کتاب اشتباه تو نیست، رهایی از زخم های کودکی
معرفی کتاب اشتباه تو نیست، رهایی از زخم های کودکی
کتاب اشتباه تو نیست، رهایی از زخم های کودکی نوشتهٔ الکس هوارد و ترجمهٔ افسر امیری است. انتشارات بذر خرد این کتاب در حوزهٔ روانشناسی عمومی را منتشر کرده است.
درباره کتاب اشتباه تو نیست، رهایی از زخم های کودکی
الکس هوارد در کتاب اشتباه تو نیست، رهایی از زخم های کودکی سراغ نظریهٔ پرطرفداری رفته است: «همهچیز ریشه در کودکی ما دارد». الکس هوارد در این کتاب تلاش کرده به مخاطب خود بیاموزد چگونه تجربیات دوران کودکی خود را رمزگشایی و تأثیر آنها را در زندگی خود درک کند. او بر این باور است که آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد نه علت درد، بلکه آن چیزی است که مانع درمان میشود. به همین دلیل تلاش کرده چگونگی شکلگیری شخصیت در گذشته را شرح دهد و روشهای درمان را بیاموزد. این کتاب نشان میدهد که چه چیزی فرد را از درمان بازمیدارد. نویسنده در بخش اول کتاب، آسیبها را رمزگشایی و رد پای آنها را در زندگی مورد بررسی قرار داده است. در بخش دوم مدلی جهت ایجاد تغییر در سیستم عصبی خود ارائه شده و در بخش سوم، چهار مرحلهٔ درمان تروما شرح داده شده است. کتاب «اشتباه تو نیست، رهایی از زخم های کودکی» به ما نوید بهبود روابطمان با دیگران در دنیای واقعی و یادگیری تعهد به تغییر پایدار را میدهد. با مطالعهٔ این کتاب درمییابید که شما مقصر زخمهای روانی که در کودکی دیدهاید، نیستید.
خواندن کتاب اشتباه تو نیست، رهایی از زخم های کودکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اشتباه تو نیست، رهایی از زخم های کودکی
«با آنچه درمورد روانشناسی دریافته بودم، از ناسالمبودن این وضعیت برای همه آگاه بودم. و با توجه به اینکه تلاشهای صمیمانهٔ من برای کمک به رابطهٔ بین مادر و خواهرم بهطور مداوم نادیده گرفته میشد، خودم را در موقعیتی غیرممکن دیدم. بهطور مؤثر، کیفیت زندگی من با اعمال افرادی مرتبط بود که در یک چرخهٔ ویرانگر گیر کرده بودند و هیچ تصمیمی برای انجام کاری متفاوت نداشتند.
بااینحال، درحالیکه با ناامیدی به صحبتهای مادرم گوش میدادم، الگوی نجاتدهندهٔ من بار دیگر غالب شد و به او گفتم در اسرع وقت نزد او خواهم رفت. پس از قطع تماس، متوجه شدم که برای رسیدن به آخرین قطار از لندن خیلی دیر شده است و چون در آن زمان ماشین نداشتم، تنها گزینه تماس با تاکسی بود. درنتیجه، برای یک تاکسی ۹۰ دقیقهای برای رسیدن به خانهٔ مادرم در آن وقت شب، هزینهٔ زیادی پرداخت کردم.
مادرم هنوز مضطرب و مشغول تماس با پلیس بود؛ بااینحال، آنها چون مشغول انجام ماجراهای معمول شنبهشب بودند، تمایل خاصی برای پیگیری نشان ندادند. اولین اقدام رفتن به ایستگاه قطار محلی در چندمایلی خانه بود و بنابراین با ماشین مادرم به آنجا رفتم. خوشبختانه خواهرم را دیدم که با نگرانی و عصبانیت، درحالیکه چهار ساعت تا رسیدن قطار بعدی یعنی ساعت پنج صبح مانده بود، داشت در سکو قدم میزد. موفق شدم او را متقاعد کنم سوار ماشین شود و سپس یک سفر دوساعته به محل زندگی او که در جهت مخالف خانهٔ من بود انجام دادیم.
وقتی رسیدیم ساعت سه صبح بود، بنابراین قبل از اینکه ماشین مادرم را به خانهاش برگردانم چند ساعتی روی مبل خواهرم خوابیدم و سپس خودم را با قطار به خانه رساندم تا بهموقع برای صبحانهٔ یکشنبه برسم. در طول سفر با اتومبیل و قطار، تصمیماتی گرفتم که برای اتخاذ آن دیر شده و بسیار دشوار بود.
نکتهٔ اصلی این بود که نجاتدهندهبودن هیچ کمکی به مادر و خواهرم نمیکرد، اما به زندگی من آسیب زیادی میزد. این بدان معنا نبود که من حاضر نبودم شنبهشب خود را برای حمایت از کسانی که دوستشان داشتم صرف کنم. مشکل این بود که این چرخهای بود که هرگز پایان نمییافت و اقدامات من احتمالاً آن را تداوم میبخشید.»
حجم
۲۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه