
کتاب وقتی باران می بارید...
معرفی کتاب وقتی باران می بارید...
معرفی کتاب وقتی باران می بارید...
کتاب الکترونیکی «وقتی باران میبارید» (رمان عاشقانه) نوشتهٔ مریم بافری و منتشرشده توسط انتشارات نظری، داستانی معاصر دربارهٔ نوجوانی، خانواده، عشق و پیچیدگیهای روابط انسانی است. این رمان با محوریت شخصیت «باران» و برادر دوقلویش «سامان» روایت میشود و به دغدغههای نوجوانان، روابط خانوادگی و تجربههای عاطفی آنها میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب وقتی باران می بارید...
«وقتی باران میبارید» در فضایی شهری و معاصر روایت میشود و داستان زندگی یک دختر نوجوان به نام «باران» را دنبال میکند که همراه برادر دوقلویش «سامان» در خانوادهای نسبتاً آزاد و صمیمی بزرگ شده است. این رمان در سال ۱۴۰۳ منتشر شده و به دغدغههای نوجوانان، روابط خانوادگی، چالشهای عاطفی و تصمیمگیریهای مهم دوران بلوغ میپردازد. روایت کتاب از زبان اولشخص است و با نگاهی جزئینگر به احساسات و افکار شخصیت اصلی، مخاطب را با فراز و نشیبهای زندگی او همراه میکند. در کنار روایت زندگی روزمره، داستان به موضوعاتی مانند عشق، خیانت، انتقام، بخشش و رشد شخصی میپردازد. فضای داستان، ترکیبی از لحظات شاد، تلخ و پرتنش است و شخصیتها با انتخابهای دشوار و پیامدهای آنها روبهرو میشوند. این اثر با تمرکز بر روابط میان اعضای خانواده و دوستان، تصویری از پیچیدگیهای عاطفی و اجتماعی نوجوانان ارائه میدهد.
خلاصه کتاب وقتی باران می بارید...
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی «باران» و برادر دوقلویش «سامان» آغاز میشود؛ دو نوجوان که هرکدام مسیر متفاوتی را در زندگی دنبال میکنند. باران دختری هدفمند و اهل درس است و سامان بیشتر به خوشگذرانی و روابط دوستانه علاقه دارد. ماجرا زمانی اوج میگیرد که باران در یک روز بارانی با پسری به نام «رامتین» در آسانسور آموزشگاه زبان آشنا میشود. این آشنایی به شکل غیرمنتظرهای به یک رابطه پیچیده و پرتنش تبدیل میشود. رامتین ابتدا با نیت انتقام از سامان به باران نزدیک میشود، چرا که خواهر رامتین، «برکه»، به دلیل رابطه نافرجام با سامان دچار بیماری و مشکلات روحی شده است. در ادامه، باران درگیر احساسات متناقض نسبت به رامتین میشود و همزمان با آشکار شدن حقیقت، با خیانت و نقشههای اطرافیان روبهرو میگردد. داستان با محوریت عشق، بخشش، انتقام و تلاش برای بازسازی اعتماد پیش میرود و شخصیتها با انتخابهای دشوار و پیامدهای آنها مواجه میشوند. در نهایت، باران تصمیم میگیرد برای مدتی از همه فاصله بگیرد تا به خود و آیندهاش فرصت تازهای بدهد.
چرا باید کتاب وقتی باران می بارید... را خواند؟
این رمان با روایت جزئینگر و صمیمی، تجربههای عاطفی و روانی نوجوانان را به تصویر میکشد و به موضوعاتی مانند عشق، خیانت، بخشش و رشد فردی میپردازد. داستان با پرداختن به روابط خانوادگی و دوستی، مخاطب را با چالشهای تصمیمگیری و مسئولیتپذیری در سنین حساس نوجوانی روبهرو میکند. همچنین، پیچیدگیهای عاطفی و اجتماعی شخصیتها، فرصتی برای همذاتپنداری و تأمل دربارهٔ انتخابها و پیامدهای آنها فراهم میآورد.
خواندن کتاب وقتی باران می بارید... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای عاشقانه و خانوادگی علاقه دارند مناسب است. همچنین، برای کسانی که دغدغههایی مانند روابط عاطفی، اعتماد، بخشش و هویت فردی دارند، میتواند جذاب و آموزنده باشد.
بخشی از کتاب وقتی باران می بارید...
«هرکه را بیشتر از من دوست بداری از تو خواهم گرفت. از زمانی که یادم میاد، دختری شیطون ولی باادب بودم. دوست داشتم تمام کارهایی که برام جالب بود را تجربه کنم. دوران کودکیم را با کلی بازیگوشی سپری کردم، کلی دوست داشتم و اکثراً تو کوچه دنباله خرابکاری بودم. خدایی مامان و بابام سخت نمی گرفتن و معتقد بودن بچه باید بچگی کنه. منم که از خدام بود بخوام بازیگوشی کنم. یه برادر دوقلو داشتم به نام سامان. من و سامان کلی باهم رفیق بودیم. سامان از اولم دنباله خوشگذرونی بود. آونم، نه با دوستای خودش بلکه با دوستای من. من و سامان در به روز بارانی به دنیا اومدیم، اصلاً دلیل انتخاب نام من همین بارانی بود که اون شب باعث شده بود کلی ترافیک سنگین بشه و مامانم زمان زیادی رو توی ماشین درد بکشه. اسم سامان بیشتر به خاطر هم وزن بودن با اسم من گذاشته شده بود، من عاشق اسمم بودم سامان نه. از نظر ظاهر، من و سامان بیشتر به مادرمون رفته بودیم تا پدر. به سن ۱۶ سالگی رسیده بودم و حسابی تو چشم بقیه بودم. چشمانم مشکی، درشت و گرد. این چشمانم بود که تو کل صورتم باعث جذابیت چهرهام شده بود. قدم متوسط بود و اندامم نه لاغر و نه فربه. به طور کلی خوش اندام بودم و جذاب! من و سامان با اینکه دوقلو بودیم ولی از نوع دوقلوهای همسان نبودیم. رنگ چشمانش قهوهای سوخته بود. قدش بلندتر و اندامش تپل تر از من بود. کلا خوش هیکل بود و با اینکه فقط ۱۶ سال داشت کلی دختر درگیرش بودند. به قول خودش کلی سر و دست میشکوندن براش!»
حجم
۸۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۸۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه