
کتاب قصه شاپری
معرفی کتاب قصه شاپری
کتاب قصه شاپری نوشته مریم ردانیپور و ویراسته مهرداد نحوی که توسط نشر رنگینه منتشر شده، اثری داستانی برای نوجوانان است. این کتاب با نثری ساده و روایتمحور، ماجرای دختری به نام شاپری را در بستر زندگی سنتی و اجتماعی ایران روایت میکند و به دغدغههای هویت، خانواده و مبارزه با نابرابریهای جنسیتی میپردازد. کتاب قصهی شاپری با فضاسازی ملموس و شخصیتپردازی دقیق، مخاطب را به دل ماجراهای پرچالش و پرکشمکش میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قصه شاپری
کتاب قصهی شاپری، اثری داستانی و بلند است که در قالب رمان نوجوانان نوشته شده و فضای آن در دل یکی از شهرهای کوچک ایران شکل میگیرد. مریم ردانیپور در این کتاب، با تمرکز بر زندگی دختر نوجوانی به نام شاپری، به مسائل اجتماعی و خانوادگی میپردازد و دغدغههای دختران و زنان را در جامعهای سنتی به تصویر میکشد. روایت کتاب از زبان سومشخص است و با دیالوگهای زنده و توصیفهای جزئی، فضای خانه، محله و روابط میان شخصیتها را بهخوبی ترسیم میکند.
ساختار داستان خطی است و با پیشروی در روایت، لایههای مختلفی از مشکلات و چالشهای شخصیت اصلی آشکار میشود. این کتاب با بهرهگیری از عناصر بومی و فرهنگی، تصویری از زندگی روزمره، باورها و سنتهای مردم را ارائه میدهد و درعینحال به موضوعات مهمی چون هویت، استقلال فردی و مقاومت در برابر ظلم میپردازد. قصهی شاپری با روایتی پرکشش و شخصیتهایی باورپذیر، مخاطب نوجوان را با خود همراه میکند و او را به تأمل دربارهی جایگاه خود در جامعه و خانواده وامیدارد.
خلاصه داستان قصه شاپری
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان قصهی شاپری با زندگی روزمرهی دختری نوجوان به نام شاپری آغاز میشود که همراه مادر و برادرش در خانهای قدیمی زندگی میکند. در همسایگی آنها، پسری به نام ناصر زندگی میکند که شیفتهی شاپری است و بارها تلاش کرده تا به او نزدیک شود، اما با مخالفت خانواده و رفتارهای نادرستش، موفق نمیشود. یک روز، ناصر با سوءاستفاده از نبود خانوادهی شاپری، وارد خانهی آنها میشود و در پی اتفاقی تلخ، شاپری برای دفاع از خود، ناصر را زخمی میکند. این حادثه باعث میشود که شاپری از خانه و محله طرد شود و برای حفظ آبرو و امنیت خود، تصمیم به فرار بگیرد. شاپری در مسیر فرار، با چوپانی مهربان روبهرو میشود که به او کمک میکند تا هویت خود را پنهان کند و با نام و ظاهر پسرانه، زندگی جدیدی را آغاز کند. او با نام فریدون وارد شهری دیگر میشود و برای گذران زندگی، بهدنبال کار میگردد.
شاپری در این مسیر، با پسرکی به نام خسرو و مادر نابینایش آشنا میشود و مدتی را در خانهی آنها میگذراند. شاپری باتکیهبر مهارتهای آشپزی که از مادرش آموخته، در آزمون آشپزی عمارت والی شرکت میکند و بهعنوان آشپز پذیرفته میشود. او در عمارت با دختری به نام گلپری دوست میشود و با تلاش و پشتکار، جایگاه خود را تثبیت میکند. در ادامه، هویت واقعی شاپری به خطر میافتد و بابک، پسر والی، به راز او پی میبرد. این بخش از داستان، کشمکشهای درونی و بیرونی شاپری را در مواجهه با حقیقت و تلاش برای حفظ عزت نفس و استقلالش به تصویر میکشد. روایت کتاب، فرازونشیبهای زندگی شاپری را از خانه تا عمارت والی دنبال میکند و به موضوعاتی چون شجاعت، هویت، فداکاری و امیدواری میپردازد.
چرا باید کتاب قصه شاپری را بخوانیم؟
کتاب قصهی شاپری با پرداختن به موضوعات مهمی مانند هویت، استقلال فردی و مقاومت در برابر نابرابریهای اجتماعی، فرصتی برای همدلی با شخصیتهایی فراهم میکند که در برابر مشکلات و قضاوتهای ناعادلانه ایستادگی میکنند. این کتاب با روایت ماجرای دختری که برای حفظ عزت و امنیت خود ناچار به تغییر هویت میشود، به دغدغههای نوجوانان دربارهی جایگاه اجتماعی، خانواده و آینده میپردازد. داستان با فضاسازی ملموس و شخصیتپردازی دقیق، مخاطب را به دل ماجراهای پرکشمکش میبرد و او را به تأمل دربارهی ارزشهای انسانی و اهمیت شجاعت و صداقت دعوت میکند؛ همچنین عناصر بومی و فرهنگی داستان، خواننده را با بخشی از سنتها و باورهای جامعه ایرانی آشنا میکند و تجربهای متفاوت از زندگی و مبارزه را پیش روی او میگذارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی مناسب است که به داستانهای اجتماعی و خانوادگی علاقه دارند و دغدغههایی دربارهی هویت، استقلال و عدالت اجتماعی دارند؛ همچنین قصهی شاپری میتواند برای کسانی که با مسائل تبعیض جنسیتی و فشارهای اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند، الهامبخش و آموزنده باشد. علاقهمندان به روایتهای بومی و فرهنگ ایرانی نیز از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب قصه شاپری
«شاپری شروع به کشیدن آب از چاه کرد. دلو اول. دوم و سوم را ریخت ولی قبل از ریختن دلو چهارم همین طور که ناصر در حال پاک کردن آب از روی چشمهایش بود، یواشکی و دور از چشم ناصر سنگ بزرگی از روی زمین برداشت و همزمان با ریختن آب، سنگ را محکم به سر ناصر کوبید. با برخورد سنگ به سر ناصر، صدای فریاد ناصر بلند شد و خون از سر و صورتش جاری شد و ناصر بیجان و بیهوش روی زمین افتاد. شاپری که به شدت ترسیده بود. مدتی بیحرکت بالای سر ناصر ایستاد اما ناگهان به خودش آمد و تازه آن وقت بود که دید وای چه فکر احمقانهای! حالا با این جنازهای که روی دستش مانده بود. چه باید بکند؟ شاپری همان طور که به بدن خون آلود ناصر نگاه میکرد؛ از ترس در حال بیهوش شدن بود. در همین لحظه بود که صدای در خانه بلند شد. شاپری به خودش آمد و به جای این که به طرف دالان ورودی و درب خانه برود، به سمت زیرزمین دوید. با ضربه محکمی که به در زد آن را باز کرد و خودش را پشت در پنهان کرد.»
حجم
۱۷۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۱۷۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه

نظرات کاربران
بسیار عالی بود