کتاب کارپف از زبان کارپف
معرفی کتاب کارپف از زبان کارپف
کتاب کارپف از زبان کارپف، اثری از آناتولی کارپف، قهرمان شطرنج جهان است که در آن، خاطرات و زندگی خود و همچنین فعالیتهای حرفهای اش، سخن گفته است. این اثر را با ترجمه نیما فرحی میخوانید.
درباره کتاب کارپف از زبان کارپف
آناتولی اوگنیویچ کارپف ۲۳ مه ۱۹۵۱ در روسیه به دنیا آمد. او قهرمان سابق شطرنج جهان از شوروی و روسیه بود. در طول عمر خود در صد وشصت تورنومنت شطرنج برنده شد و از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۵ عنوان قهرمانی شطرنج جهان را در دست داشت. از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۹ قهرمان شطرنج جهان از نظر فیده (فدراسیون بینالمللی شطرنج) بود.
او این عنوان را فقط تا سال ۱۹۹۹ حفظ کرد؛ چراکه در همان سال و به دلیل اعتراضاتی که به تغییرات قوانین فیده داشت، حاضر نشد از عنوان خود دفاع کند.
کتاب کارپف از زبان کارپف، کتابی است که در آن با زندگی قهرمان شطرنج جهان آشنا میشویم. آناتولی کارپف در این کتاب به زیبایی داستان زندگی خود را بیان کرده است. با تمام فراز و نشیبها و پستیها و بلندیهایی که از سر گذرانده است. از زمانی که با مهرههای جادویی شطرنج آشنا میشود و احساسی که نسبت به آنها داشته است. از تغییراتی که این مهرههای کوچک توانستند در زندگی او ایجاد کنند و او را به مقام قهرمانی شطرنج جهان برسانند.
کتاب کارپف از زبان کارپف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب کارپف از زبان کارپف را به تمام دوستداران کتابهای زندگینامه و علاقهمندان به زندگی بزرگان جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کارپف از زبان کارپف
آرزو میکردم زمان خیلی زودتر بگذره. اگه چنین چیزی ممکن بود، احتمالا من روزهای بدون پدر رو قبول نمیکردم. حتی اگر اون روزها پر از اتفاقات جالب بود، بدون پدر اصلا چیز مهمی در اونها وجود نداشت و بنابراین من هیچوقت از گذشتن اون روزها متاسف نبودم.
نزدیکی من به این شخص و احساس جدایی ناپذیری من از او ، و تمایلم به بودن با او باور نکردنی بود. من احساس میکردم که چقدر زندگی من بواسطه پدرم رشد پیدا کرده، وقتی که حضور نداشت، اینطور نبود که احساس کنم بدون خاک و ریشه رها شدم. وقتی که حضور نداشت، معنیش خشکسالی بود و من باید صبور بودن رو یاد میگرفتم باید به هر شکلی تحمل میکردم تا وقتی که صورتش در قاب پنجره ظاهر بشه و من از خوشحالی بال دربیارم و از بغل مامان بیرون بپرم و بدوم و به مردم تنه بزنم و از هیجان فریاد بزنم و او از پشت شیشه به من نگاه میکنه. و بعد از ماشین پیاده میشه و وسایلش رو زمین میگذاره و من میپرم تو بغلش و میگم «بابا، بابایی».
اولین بار شطرنج چه زمانی وارد زندگی من شد؟ برای من اینطور به نظر میرسه که انگار اون همیشه حضور داشته،جزئی از بچگیم بوده و از پدرم جدانشدنی بود. شطرنج قسمت مهمی از دنیای پدرم بود، و برای من حتی وقت هایی که پدرم حضور نداشت، در دسترس بود. شطرنج به من احساس خاصی میداد احساسی که هر وقت پدرم از در وارد می شد و میدید که دارم با مهره ها بازی میکنم میخندید و میگفت «باز کن پسر، بازی کن. اون همیشه چیز خوبیه فقط یادت نره بعدش مهره هارو بشماری و بگذاری سر جاش. تو همه چیز باید نظم و ترتیب وجود داشته باشه». هنوز نظم تنها چیزیه که نتونست در وجود من نهادینه کنه شاید دلیلش این باشه که ما همدیگه رو به ندرت میدیدیم شایدم به این خاطرهست که چیزی باید درونم وجود داشته باشه که نداره.
اولش مهرههای شطرنج فقط اسباب بازیهایی بودند که من خارج از صفحه شطرنج با اونها بازی میکردم.ولی وقتی چهار سالم بود، بازی بیشتر شبیه یک سناریوی جنگی شد. من فکر نمیکنم که پسری وجود داشته باشه که مهرههای شطرنج در خانه باشه و اینکارو نکرده باشه. در نهایت، شطرنج مدرسهای برای جنگیدن، اولویت بندی کردن و سازماندهی کردن هست. چقدر لذت بخشه که نه تنها در این جنگ شرکت بکنی، بلکه خالق دنیایی باشی با قوانین خودش و در عین حال بتونی شکلش رو اونطور که میخوای با دستان آزاد و قدرتمند، عوض کنی.
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه