کتاب روزها در کتاب فروشی موریساکی
معرفی کتاب روزها در کتاب فروشی موریساکی
کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی نوشتۀ ساتوشی یاگیساوا با ترجمۀ مینا محمدپور در انتشارات آقائی به چاپ رسیده است.
درباره کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی
کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی داستانی دلنشین و عاشقانه از کشور ژاپن و راوی آن دختر جوان ۲۵ سالهای به نام تاکاکو است. در محلۀ آرام جیمبوچوی توکیو که بهشت عاشقان کتاب است، یک ساختمان چوبی قدیمی وجود دارد که پر از کتابهای ادبی دستدوم است و افراد زیادی به آن رفتوآمد میکنند. این کتابفروشی، محلی برای دیدار و گفتوگوی دوستان، خواندن کتابها و لذت بردن از آرامش است. دایی ساتورو صاحب این کتابفروشی است. او با عشق و اشتیاق فراوان به کتابها و مشتریان خود میرسد.
تاکاکو به تازگی ارتباطش را با دوستپسرش قطع کرده است؛ زیرا او قصد ازدواج با دختر دیگری را دارد و چون آنها در محل کار تاکاکو هستند و او تحمل دیدن هرروزۀ آنها را ندارد از کار خود استعفا میکند و بیکار میشود. تاکاکو با قلبی شکسته تنها مانده است. بعد از شنیدن خبر بیکاری او، دایی ساتورو به خواهرزادهاش پیشنهاد میکند که در اتاق کوچک طبقهٔ بالای کتابفروشی ساکن شود، در حال که تاکاکو هیچ علاقهای به کتاب خواندن نداشته است. او برای اینکه زخمش را التیام دهد با بیمیلی خود را در موقعیت جدید قرار میدهد؛ اما خیلی زود فضا و انبوه کتابهای کتابخانۀ موریساکی او را شگفتزده میکند و شروع جدیدی را برایش رقم میزند.
یاگیساوا در این کتاب روابط میان شخصیتهای مختلف، از جمله کارکنان کتابفروشی و مشتریان را تصویر میکشد. او به زیبایی نشان میدهد که چگونه کتابفروشی به عنوان یک نقطۀ اتصال میان افراد و فرهنگهای مختلف عمل میکند. کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی اثری محبوب و پرفروش در ادبیات ژاپن است که بر اساس آن فیلم موفقی نیز ساخته شده است.
خواندن کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران رمان و داستانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
درباره ساتوشی یاگی ساوا
ساتوشی یاگی ساوا (Satoshi Yagisawa) در ۱۹۷۷ در استان چیبای ژاپن به دنیا آمد. رمان «روزها در کتابفروشی موریساکی» نخستین رمان او است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده و جایزهٔ ادبی «چییودا» را از آن خود کرد. بر اساس این رمان فیلمی ساخته شده است.
بخشی از کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی
«مدت زمانی که من در کتابفروشی موریساکی زندگی کردم حدود یک سال بود، یعنی درست از اواخر تابستان تا اوایل بهار سال بعد. در آنجا یک اتاق نمور و تاریک که هیچ اشعۀ نوری نمیتوانست به آن بتابد، متعلق به من بود. تنها بوی موجود در کتابفروشی، بوی تند نم کتابهای دست دوم بود که مشام هر کسی را میزد. درست همانجا بود که من معنا و حقیقت زندگی را فهمیدم.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه