تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب نام من این نیست
معرفی کتاب نام من این نیست
معرفی کتاب نام من این نیست
کتاب الکترونیکی «نام من این نیست» (My Name Is Not) نوشتهٔ مگان لالی با ترجمهٔ شقایق رضا زاده و نشر روزاول، داستانی معمایی و روانشناختی دربارهٔ هویت، حافظه و گمگشتگی نوجوانان است. این رمان با محوریت دو نوجوان روایت میشود که هر یک با بحرانهای شخصی و رازهای گذشتهشان روبهرو هستند. فضای داستان در شهر کوچکی میگذرد که ناپدیدشدن یک دختر نوجوان، زندگی شخصیتها را دگرگون میکند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب نام من این نیست
«نام من این نیست» اثری در ژانر معمایی و نوجوان است که با روایتی دوگانه، زندگی دو شخصیت اصلی را دنبال میکند. داستان در فضایی معاصر و در شهری کوچک رخ میدهد؛ جایی که ناپدیدشدن یک دختر نوجوان، جامعه را درگیر تردید و اضطراب میکند. نویسنده با پرداختن به موضوعاتی مانند بحران هویت، فراموشی، احساس گناه و قضاوت اجتماعی، تصویری از نوجوانانی ارائه میدهد که درگیر جستوجوی حقیقت و بازسازی خود هستند. روایت کتاب از زاویه دید دو شخصیت پیش میرود و هر فصل، بخشی از معما و گذشتهٔ آنها را روشنتر میکند. فضای داستان، پرتنش و رازآلود است و مخاطب را با پرسشهای اخلاقی و روانشناختی روبهرو میسازد. کتاب در دورهای منتشر شده که آثار معمایی نوجوانان با استقبال زیادی روبهرو هستند و دغدغههای هویتی و اجتماعی نوجوانان در آن برجسته است.
خلاصه کتاب نام من این نیست
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با دختری آغاز میشود که در جنگلی تاریک و سرد به هوش میآید، هیچ خاطرهای از گذشتهاش ندارد و حتی نام خود را به یاد نمیآورد. او زخمی و سردرگم، توسط پلیس پیدا میشود و به اداره پلیس منتقل میگردد. در آنجا مردی ادعا میکند پدر اوست و با ارائه عکسها و مدارک، هویت دختر را به عنوان «مری بون» ثابت میکند. با این حال، مری هیچ احساسی نسبت به گذشته یا خانوادهاش ندارد و تلاش میکند با واقعیت جدید کنار بیاید. در سوی دیگر، نوجوانی به نام «درو» با ناپدیدشدن بهترین دوستش «لولا» دستوپنجه نرم میکند. او از سوی جامعه و حتی نزدیکانش به عنوان مظنون اصلی شناخته میشود و احساس گناه و تنهایی بر او سایه انداخته است. درو با پخش آگهیهای گمشدن لولا و تلاش برای یافتن سرنخی از او، با بیاعتمادی و قضاوت اطرافیان روبهرو میشود. روایت کتاب به تناوب میان مری و درو جابهجا میشود و هر دو شخصیت با بحران هویت، خاطرات مبهم و فشارهای اجتماعی مواجهاند. در طول داستان، رازهای بیشتری دربارهٔ گذشتهٔ مری و ارتباط احتمالی او با ناپدیدشدن لولا آشکار میشود، اما حقیقت همچنان در هالهای از ابهام باقی میماند و مخاطب را تا پایان با خود همراه میکند.
چرا باید کتاب نام من این نیست را خواند؟
این کتاب با روایت دوگانه و فضاسازی معمایی، مخاطب را به دل بحرانهای هویتی و روانی نوجوانان میبرد. پرداختن به موضوعاتی مانند فراموشی، احساس گناه، قضاوت اجتماعی و جستوجوی حقیقت، باعث میشود خواننده با شخصیتها همذاتپنداری کند و درگیر پیچیدگیهای ذهنی و عاطفی آنها شود. همچنین، ساختار معمایی داستان و افشای تدریجی رازها، جذابیت و کشش اثر را افزایش داده است.
خواندن کتاب نام من این نیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای معمایی، روانشناختی و روایتهای چندصدایی علاقه دارند مناسب است. همچنین برای کسانی که با دغدغههایی مانند بحران هویت، احساس گناه یا فشار اجتماعی روبهرو هستند، میتواند تجربهای همدلانه و تأملبرانگیز باشد.
بخشی از کتاب نام من این نیست
«فکر میکردم مُردهام. سعی میکردم خودم را هوشیار نگه دارم در سایهٔ لمیفواهمتم یف را ببینم. هیچی را حس نمیکردم، حتی بدن خودم را. بیحس شده بودم و سکوت مرا به شکل آزاردهندهای در خود غرق کرده بود. من میخواستم از این وضعیت خلاص شوم. تا اینکه درد مانند ضربهای مهلک که به تمام بدنم وارد شده بود به سراغم آمد و ذهنم در تلاش بود تا منبع این درد را پیدا کند. این درد بیامان و طاقتفرسا بود ... حس کردم چیزی زبر زیر دستم تکان میخورد. من به شکم روی زمین افتاده بودم و چیزی نوک تیز به دندههایم فشار میآورد. چانهام را حرکت دادم و استخوان گونهام روی زمین مرطوب کشیده شد و بوی برگهای خیس و مرطوب را حس میکردم. از ترس نبضم خیلی تند میزد. یعنی من کجا بودم؟ اینجا چه کار میکردم؟ سعی میکردم به اطرافم نگاه کنم. اما پلکهایم مدام سنگین میشدند و نمیتوانستم چشمانم را باز نگه دارم. تا اینکه صدای موتور ماشینی باعث شد از جا بپرم و درد دوباره بر وجودم رخنه کرد. پس از اینکه آن ماشین از کنارم گذشت موهایم روی صورتم پخش شدند و فضا دوباره ساکت شد. حالا فهمیده بودم که کنار یک جاده هستم. یعنی راننده مرا دیده بود؟ اگر دیده بود پس چرا توقف نکرد؟ من تلاش ناامیدانه دیگری برای دیده شدن کردم و این بار چشمانم پر از اشک شده بودند. پلک میزدم تا دیدم واضح شود و موهای روی صورتم را کنار زدم. اما اطرافم خیلی تاریک بود ... نه چراغی در جاده وجود داشت. نه خانهای در اطرافم. حتی در آسمان ستارهای هم وجود نداشت ...»
حجم
۹۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
حجم
۹۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه