دانلود و خرید کتاب نور چشم امام (زندگی‌نامه و خاطراتی از شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی «ره») گروه نویسندگان
تصویر جلد کتاب نور چشم امام (زندگی‌نامه و خاطراتی از شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی «ره»)

کتاب نور چشم امام (زندگی‌نامه و خاطراتی از شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی «ره»)

معرفی کتاب نور چشم امام (زندگی‌نامه و خاطراتی از شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی «ره»)

«نور چشم امام (زندگی‌نامه و خاطراتی از شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی«ره»)» کاری از گروه فرهنگی شهید هادی است که به سال‌شمار و وقایع زندگی شهید عالی‌قدر حاج سیدمصطفی خمینی، فرزند امام خمینی (ره) پرداخته‌است. در بخشی از این کتاب آمده است: در ماه‌های آخر عمر با برکت آقا سید مصطفی اتفاقات زیادی افتاد. رفت و آمد افراد مشکوک در نجف زیاد شد! یکی از دوستانی که از ایران آمده بود به ایشان خبر داد که ساواک قصد ترور ایشان را دارد. آقای محتشمی‌پور که از شاگردان ایشان بودند می‌گوید: حضرت امام و حاج آقا مصطفی دائماً در خطر بودند. حاج آقا مصطفی چند ماه قبل از شهادت خواب می‌بیند که شتری به منزل امام آمده و روی زمین نشسته است. بعد از مدتی شتر بر می‌خیزد و به منزل حاج آقا مصطفی می‌رود. ایشان چنین تعبیر کردند که شتر علامت مرگ است که به مشیت الهی از خانه‌ی امام دور شده است. آیت‌الله سجادی نیز که از شاگردان حاج آقا مصطفی بودند می‌گوید: یک شب خواب دیدم که حاج آقا مصطفی به شهادت رسیده و جنازه‌ی او را وارد صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) کردند. درحالی‌که آدم‌ها زیر جنازه نبودند و ملائکه جنازه‌ی ایشان را حمل می‌کردند! یک قرآن در جلو جنازه‌ی ایشان بود، قرآن می‌آمد و جنازه به دنبالش حرکت می‌کرد، تا وارد صحن حضرت علی (ع) شد و آن‌گاه این جنازه به داخل حرم رفت و از نظرها پنهان شد! من هر روز در درس ایشان حاضر می‌شدم، اما موفق نشدم که این رویا را برای ایشان نقل کنم. خانه‌ی ما نزدیک منزل ایشان بود؛ یک روز صبح پدر من آمد و خبر آورد که حال آقا سید مصطفی به هم خورده و او را به بیمارستان برده‌اند و...
نوجوان پنجاه‌ساله
گروه نویسندگان
بصیرت در روزگار سکوت
گروه نویسندگان
ماشال
گروه نویسندگان
فاطمیون: زندگینامه و حکایت‌های شنیدنی از چهل شهید لشکر فاطمیون
گروه نویسندگان
ابوطاها
گروه نویسندگان
مصطفی (زندگی‌نامه و خاطراتی از سردار سرلشکر شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردّانی‌پور)
گروه نویسندگان
میثم، زندگینامه و خاطرات سردار شهید مرتضی شکوری
گروه نویسندگان
علمدار
گروه نویسندگان
شهیدان زنده
گروه نویسندگان
سیاحت شرق: زندگینامه آیت الله آقانجفی قوچانی
سید محمدحسن حسینی قوچانی
غریب قریب: زندگینامه مهاجر افغانی شهید رجب غلامی
گروه نویسندگان
خستگی‌ناپذیر
عبدالمجید رحمانیان
‌‫طیب‮‬‌‫: زندگی‌نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) شهید طیب حاج‌رضایی
گروه نویسندگان
فراتر از زمان
گروه نویسندگان
مجاهد بصیر (زندگی‌نامه و خاطرات سردار سرتیپ شهید حسن گودرزی)
گروه نویسندگان
شناسایی : ‌‫زندگینامه و خاطراتی از ۴۰ سردار شهید اطلاعات عملیات
گروه نویسندگان
راز رضوان؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان)
گروه نویسندگان
مزد اخلاص: زندگی نامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده
گروه نویسندگان
آلنی
۱۳۹۸/۰۶/۱۷

کتاب خوب و عالی و آموزنده ای است نشون میده واقعا باید چطور زندگی کرد خدا رحمت کنه این شهید عزیز رو

گمنام
۱۴۰۰/۱۰/۱۰

حتما مطالعه کنید تا با شخصیت ایشون و البته امام خمینی هم آشنا بشید. زیرا تفکیک ناپذیرن، خیلی از مطالب این کتاب را برای اولین به گوشم میخورد. مخصوصا اون خواب سید مصطفی در مورد امام و برخورد امام بعد از

- بیشتر
Tavakoli
۱۴۰۳/۰۳/۱۴

این کتاب به بررسی ابعاد گوناگون شخصیت حاج آقا مصطفی خمینی می پردازه و بسیار خوب و مختصر درباره‌ی زندگی ایشون تو این کتاب صحبت شده.

الف . ح ۸۹
۱۴۰۱/۱۲/۲۳

سلام این کتاب زیبا داستان زندگی آقا مصطفی فرزند امام رو خوب روایت کرده توصیه می کنم که بخوانید ممنون از اپلیکیشن طاقچه.

او گام‌به‌گام با امام بود و اصولاً مصطفی جدا از امام قابل تصور نیست.
A.R.Fakhar
یکی از دوستان ایشان از قول حاج آقا مصطفی می‌فرمود: من سه جور سؤال از امام می‌پرسم؛ «یک وقت است که خودم مطلب امام را متوجه نشدم و اشکال دارم و سؤال می‌کنم که امام توضیح بدهد و مطلب را بگیرم. یک وقت نگاه می‌کنم می‌بینم که مستمعان، فضلا و علمایی که در جلسه هستند، مطلب امام را نگرفتند و من اشکال می‌کنم که امام توضیح بیشتری بدهد که دیگران متوجه شوند. گاهی هم احساس می‌کنم که در این مطلب علمی جا دارد که بیشتر بحث شود. باید امام را گرمش کنم که امام توضیحات جامع بدهد.»
گل پری
حاج آقا مصطفی از قول امام نقل کردند که پس از سخن‌رانی، وقتی که امام را دستگیر کردند و به بازداشتگاه عشرت‌آباد در تهران بردند، در آنجا دقایقی بعد سر و کله‌ی سرهنگ مولوی پیدا شد. او قیافه‌ی خشن و لحن بی‌ادبانه‌ای داشت. دستش را به کمرش زده، رویش را به امام کرده و با لحنی تمسخرآمیز گفته بود: «آقا، تازگی ندادی گوش کسی را ببرند؟» حضرت امام چند لحظه سکوت کرده و سرشان را زیر انداخته بودند. سپس سرشان را بلند کرده، تبسمی کرده و با متانت به سرهنگ مولوی گفته بودند: «هنوز دیر نشده.» حضرت امام این جمله را با چنان صلابتی می‌گویند که سرهنگ مولوی عصبانی شده و راهش را می‌کشد و می‌رود.
گل پری
مرحوم دکتر محمود بروجردی که داماد حضرت امام بودند با اشاره به روحیه‌ی شاد آقا مصطفی می‌گویند: روزی که آقا مصطفی از زندان آزاد شدند و به قم آمدند، همه به دیدن ایشان آمدند. در آن شرایط حاج احمد آقا جلو آمدند و نامه‌ای در دستشان بود و گفتند: این برای شماست. حاج آقا مصطفی خندید و گفت: «یادم هست!» احمد آقا هم از این تیزهوشی برادر جا خورد! فهمیدم که قبل از دستگیری آقا مصطفی، این دو برادر با هم «یادم تو را فراموش» بازی کرده بودند و حالا...
گل پری
روزی حضرت امام درس می‌داد و حاج آقا مصطفی مرتب اشکال می‌گرفت. در همین حین دو تا الاغ پشت مسجد شیخ انصاری شروع به عرعر کردند. صدایشان بلند بود و طلبه‌ها خندیدند. امام ساکت شد تا صدا بخوابد. در این وقت آقا مصطفی از باب مزاح فرمود: «آقا، دوستان دارند مباحثه می‌کنند». امام بلافاصله فرمود: «نخیر، دارند اشکال می‌گیرند.» یک‌باره صدای خنده‌ی همه‌ی طلبه‌ها بلند شد.
کاربر ۲۷۸۷۵۹۶

حجم

۳۵۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۳۵۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان