تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب سفر به سپیده دم
معرفی کتاب سفر به سپیده دم
معرفی کتاب سفر به سپیده دم
کتاب الکترونیکی «سفر به سپیدهدم» (برای عطا و پری) نوشتهٔ «هومن خشندیش» و منتشرشده توسط نشر خزه در سال ۱۴۰۳، رمانی معاصر است که در بستر روستاهای شمال ایران روایت میشود. این اثر با نگاهی به زندگی، مرگ، دوستی و جستوجوی معنا، داستان مردی را دنبال میکند که در میانهٔ بحرانهای میانسالی و افسردگی، سفری درونی و بیرونی را آغاز میکند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سفر به سپیده دم
«سفر به سپیدهدم» اثری است که در فضای روستاهای شمال ایران و با الهام از واقعیت و افسانه، به روایت زندگی مردی میپردازد که در میانهٔ بحرانهای شخصی و وجودی، با داستانی از گذشته و سفری ناگهانی روبهرو میشود. کتاب در سال ۱۴۰۳ منتشر شده و در آن، نویسنده با بهرهگیری از عناصر رئالیسم و رگههایی از خیال، به دغدغههایی چون مرگ، دوستی، حسرت و معنای زندگی میپردازد. روایت با داستان کوتاهی دربارهٔ پیرمرد قایقران و دوست ماهیگیرش آغاز میشود و سپس به زندگی مردی میانسال در شهر و سفر او به شمال پیوند میخورد. این اثر با لایههایی از گفتوگوهای درونی، خاطرات و مواجهه با آدمهای روستا، تصویری از بحرانهای میانسالی، افسردگی، اضطراب و جستوجوی هویت را پیش چشم میگذارد. کتاب در چند بخش، از داستان کوتاه تا روایت سفر و مواجهه با آدمهای محلی، پیش میرود و در نهایت، سفری درونی و بیرونی را به تصویر میکشد که در آن، مرز واقعیت و خیال بارها جابهجا میشود.
خلاصه کتاب سفر به سپیده دم
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با روایت کوتاهی از پیرمرد قایقران و دوست ماهیگیرش آغاز میشود؛ ماهیگیر در بستر بیماری است و آخرین آرزویش این است که پیش از مرگ، بار دیگر دریا را ببیند. پیرمرد، بیتوجه به منطق و مخالفتهای احتمالی، دوستش را شبانه با قایق کهنهای به سمت دریا میبرد تا آرزویش را برآورده کند. این روایت، بهانهای میشود برای ورود به زندگی مردی میانسال که درگیر افسردگی، اضطراب و بحرانهای وجودی است. او پس از خواندن داستان شاگردش دربارهٔ قایقران و ماهیگیر، دچار تلاطم درونی میشود و تصمیم میگیرد به شمال سفر کند تا شاید معنایی تازه بیابد یا با پیرمرد واقعی داستان روبهرو شود. در مسیر، با آدمهای مختلفی مواجه میشود: خالهخورشید، زن روستایی مهربان؛ فروشندهای که از گذشتهٔ پیرمرد قایقران میگوید؛ و در نهایت، با مرگ پیرمرد مواجه میشود و حسرت دیدار او را میخورد. در ادامه، مرد شهری با نیزن مرموزی روبهرو میشود که در کوهستان زندگی میکند و با نینوازیاش، اهالی روستا را مسحور میکند. مرد در پی بازگرداندن نی گمشدهٔ او، در کوهستان گرفتار میشود و تا مرز مرگ پیش میرود. این تجربه، او را با ترسها، خاطرات کودکی، حس تنهایی و جستوجوی معنا روبهرو میکند. در نهایت، نجاتیافتن از مرگ و گفتوگو با نیزن، فرصتی برای مواجهه با خود و پذیرش زندگی و اضطرابهایش فراهم میآورد. روایت، با لایههایی از خاطره، گفتوگوی درونی و مواجهه با آدمهای ساده و عمیق روستا، به جستوجوی معنای زندگی و شجاعت دل به دریا زدن میپردازد.
چرا باید کتاب سفر به سپیده دم را خواند؟
این رمان با تلفیق واقعیت و خیال، تصویری از بحرانهای میانسالی، افسردگی و جستوجوی معنا در زندگی معاصر ارائه میدهد. روایت چندلایه و شخصیتپردازیهای ملموس، خواننده را به دل تجربههای انسانی چون حسرت، دوستی، مرگ و امید میبرد. مواجهه با آدمهای روستا و عناصر بومی، فضایی متفاوت و صمیمی خلق میکند و در عین حال، دغدغههای فلسفی و روانشناختی را به زبان داستانی بیان میکند. «سفر به سپیدهدم» فرصتی است برای تأمل دربارهٔ شجاعت، پذیرش ترسها و معنای زیستن.
خواندن کتاب سفر به سپیده دم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر ایرانی، دوستداران روایتهای روانشناختی و فلسفی، و کسانی که با بحرانهای میانسالی، افسردگی یا جستوجوی هویت و معنا درگیرند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به داستانهایی با فضای روستایی و عناصر بومی علاقه دارند، تجربهای متفاوت خواهد بود.
بخشی از کتاب سفر به سپیده دم
«در این روستای دورافتادهی کوهپایهای، هوای روزهای آخر شهریور بعد از نیمه شب حسابی خنک میشد. پیرمرد تمام شب را مانند اسپند روی آتش دور خودش گشته بود. آرام و قرار نداشت و نمیتوانست چهرهی زرد رفیق قدیمیاش را حتی برای لحظهای از ذهنش بیرون کند. باید او را به دریا میرساند، اما چگونه؟ تعداد خیلی کمی از مردم روستا خودرو داشتند که فرزند دوست درحال مرگش یکی از آنها نبود. از اینها گذشته از چه کسی میتوانست کمک بخواهد؟سرانجام پس از چند ساعت تشویش و دلشوره و مرور همهی راههای ممکن؛ تصمیمش را گرفت و همهچیز را از نظر خودش آماده کرد. بعد از چند ساعت تلاش نفسگیر، حالا یک ساعتی میشد که در نزدیکی خانهی ماهیگیر در انتظار سکوت و تاریکی شب و خوابیدن اهالی خانه و همسایهها آرام گرفته بود.پیرمرد قایقران بالاخره نفسش را محکم و پرفشار از ریهها بیرون داد، زیپ کاپشن کهنهاش را که از چندجا پارگی داشت بالا کشید و آرام با گامهایی کاملاً بیصدا به خانه دوستش اسحاق نزدیک شد. دروازهی چوبی را در بیصداترین شکلی که میتوانست باز کرد و وارد حیاط شد. با تعجب دید که ماهیگیر هنوز هم در بهارخواب در همان حالی که چند ساعت پیش از او دورشده بود، روی همان رختخواب دراز کشیده. پیرمرد دستی به ریش سفیدش کشید و بیصدا از پلههای چوبی بالا رفت و کنار ماهیگیر نشست. دست به شانهاش زد که بیدارش کند اما از چیزی که دید مبهوت شد. چشمان ماهیگیر کاملاً باز بود و لبهایش هنوز به آرامی تکان میخورد. پیرمرد بعد از چند دقیقهای بر خود مسلط شد و بیسروصدا پیکر نحیف و استخوانی دوستش را که مانند کودکی سبک شده بود، با پتویی که همراه آورده بود پوشاند و بعد هم او را روی دست بلند کرد و ایستاد. به محض ایستادن، تصویری شفاف به سرعت از ذهنش گذشت. در پس سالهای دور اسحاق قوی و درشتهیکلی را دید که او را روی دست بلندش کرده بر شانهاش نشانده و از رودخانه عبورمیدهد و هر دو در حال خندیدن هستند.»
حجم
۲۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۲۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه