
کتاب پنج پاکت و یک نخ
معرفی کتاب پنج پاکت و یک نخ
کتاب پنج پاکت و یک نخ (مجموعه داستان کوتاه برگزیده جشنواره ادبی باران اسفند ۱۴۰۳) با همکاری نویسندگانی چون سمیرا غلامی، عباس پیرداده بیرانوند، مجتبی عبدالی، زهره احمدیان، محمود محدث، مصطفی مصطفوی و زهرا شفیعی توسط نشر دال منتشر شده است. این مجموعه شامل داستانهایی کوتاه با محوریت اعتیاد و تأثیرات آن بر زندگی شخصیتهاست و در قالب دومین جلد از مجموعه داستان اعتیاد ارائه شده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پنج پاکت و یک نخ
کتاب پنج پاکت و یک نخ مجموعهای از داستانهای کوتاه برگزیدهی جشنواره ادبی باران است و در سال ۱۴۰۴ منتشر شده. داستانها با کوشش چند نویسنده نوشته شدهاند و هرکدام با زاویه دیدی متفاوت به موضوع اعتیاد و پیامدهای آن در زندگی افراد و خانوادهها میپردازند. فضای داستانها اغلب تلخ و واقعگراست و شخصیتها درگیر مسائل اجتماعی، فقر، خشونت خانگی و بحرانهای هویتی هستند. روایتها از زندگی روزمره، روابط خانوادگی، عشق، شکست و امید شکل گرفتهاند و هر داستان، بخشی از واقعیتهای پنهان جامعه را بازتاب میدهد. این کتاب در قالب دومین جلد از مجموعه داستان اعتیاد منتشر شده و تلاش دارد با روایتهای کوتاه و تاثیرگذار، تصویری از زوایای مختلف اعتیاد و اثرات آن بر زندگی انسانها ارائه دهد.
خلاصه داستان پنج پاکت و یک نخ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستانهای پنج پاکت و یک نخ هرکدام روایتی مستقل دارند اما همگی حول محور اعتیاد و تأثیرات آن بر زندگی شخصیتها میچرخند. در داستان دیگر هیچچیز مثل قبل نیست با زنی فالگیر روبهرو میشویم که در حاشیهی زایندهرود خشک، میان امید و ناامیدی، با اعتیاد دستوپنجه نرم میکند و رؤیاهایش در تلاقی با واقعیت تلخ زندگیاش رنگ میبازد. طاووس روایتی است از مردی که بهخاطر کشتن یک طاووس به زندان افتاده و در بازگویی خاطراتش، لایههایی از اعتیاد و پوچی را آشکار میکند. در پنج پاکت و یک نخ مسابقهای عجیب میان معتادان به سیگار روایت میشود که مرز میان غرور، اعتیاد و فروپاشی جسمی را به تصویر میکشد.
جنهای لعنتی از زبان دختری روایت میشود که در خانوادهای گرفتار فقر و اعتیاد، با دنیای کودکانه و ترسهایش روبهروست. خانهام را دوست داشتم داستان زنی است که درگیر خشونت خانگی و اعتیاد همسرش میشود و تلاش میکند از این چرخه رهایی یابد. بوی کباب و سقوط یک مرد از طبقهی دهم نیز هرکدام با نگاهی متفاوت، به سرنوشت شخصیتهایی میپردازند که اعتیاد، فقر و ناامیدی، زندگیشان را شکل داده است. روایتها اغلب با پایانهای باز یا تلخ همراهاند و تصویری از واقعیتهای اجتماعی و روانی جامعه ارائه میدهند.
چرا باید کتاب پنج پاکت و یک نخ را خواند؟
این مجموعه داستان کوتاه با پرداختن به موضوع اعتیاد از زوایای مختلف، تصویری ملموس و چندلایه از زندگی افرادی ارائه میدهد که درگیر این معضل هستند. هر داستان با شخصیتپردازی خاص و روایتهای متفاوت، بخشی از واقعیتهای پنهان جامعه را آشکار میکند و خواننده را با تجربههای انسانی، رنجها و امیدهای شخصیتها همراه میسازد. مواجهه با این روایتها میتواند به درک عمیقتری از تأثیرات اعتیاد بر فرد و جامعه منجر شود و فرصتی برای تأمل دربارهی مسائل اجتماعی فراهم کند.
خواندن کتاب پنج پاکت و یک نخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه اجتماعی، کسانی که دغدغهی مسائل اجتماعی و آسیبهای ناشی از اعتیاد را دارند و افرادی که بهدنبال روایتهایی واقعگرایانه از زندگی در حاشیه جامعه هستند، مناسب است؛ همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران حوزهی علوم اجتماعی و روانشناسی که بهدنبال نمونههای ادبی دربارهی اعتیاد و پیامدهای آن هستند، مفید خواهد بود.
بخشی از کتاب پنج پاکت و یک نخ
«چهارشنبه بود. روز از خنکای صبح جدا شده بود. آفتاب ظهر تمام پارک را فرا گرفته بود. اواخر اردیبهشت بود و درختها و گلها جوانه زده و شاداب به نظر میرسیدند. گلصنم چادر را دور کمرش گره زد و دمپاییهایش را پا کرد. از هشت صبح روی چمنها نشسته بود و هر کسی رد میشد میگفت: «بیا فالتو بگیرم.» خشکی زایندهرود گرمای هوا را پیشتر کرده بود. خمیازهی بلندی کشید و از دور صدای جابر را شنید که مدام به مردم دور و اطراف میگفت: «قلیون بدم؟ قلیون بدم؟» رفت سمت شیر آبخوری و صورتش را شست. جیرینگ جیرینگ النگوهای پلاستیکیاش با صدای جابر قاطی شد. دستهای حنازدهاش را با چادر گلگلیاش خشک کرد و آب دهانش را تف کرد روی چمنها. از همان جا پل خواجو را میدید که هنوز در زایندهرود خشک ایستاده، بلند و محکم با حفرههایی به قدمت تاریخ. جابر گفته بود وقتی آب به زاینده رود بیاید اوضاع خیلی بهتر میشود. فردای آن روز آب رودخانه باز میشد. دو دختر جوان از کنارش گذشتند. رو به آنها گفت: «خوشگل خانم فالتو بگیرم؟» دخترها توجهی نکردند. یکی از آنها پاهای بلندی داشت؛ لاغر بود. موهای صافش تا کمرش میرسید و زیر نور آفتاب برق میزد، رژ صورتی خوشرنگی زده بود و بوی عطرش حتی بعد از دورشدنش در هوا بود. گلصنم جلوی این دستشویی پارک ایستاد و به خالکوبی زیر چانهاش نگاه کرد. گره روسری را محکمتر بست. امروز فال نگرفته بود و بیتاب بود. اگر پولش جور نمیشد از مواد هم خبری نبود.»
حجم
۲۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۲۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه