
کتاب پرواز به دیرالزور
معرفی کتاب پرواز به دیرالزور
معرفی کتاب پرواز به دیرالزور
کتاب الکترونیکی «پرواز به دیرالزور» نوشتهٔ پرستو آقامحمدی و منتشرشده توسط انتشارات کاروان ادب، نمایشیست که در ۲۵ صفحه به روایت داستانی اجتماعی و خانوادگی در بستر جنگ و پیامدهای آن میپردازد. این نمایشنامه با محوریت شخصیتهایی چون حاج آقا فتوحی، داریوش قوام و نگار، به موضوعاتی چون فداکاری، قضاوت، انتقام و بخشش میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پرواز به دیرالزور
نمایشنامه «پرواز به دیرالزور» در فضایی معاصر و با الهام از وقایع و دغدغههای اجتماعی، داستان خانوادههایی را روایت میکند که سرنوشتشان با جنگ و پیامدهای آن گره خورده است. این اثر با نگاهی به سالهای پس از جنگ و تاثیرات آن بر نسلهای بعد، به ویژه فرزندان رزمندگان و خانوادههای درگیر، به واکاوی احساسات، کینهها و تلاش برای آشتی و بخشش میپردازد. روایت کتاب از یک ماجرای ساده قاچاق مواد غذایی برای جبهه آغاز میشود و به تدریج به درامی خانوادگی و اجتماعی بدل میشود که در آن شخصیتها با گذشته و انتخابهای خود روبهرو میشوند. فضای داستان، همزمان با اشاره به ارزشهای دفاع مقدس و مدافعان حرم، به نقد قضاوتهای شتابزده و پیامدهای آن در زندگی افراد میپردازد. این نمایشنامه در قالب دیالوگهای زنده و صحنههای متنوع، تصویری از جامعهای ارائه میدهد که میان سنت، دین، عشق و انتقام در نوسان است.
خلاصه کتاب پرواز به دیرالزور
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با ماجرای حاج آقا فتوحی، مسئول نظارت بر ارسال اقلام به جبهه، و داریوش قوام، تاجر متخلفی که برنج و کنسرو تاریخ مصرف گذشته به جبهه میفرستد، آغاز میشود. پس از افشای تخلف، داریوش پروانه کسبش را از دست میدهد و در پی آن، همسرش هنگام زایمان فوت میکند. داریوش که نگار، دختر خردسالش را تنها میبیند، او را با کینه نسبت به خانواده فتوحی بزرگ میکند و پس از مرگش، نگار به پرورشگاه سپرده میشود. سالها بعد، نگار با هویت جدید وارد زندگی رادوین، پسر حاج آقا، میشود و در کارخانه او استخدام میشود. رابطهای عاطفی میان آنها شکل میگیرد اما نگار با فاشکردن هویت و انگیزه انتقامش، رادوین را ترک میکند و حتی او را به دزدی متهم میسازد. رادوین پس از اخراج از خانه، دچار بحران هویت و سرخوردگی میشود و در نهایت به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام میشود. او در عملیات نجات کودکان سوری جان خود را از دست میدهد. در پایان، نگار که به بیماری مبتلا شده، حقیقت را برای حاج آقا آشکار میکند و از او طلب بخشش میکند. حاج آقا نیز با پشیمانی از قضاوتهای گذشته، به دنبال آشتی و آرامش میگردد.
چرا باید کتاب پرواز به دیرالزور را خواند؟
این نمایشنامه با روایت داستانی چندلایه، به موضوعاتی چون قضاوت ناعادلانه، پیامدهای انتقام، فداکاری و بخشش میپردازد. «پرواز به دیرالزور» با ترکیب فضای خانوادگی و اجتماعی، تصویری از تاثیرات جنگ و باورهای مذهبی بر سرنوشت افراد ارائه میدهد. خواندن این اثر فرصتی برای تأمل دربارهٔ انتخابها، پیامدهای تصمیمات و اهمیت آشتی در زندگی است.
خواندن کتاب پرواز به دیرالزور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به نمایشنامههای اجتماعی، داستانهای خانوادگی با محوریت جنگ و مدافعان حرم، و کسانی که دغدغههایی درباره قضاوت، انتقام و بخشش دارند، مناسب است. همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران حوزه ادبیات نمایشی و مطالعات اجتماعی توصیه میشود.
فهرست کتاب پرواز به دیرالزور
- اپیزود اول: معرفی حاج آقا فتوحی، داریوش قوام و ماجرای قاچاق اقلام به جبهه؛ آغاز کینه و شکلگیری تراژدی خانوادگی. - اپیزود دوم: روایت بزرگشدن نگار در پرورشگاه، شکلگیری شخصیت او و ورودش به زندگی رادوین. - اپیزود سوم: استخدام نگار در کارخانه، شکلگیری رابطه عاطفی میان او و رادوین و بروز سوءتفاهمها. - اپیزود چهارم: افشای هویت نگار، بحران رادوین و اخراج او از خانه؛ ورود به مسیر جدید زندگی. - اپیزود پنجم: اعزام رادوین به سوریه، فداکاری و شهادت او در عملیات نجات کودکان. - اپیزود پایانی: بازگشت نگار، اعتراف به حقیقت، طلب بخشش و مواجهه با پیامدهای گذشته.
بخشی از کتاب پرواز به دیرالزور
«داریوش: حاج آقا بزار برم، اینم پول، چقدر بدم؟ هرکسی نرخی داره نرخ شما چنده حاجی؟ حاج آقا: خجالت بکش مرد، پای جون رزمندهها در میونه. داریوش: خودت رو نزن به اون راه، من که میدونم شما بالاخره راضی میشی، جون رزمندهها پهونه است. اکبر: نه مثل اینکه تو یه گوشمالی حسابی نیاز داری، اینکه بارت به جبهه نرسه برات کمه، پروانه کسبت رو هم باطل میکنم، اکبر اون مهر رو بده. بیا خیالت راحت شد! اینم از پروانه کسبت. داریوش: تقاص کاری که کردی پس میدی، مطمئن باش. - تهدید نکن، تهدید کنی میدم پلیس بندازتت گوشه هلفدونی، بهت لطف کردم فقط پروانت رو باطل کردم. - حاج آقا - بیریدش نمیخوام جلوی چشمم باشه. [خانه داریوش] فرشته: اومدی داریوش، چی شد؟ بار کامیونهات رو فرستادی؟ زود آومدی! داریوش: نه نفرستادم، گیر یه حاجی افتادم که پروانه کسبم رو هم داد باطل کنن. - چی! وای خدا. - چی شد فرشته؟! چرا افتادی زمین؟ نکنه وقتشه که بچه بیاد! آره. ولی حالا که زوده. - آی آی آی سباشه رفتم دکتر خبر کنم ...آقای دکتر چی شد؟ خانمم حالش خوبه؟ بچه خوبه؟ دکتر: متاسفم! خانمتون سر زا رفت ولی بچه سالمه. حوای خداا! آقای دکتر حالا چیکار کنم؟! بچه بدون مادرش. خدا ....»
حجم
۳۰۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۳۰۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه