختی و داستانهایی با محوریت زنان قوی و مستقل مناسب است. همچنین، کسانی که دغدغههایی دربارهٔ عدالت، خشونت خانگی، فساد سازمانی و هویت فردی دارند، میتوانند از خواندن این اثر بهرهمند شوند. «هر لحظه که با منی» بهویژه برای مخاطبانی که به داستانهای معاصر با فضای شهری و شخصیتپردازی واقعگرایانه علاقه دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هر لحظه که با منی
«یازدهساله بودم که مسیر آیندهام را انتخاب کردم. نزدیک درهای میانی اتوبوسی دوطبقه ایستاده بودم که بمبی در طبقۀ بالا منفجر شد و سقف اتوبوس را از جا کَند، انگار غولی با دربازکن کمپوت هلویی را باز میکرد. یک لحظه به میلۀ اتوبوس چسبیده بودم و لحظهای دیگر در هوا پرواز میکردم و آسمان و سپس زمین و دوباره آسمان را دیدم. پایی بریده از کنارم گذشت. یک کالسکۀ بچه. یک میلیون تکهشیشه که هر کدام نور خورشید را بازتاب میداد. همزمان با افتادن آوار و اعضای بدنهایی در اطرافم به پیادهرو برخورد کردم. از میان گرد و غبار به بالا نگاه کردم، با خودم گفتم در اتوبوس گردشگری لندن چه میکنم، چون اتوبوس دیگر سقفی نداشت. بعضی صدمه دیده بودند. بعضی در حال مرگ. و بعضی هم مرده بودند. آب دهانم را از بین دندانهایم بیرون ریختم و سعی کردم به یاد بیاورم در اتوبوس چه کسی کنارم ایستاده بود. دختری که خالکوبی داشت با هدفونی سفید زیر موهای بههمریخته بنفشرنگش. مادری با کودکی نوپا در کالسکه. دو خانم مسن هم روی صندلی کناری بودند و بر سر قیمت بلیت سینما بحث میکردند. مردی با ریش بلند جعبۀ گیتاری را حمل میکرد که با برچسبهایی از گوشهوکنار جهان تزئین شده بود. معمولاً ساعت ۹:۴۷ صبح در مدرسه بودم، اما آن روز از یک متخصص گوش و حلق و بینی وقت گرفته بودم که تشخیص بدهد چرا اینهمه عفونت سینوسی دارم. ظاهراً مجرای بینی باریکی دارم که احتمالاً ژنتیکی است، اما هنوز نتوانستهام بفهمم مقصر این ژن کیست.»
حجم
۴۱۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۴۱۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه