
کتاب حرف هایی که نتوانستم بگویم
معرفی کتاب حرف هایی که نتوانستم بگویم
کتاب الکترونیکی «حرفهایی که نتوانستم بگویم» مجموعهداستانی از «رویا کمالی» است که نشر حدیث قلم آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل چند داستان کوتاه فارسی است که هرکدام بهگونهای به زندگی روزمره، روابط انسانی، دغدغههای زنان و خانواده و تجربههای تلخ و شیرین زیستن میپردازد. روایتها در بستر زندگی معاصر ایرانی شکل گرفتهاند و با نگاهی جزئینگر، به لایههای پنهان احساسات و ناگفتههای شخصیتها سرک میکشند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب حرف هایی که نتوانستم بگویم
در «حرفهایی که نتوانستم بگویم» نوشتهٔ رویا کمالی، با مجموعهای از داستانهای کوتاه روبهرو هستیم که هرکدام بهتنهایی دنیایی مستقل دارند اما در مجموع، تصویری از زندگی زنان و خانوادههای ایرانی در دورهای معاصر را ترسیم میکنند. این کتاب در قالب داستان کوتاه نوشته شده و ساختار آن بر پایهٔ روایتهای چندلایه و شخصیتمحور است. هر داستان با زبانی توصیفی و گاه تلخ، به مسائل اجتماعی، روابط خانوادگی، تنهایی، سوگواری، سوءتفاهمها و ناگفتههای میان آدمها میپردازد. فضای داستانها اغلب در خانهها، آرایشگاهها، بیمارستانها و جمعهای زنانه شکل میگیرد و نویسنده تلاش کرده است با جزئیات دقیق، حالوهوای شخصیتها و موقعیتهایشان را به تصویر بکشد. این مجموعه در سالهای اخیر نوشته شده و دغدغههای زنان، نقشهای سنتی و مدرن، و چالشهای عاطفی و اجتماعی را در بستر جامعهٔ امروز ایران بازتاب میدهد. داستانها اغلب با روایتی واقعگرایانه و بدون قضاوت، به بیان تجربههای زیسته و احساسات سرکوبشده یا ناگفتهٔ شخصیتها میپردازند.
خلاصه داستان حرف هایی که نتوانستم بگویم
در این مجموعه، هر داستان کوتاه به گوشهای از زندگی شخصیتهایی میپردازد که با مسائل و بحرانهای شخصی یا خانوادگی دستوپنجه نرم میکنند. روایتها اغلب از زاویهٔ دید زنان شکل گرفته و دغدغههایی مانند سوگواری، تنهایی، سوءظن، روابط زناشویی، مهاجرت، و نقشهای سنتی و مدرن زنان را بررسی میکنند. شخصیتها در موقعیتهایی قرار میگیرند که ناگفتهها و حرفهای فروخوردهشان، گاه به بحران یا گسست در روابط منجر میشود. برای مثال، در یکی از داستانها، زنی پس از مرگ پدرش، تجربههای ماورایی و ارتباط با روح او را روایت میکند و این تجربه را با دیگران در میان میگذارد؛ اما واکنش اطرافیان، شک و ناباوری است و همین، بر تنهایی و غم او میافزاید. در داستانی دیگر، زنی با شوهر بدبین و شکاکش روبهروست که به او تهمت میزند و فضای خانه را به میدان سوءظن و بیاعتمادی بدل میکند. داستانهایی نیز به روابط میان مادرشوهر و عروس، اختلافات خانوادگی، و فشارهای اجتماعی بر زنان میپردازند. روایتها اغلب با جزئیات دقیق و توصیف موقعیتهای روزمره، به لایههای پنهان احساسات و رنجهای شخصیتها نزدیک میشوند و نشان میدهند که چگونه حرفهای ناگفته، میتوانند سرنوشت آدمها را تغییر دهند یا آنها را به انزوا و سکوت بکشانند.
چرا باید کتاب حرف هایی که نتوانستم بگویم را بخوانیم؟
این کتاب با روایتهایی کوتاه و ملموس، به تجربههای زیسته و احساسات سرکوبشدهٔ زنان و خانوادهها میپردازد. داستانها با جزئینگری و توجه به موقعیتهای روزمره، تصویری واقعی از روابط انسانی، سوگواری، سوءتفاهم و ناگفتههای زندگی معاصر ارائه میدهند. خواندن این مجموعه، فرصتی است برای مواجهه با دغدغهها و رنجهایی که شاید در زندگی روزمره کمتر به زبان میآیند. همچنین، کتاب بهخوبی نشان میدهد که چگونه حرفهای ناگفته و احساسات فروخورده، میتوانند بر سرنوشت و روابط آدمها تأثیر بگذارند و گاه به بحران یا گسست منجر شوند. برای کسانی که به داستانهای کوتاه با محوریت مسائل اجتماعی و خانوادگی علاقه دارند، این اثر میتواند تجربهای تأملبرانگیز باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این مجموعهداستان برای علاقهمندان به داستان کوتاه فارسی، بهویژه کسانی که دغدغههای اجتماعی، روابط خانوادگی، نقش زنان در جامعه و تجربههای زیسته را دنبال میکنند، مناسب است. همچنین، برای کسانی که به روایتهای واقعگرایانه و شخصیتمحور علاقه دارند و دوست دارند با لایههای پنهان احساسات و ناگفتههای زندگی معاصر روبهرو شوند، این کتاب پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب حرف هایی که نتوانستم بگویم
«از انتظار در آرایشگاه بدم میآید. وقتی دیدم بااینکه سر موقع رسیدم هنوز کار مشتری قبلی تمام نشده. حرصم گرفت. یک لحظه تصمیم گرفتم که هنوز کارش تمام نشده بود یکریز حرف میزد؛ دختری بود بیستهفتهشتساله. با موی کوتاه سیاه و یک تاتوی پروانه که روی گردن زیر گوش چپش داشت. بهجز رژ لبش که زرشکی بود. سرتاپا از لباس و کفشی تا گوشواره و گردنبند تا رینگ انگشت شست مشش را مشکی پوشیده بود. مدام و پشت هم حرف میزد و تقریباً هم جملههایش را با خنده تمام میکرد. ریحانه. یکی از آرایشگرها، با او گرم صحبت شده بود. بهنظر میرسید دوست آشنا هستند. زمین گرده؛ وگرنه کی فکرش رو میکرد دو نفر که در دوران دبیرستان در خیابان ایران هممدرسهای بودند. بعد از چند سال که همدیگه رو ندیدند. یک روز برفی در یک آرایشگاه در فرمانیه. همدیگه رو پیدا کنند؟! بلند شدم و شروع کردم به قدمزدن. پشت پنجره به تماشای برفی ایستادم که حالا ریز و تند شده بود. آنطرف پنجره سرد بود؛ دود مثل مهی خاکستری شهر را پوشانده بود. تکوتوک عابرین مثل ارواح سرگردان از میان مه و برف راه خود را میرفتند و ناپدید میشدند. از حضورشان تنها رد پایی بیدوام باقی میماند که بهزودی یا توسط رد پاهای دیگر پاک میشد یا با برف پوشیده میشد. بقیة آدمها در میان خودروهایشان گیر افتاده بودند در ترافیکی که تکتک در بهوجودآوردنش مشارکت داشتند؛ نه راه پس داشتند، نه راه پیش! اینطرف پنجره اما سرمایی در کار نبود. دخترها آنقدر صمیمی و گرم صحبت میکردند که آدم به حالشان غبطه میخورد.»
حجم
۸۴۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۸۴۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه