کتاب گروه عقرب
معرفی کتاب گروه عقرب
کتاب گروه عقرب نوشتهٔ سینا حسین زاده است. نشر سنجاق این رمان ایرانی را بهصورت الکترونیک منتشر کرده است.
درباره کتاب گروه عقرب
کتاب گروه عقرب رمانی ایرانی نوشتهٔ سینا حسین زاده است. در این رمان پس از مدتها شخصیتی به نام «جورج» موفق به شناسایی پنج خلافکار شهر میشود و با آنها دربارهٔ پیوستن به گروه صحبت میکند و مزایا و معایب عضویت در این گروه را برای آنها شرح میدهد. آن پنج نفر وفاداری خود را به جورج اعلام میکنند و جورج موفق میشود گروه هفتنفرهٔ خود را بسازد. او هدف خود از ساختن این گروه را انتقام از کمیسر اعلام میکند تا با کشتن او انتقام خانوادهاش را از کمیسر بگیرد.
نشر سنجاق زیرمجموعهٔ «طاقچه» برای ناشر- مؤلفان است. نشر سنجاق از صفر تا صد انتشار کتاب کنار مؤلفان و مترجمان است و آنها را با ارائهٔ باکیفیت تمام خدمات لازم، پشتیبانی و همراهی میکند. این نشر سفارش انتشار کتاب و اثر در هر حوزهای (داستان و رمان، کتابهای علمی، کتاب شعر، تبدیل پایاننامه به کتاب و…) را میپذیرد. کتابها با این انتشارات، منتشر میشوند، میتوانند بهدست میلیونها مخاطب برسند و نویسنده میتواند با فروش کتابش درآمدی ماهانه کسب کند. این انتشارات برای افرادی است که میخواهند کتاب جدیدی منتشر کنند و برای افرادی است که پیش از این، کتابی منتشر کردهاند و اکنون میخواهند نسخهٔ الکترونیکی آن را منتشر کنند.
خواندن کتاب گروه عقرب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گروه عقرب
«قطره های سرد عرق از سر و صورت مارک می چکید، استرس به تمام معنا وجودش را فرا گرفته بود و بین دوراهی زدن یا نزدن قرارداشت.
مارک با دستش، عرق را از پیشانی اش کنار زد، چشمانش را به قلب آرام الیزابت دوخت و چاقو را بالا آورد، چشمان خود را بست، به خود فشار می آورد که مضطرب و نگران نشود؛ او یک سال تمام برای چنین روزی برنامه ریزی کرده بود و نمیخواست این فرصت را به راحتی از دست بدهد.
در همین لحظه چاقو با شدت و قدرت فراوان پایین آمد و چاقوی بی رحم به سینه الیزابت فرو رفت و قلب الیزابت شکافته شد، خون مانند فواره ای بر اطراف می پاشید تخت الیزابت لبریز از خون گشته بود. خون از نوک تیز خنجر بر زمین می چکید همانگونه که در عالم خواب و رویا هزاران بار آن را مشاهده کرده بود.
چشمان زیبای الیزابت برای بار آخر باز شد نگاهی مظلومانه به مارک انداخت لبخندی زد و بدون گفتن جمله ای مجددا بسته شد، آری! الیزابت برای همیشه به خواب رفت و خون همچنان در حال فرار از قلب او بود. مارک کار خود را انجام داده بود که ناگهان متوجه عمل وحشتناک خود شد چاقو را به گوشه ای انداخت و به سر خود زد شاید او واقعا نمی خواست این چنین احساسی عمل کند اما در دعوای شیطان و وجدان، مارک مغلوب شده بود و کار از کار گذشته بود او ناراحت و مضطرب شده بود و نمیدانست چکار کند، چند بار الیزابت را صدا زد اما از جسد بی روح صدایی خارج نشد و او بالای جنازه الیزابت که غرق در خون بود نشست و مشغول عذاداری شد اما این کارها روح پرواز کرده همسرش را به جسم پاره شده اش بر نمیگرداند او باید مسئولیت این عمل را بر عهده می گرفت پس گریه را متوقف کرد و فورا تلفن را برداشت و با کمیسر تماس گرفت وهنگامی که کمیسر با اشتیاق فراوان گوشی را برداشته بود مارک با صدایی آرام گفت: «کمیسر، تسلیت» »
حجم
۱۲۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
حجم
۱۲۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خیلی خوبی است و من ازخوندنش لذت بردم بسیار هیجان انگیز است
سلام این کتاب یک رمان بسیار بسیار جذاب هستش و با خوندنش خیلی تاثیر خوبی میذاره من بعد از استفاده و مطالعه این کتاب نسبت به رمان و خود نویسنده علاقه زیادی پیدا کردم ممنون از برنامه طاقچه
من کتاب رو خوندم به نظرم یه رمان خاص با شیوه خاصی هست که این نویسنده اونو نوشته رمان زیاد میخونم و مخصوصا رمان های اکثر نویسندگان ایرانی رو خوندم اما تا حالا رمانی ایرانی با شخصیتی خارجی و این
عالی ممنون از طاقچه بابت انتشار این کتاب زیبا
مهیج ،متفاوت و خاص .خوندنش رو پیشنهاد میکنم