تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب روز پدر
معرفی کتاب روز پدر
معرفی کتاب روز پدر
کتاب الکترونیکی «شمتنیر سورنا» (براساس فیلمنامهای به قلم محمدرضا سرشار-آزاده بهرامی -سیده مرضیه قاضی مرعشی) اثری داستانی و ماجراجویانه است که توسط محمدرضا سرشار، آزاده بهرامی، شیرین حمزه، رقیه ذاکری و مرضیه شاکری نوشته شده و با همکاری فاطمه فدایی و معصومه عربخانی تهیه شده است. این کتاب با محوریت ماجراهای گروهی از کودکان و شخصیتهای فانتزی، داستانهایی پرهیجان و آموزنده را روایت میکند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب روز پدر
داستان «شمتنیر سورنا» در فضایی خیالی و کودکانه شکل میگیرد و ماجراهای گروهی از بچهها را دنبال میکند که در جزیرهای زندگی میکنند و با شخصیتهایی مانند شهرزاد، تیتی (آدمآهنی سخنگو)، باربا (شخصیت منفی)، استر (موش چاق)، آرکیو (خفاش)، جک و دیگران روبهرو میشوند. روایت کتاب با الهام از فیلمنامهای چندبخشی، ماجراهای مختلفی را در قالب اپیزودهای پیوسته و ماجراجویانه پیش میبرد. هر بخش از کتاب، ماجرایی تازه را برای شخصیتها رقم میزند؛ از پیدا کردن پیام در بطری گرفته تا جستوجوی گنج و روبهرو شدن با خطرات طبیعی و شخصیتهای مرموز. فضای داستان، ترکیبی از واقعیت و خیال است و با عناصر طنز، دوستی، رقابت و همکاری، مخاطب را با خود همراه میکند. کتاب به موضوعاتی مانند اهمیت دوستی، کار گروهی، شجاعت و مسئولیتپذیری میپردازد و در کنار روایت ماجراهای پرکشش، پیامهایی تربیتی و اخلاقی را نیز منتقل میکند.
خلاصه کتاب روز پدر
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!ماجرا با کوپانو، پسر سیاهپوست، آغاز میشود که بطریای را از دریا پیدا میکند و درون آن پیامی برای کمک وجود دارد. این پیام، او و دیگر بچهها را وارد ماجرایی پر رمز و راز میکند. شهرزاد، معلم مهربان، به همراه شاگردانش و تیتی، آدمآهنی سخنگو، برای یافتن فرستنده پیام و نجات دوستانشان راهی جزیره بدبو میشوند. در این مسیر، بچهها با چالشهایی مانند گمشدن دوستان، باران و خطرات طبیعی روبهرو میشوند و با همکاری و شجاعت، مشکلات را پشت سر میگذارند. در ادامه، داستان به ماجرای معدن یاقوت و چشمه شفابخش میپردازد؛ جایی که بچهها برای نجات دوستانشان و کشف رازهای جدید، وارد غاری پر از قندیلهای نمکی میشوند و با شخصیتهای مرموزی مانند باربا و دستیارانش مواجه میگردند. بخش دیگری از داستان به رقابت برای یافتن گنج و شمشیر سورنا اختصاص دارد؛ جایی که بچهها با نقشهای رمزآلود، به دنبال گنج میگردند و در نهایت، با همکاری و هوشمندی، موفق به کشف آن میشوند. در طول داستان، شخصیتها با موقعیتهای طنز، خطرناک و آموزنده مواجه میشوند و هر بار، دوستی و همدلی آنها راهگشای مشکلات میشود. پایانبندی داستان، بر اهمیت کار گروهی، صداقت و شجاعت تأکید دارد و مخاطب را به ارزشهای انسانی و اخلاقی دعوت میکند.
چرا باید کتاب روز پدر را خواند؟
این کتاب با روایت ماجراهای پرهیجان و شخصیتهای متنوع، دنیایی سرشار از تخیل و ماجراجویی را پیش روی مخاطب میگذارد. داستانهای پیوسته و جذاب، همراه با عناصر طنز و تعلیق، خواننده را به دنبال خود میکشاند. در کنار سرگرمی، پیامهایی درباره دوستی، همکاری، مسئولیتپذیری و اهمیت صداقت در روابط انسانی ارائه میشود. همچنین، حضور شخصیتهای فانتزی و موقعیتهای غیرمنتظره، فضای داستان را برای نوجوانان و کودکان جذابتر میکند و آنها را به تفکر درباره ارزشهای اخلاقی و اجتماعی تشویق مینماید.
خواندن کتاب روز پدر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای کودکان و نوجوانانی که به داستانهای ماجراجویانه، فانتزی و گروهی علاقه دارند مناسب است. همچنین برای والدین و مربیانی که به دنبال داستانهایی با پیامهای تربیتی و اخلاقی برای فرزندان خود هستند، گزینهای قابل توجه به شمار میآید. «شمتنیر سورنا» میتواند برای کسانی که دوست دارند با دنیای خیال و دوستیهای کودکانه همراه شوند، جذاب باشد.
فهرست کتاب روز پدر
- پیام در بطری: آغاز ماجرا با پیدا شدن یک پیام مرموز و تلاش بچهها برای یافتن فرستنده آن.- جزیره بدبو: سفر گروهی بچهها و شهرزاد به جزیرهای ناشناخته برای نجات دوستانشان و روبهرو شدن با خطرات طبیعی.- ماجرای معدن یاقوت: ورود به غاری پر از قندیلهای نمکی، مواجهه با شخصیتهای مرموز و کشف چشمه شفابخش.- رقابت برای گنج: تلاش بچهها برای یافتن گنج و شمشیر سورنا با استفاده از نقشهای رمزآلود و عبور از موانع مختلف.- کلاس نقاشی و کارتون: تجربه ساخت کارتون و نقاشی گروهی در کلاس باربا و آشنایی با دنیای جدیدی از هنر و سرگرمی.هر فصل، ماجرایی مستقل اما مرتبط با دیگر بخشها را روایت میکند و شخصیتها در هر قسمت با چالشها و درسهای تازهای روبهرو میشوند.
بخشی از کتاب روز پدر
«صبح بود و باد خنکی میوزید. کوپانو -پسر سیاهپوست- از در خانه بیرون آمد. کلاه نقابداری را که سرش بود برداشت و از دور نگاهی به کشتی نیمساخته انداخت که در ساحل بین خانهٔ آنها و خانهٔ خودشان قرار داشت. بطریای روی آب شناور بود و با موجهای آرام دریا به طرف ساحل میآمد. کوپانو تا چشمش به بطری افتاد، پاچهٔ شلوارش را بالا زد و وارد آب شد. چند قدم در آب جلو رفت. دستش را دراز کرد و گفت: صبر کن! الان میگیرمت. بطری را از آب گرفت و به ساحل برگشت. با کنجکاوی، در آن را باز کرد. کاغذ لولهشدهٔ توی آن را بیرون آورد و بطری را روی زمین انداخت. روی کاغذ نوشته شده بود: کمک! کمک! من زیر تکدرخت سایهدار در جزیرهٔ بدبو گیر افتادهام. زود به کمکم بیا! کوپانو نگران شد. زیر لب با خودش گفت: انگار یک نفر به کمک من احتیاج دارد! نگاهی به دریا کرد و ادامه داد: جزیرهٔ بدبو که آنطرف جزیرهٔ ماست! پس چرا بطری اینطرف آمده؟! او که نمیدانست باید چهکار کند، از خدا کمک خواست. نگاهی به دور و برش کرد و دوباره به نوشته روی کاغذ خیره شد. زیر لب گفت: اگر بخواهم بروم برای کمک...»
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه