دانلود و خرید کتاب شام مهتاب پریسا حقوقی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شام مهتاب اثر پریسا حقوقی

کتاب شام مهتاب

نویسنده:پریسا حقوقی
انتشارات:ناشر مؤلف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۰۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شام مهتاب

کتاب شام مهتاب داستانی عاشقانه و جذاب از زندگی دختری به نام مهتاب است که توسط پریسا حقوقی نویسنده جوان ایرانی روایت شده است.


درباره کتاب شام مهتاب

پریسا حقوقی نویسنده جوان معاصر کشورمان در کتاب شام مهتاب داستان زندگی دختری به‌نام مهتاب را روایت می‌کند. مهتاب دانشجوی درس‌خوان و شاگرد اول دانشکده است که به‌دلیل کمبودی در زندگیش عاشق کسی می‌شود. این عشق زندگی این دختر جوان را تحت تاثیر قرار داده و تغییر می‌دهد.

خواندن کتاب شام مهتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر علاقه‌مند به خواندن داستان‌های عاشقانه هستید، خواندن کتاب شام مهتاب که داستانی جذاب با زبانی عاشقانه است را به شما پیشنهاد می‌کنم.

جملاتی از کتاب شام مهتاب

شوق آخرین امتحان دوره ی کارشناسی، گرمای تیر ماه را از یاد برده بود. از جلسه ی آزمون که بیرون آمدم، نگار را روبرویم دیدم که طلبکارنه به من می نگریست. او که نیم ساعت زودتر از من برگه اش را تحویل داده بود، غرغر کنان گفت: مهتاب! چقدر لفتش می دی؟ حالا ۲۰ نشدی ۱۹ ... بی خیال دیگه ... نیم ساعته منتظرتم.

لبخندی زدم و گفتم: خب تو خیلی زود می یای بیرون. اتفاقی نمی افته اگه یه دور جواباتو چک کنی. برای همینه که همیشه نمره هات الکی کم میشه.

دستم را کشید که سریعتر برویم و گفت: من همین که قبول بشم و از شر درس و دانشگاه خلاص بشم برام کافیه.

از جلوی تابلوی اعلانات که می گذشتیم چشمم به نمرات امتحانات قبلی افتاد و گفتم: نگار صبر کن می خوام نمره هامو ببینم.

حرصش گرفت و گفت: وای مهتاب! بیا بریم. مطمئن باش طبق معمول بهترین نمره ی کلاس برای مهتاب پارساست.

در کشف نمره هایم غرق بودم که صدای آشنایی را شنیدم: خانم پارسا یه لحظه تشریف می یارید؟

به طرف صدا برگشتم، سینا بود.

«برای خواندن جملات بیشتری از کتاب شام مهتاب بخش نمونه کتاب را رایگان دانلود کنید.»

نظرات کاربران

S
۱۳۹۶/۰۵/۲۹

باسلام به نظر من داستان از کشش خوبی برخوردار بود نویسنده گرامی توانسته بود با یک سوژه اجتماعی و جذاب خواننده را در مسیر داستان قرار داده تا با شخصیت های داستان همزاد پنداری کند.نقاط قوت داستان بسیار پر رنگ

- بیشتر
ali\ ashta
۱۳۹۶/۰۶/۱۶

خانم حقوقی برای اولین داستان واقعا عالی قلمی روان و خوبی دارید من واقعا از داستان شما لذت بردم به امید روزی که داستانهای شما رو مطالعه کنید

✿Farzaneh✿
۱۳۹۶/۰۶/۰۳

خانم حقوقی، کتابتون داستان خوبی داشت.نمیگم خیلی قوی بود ولی ضعیف هم نبود.داستانی بود که کشش لازم رو برای تا آخر خوندن کتاب داشت.براتون آرزوی موفقیت میکنم و منتظر اثر های جدید و قشنگ ازتون هستم 😊🌷

SARA
۱۳۹۶/۰۵/۳۱

سلام خانوم حقوقی بهتون تبریک می گم ."ب عنوان اولین کتاب "،رمان موفقیه .و اینکه ب جزئیات بی اهمیت نپرداختین خیلی خوبه و همین باعث میشه ک رمان کسل کننده و خارج از حوصله نباشه . **و نکته مهم اینکه :برعکس

- بیشتر
minoo😊💕
۱۳۹۷/۰۱/۱۴

وایییی خیلی گریه کردم☹☹👌😔

n....r
۱۳۹۶/۱۰/۱۸

عالی بود. من زیاد رمان نمی خونم و این اولین رمانی بود که خوندم و به خوبی جذب خوندن رمان شدم. به راحتی تونستم خودمو تو موقعیت مهتاب قرار بدم. لطفا از این جور کتابا معرفی کنید دوستان عزیز سپااااااااااس

zeynab
۱۳۹۶/۱۰/۱۷

قلم زیبایی دارید سرکار خانم حقوقی بسیار زیبا البته بی چاره امیر.....

zeynab_m91
۱۳۹۶/۱۰/۱۲

از عشق خسته می شوی اما خلاص نه...! واقعا کتاب جذاب و قشنگی بود👌🌸 اما توصیفات و جزئیاتش به نظرم کم بود..

فاطیما
۱۳۹۶/۰۹/۲۱

سلام خیلی داستان عالی اومد منو که خیلی خوشم اومد☺☺😙😙

zk
۱۳۹۶/۱۲/۰۸

زیاد جالب نبود ، حیف وقتی که به هدر دادم

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۸)
آدم که نمی تونه بار سنگین گذشته رو تا آخر عمر به دوش بکشه باید یه جایی بذارتش زمین وگرنه ممکنه کمرش زیر آن فشار خم بشه و از ادامه ی مسیر باز بمونه
della
آدم که نمی تونه بار سنگین گذشته رو تا آخر عمر به دوش بکشه باید یه جایی بذارتش زمین وگرنه ممکنه کمرش زیر آن فشار خم بشه و از ادامه ی مسیر باز بمونه
صابر
یادآوری خاطراته که همیشه خوبهاش زود فراموش میشه اما بدهاش بدجوری تو دل و ذهن آدم می مونه.
n....r
- بالاخره با درس خوندن اطلاعات و جهان بینی آدم خیلی تغییر می کنه و رو به کمال می ره و به نظر من تا کار نکنی معلوم نمیشه چقدر دانسته هات برات مفید بودن
Mahdi
آدم به هر چیزی زود عادت می کنه. تو هم به ندیدن من عادت می کنی.
n....r
کاش همه ی این ها خواب بود. من این وسط فقط یک بازیچه بودم؟ فقط برای پر کردن تنهایی یک آدم؟ احساسات و عواطف من مهم نبود؟ امیر نباید با من اینگونه رفتار می کرد. نباید بدون خداحافظی می رفت.
zeynab_m91
امیر رو به نگار گفت: خیلی خوشحالم کردید و رو به من گفت: بعضی وقتا آدم نمی دونه با دلتنگی هاش چطور کنار بیاد.
zeynab_m91
رها می دوید. سرهنگ امینی به او فرمان ایست داد. گلوله ی شلیک شده از اسلحه ی حسین به پایش برخورد کرد. لحظه ای ایستاد، اما دوباره لنگان به راهش ادامه داد. بغض گلویم ترکید و اشک هایم جاری شد. دوباره فرمان ایست و این بار با بی اعتنایی او، گلوله ی دوم که از اسلحه ی سرهنگ امینی خارج شد به قلبش اصابت کرد. امیر مکثی کرد و به زمین افتاد. گریه امانم را برید و با درماندگی بر زمین نشستم. پایان
minoo😊💕

حجم

۸۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۸۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان