
کتاب دفترچه خاطرات من
معرفی کتاب دفترچه خاطرات من
کتاب «دفترچه خاطرات من» نوشتۀ آرش لطفی است و انتشارات فکرونه آن را منتشر کرده است. این قصه، میتواند نهتنها برای نوجوانان، بلکه برای والدینی که میخواهند فرزندانشان را بهتر درک کنند، خواندنی و الهامبخش باشد.
درباره کتاب دفترچه خاطرات من
کتاب دفترچه خاطرات من نوشتهٔ یک نویسندهٔ نوجوان است که با صداقتی شیرین و زبانی صمیمی، روایتی خودمانی از زندگی یک نوجوان را پیش روی خواننده میگذارد. این کتاب فقط یک دفتر خاطرات معمولی نیست؛ بلکه سفری احساسی و گاه طنزآمیز به دنیای یک نوجوان است که تلاش میکند خود را در میان خواستهها و انتظارات خانوادهاش پیدا کند.
نویسنده داستان دفترچه خاطرات من را با تصمیمی ناگهانی آغاز میکند: نوشتن خاطراتش با برادر؛ اما برای رسیدن به آن نقطه، باید به عقبتر بازگردد، به روز تولدش، به چهارم مرداد ۱۳۸۵ در اصفهان. او نخستین فرزند خانواده است؛ فرزندی که تمام نگاهها، انتظارات و آرزوهای والدین روی او متمرکز شدهاند. این تمرکز، هم حس قدرت و اهمیت به او میدهد و هم نوعی فشار پنهان را در دلش جا میدهد.
طنز لطیف و نگاه انتقادی ملایمی که نویسندۀ نوجوان به برخی جنبههای تربیت در خانواده دارد، از نقاط قوت کتاب دفترچه خاطرات من است. مثلاً وقتی از کلاسهای متعددی که والدینش برایش در نظر گرفتهاند صحبت میکند، یا زمانی که در دلش اعتراف میکند شاید شغل بقالی برایش جذابتر از فضانوردی باشد. این صداقت بیپرده و جسارت در بیان احساسات، کتاب را خواندنی و واقعیتر کرده است. دفترچه خاطرات من در حقیقت داستان تلاش یک نوجوان است برای درک خود، در دل خانوادهای پرامید و گاه پرتوقع. نویسنده در خلال روایتهای روزمره، نگاهی عمیقتر به هویت، انتخاب و حق داشتن آرزوهای شخصی دارد.
خواندن کتاب دفترچه خاطرات من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان، نوجوانان و والدین پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دفترچه خاطرات من
«در یک روز بهاری من بالاخره تصمیمم را گرفتم. میخواستم کتابی دربارهٔ خاطراتم با برادرم بنویسم. پس بدون معطلی دفترم را برداشتم و شروع به نوشتن کردم. باید از نقطهای داستان را شروع میکردم که همه چیز در زندگی من آغاز شده بود و اون روز، روزی نبود جز تولدم روز چهار مرداد سال ۱۳۸۵ بود که من در شهر اصفهان به دنیا آمدم. من اولین پسر خانواده بودم. پدر و مادرم از این موضوع خوشحال و شاد. سالها میگذشت و من در زیباترین سالهای زندگیام بودم البته اگر خواستههای عجیبوغریب خانوادهام را فاکتور بگیریم. مامان و بابا برایم کلی آرزوهای عجیبوغریب داشتند و میخواستند که من همهٔ آنها را برآورده کنم. فکر کنم به همین خاطر هم اسم من را آرش گذاشتند.»
حجم
۱۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷ صفحه
حجم
۱۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷ صفحه