دانلود و خرید کتاب سکوت نازنین (جلد سوم) علی رحیم بخش
تصویر جلد کتاب سکوت نازنین (جلد سوم)

کتاب سکوت نازنین (جلد سوم)

معرفی کتاب سکوت نازنین (جلد سوم)

کتاب سکوت نازنین (جلد سوم) نوشتهٔ علی رحیم بخش و ویراستهٔ محسن کرمانی پور و نادره موسوی است. نشر سنجاق این کتاب را به‌صورت الکترونیک منتشر کرده است.

درباره کتاب سکوت نازنین (جلد سوم)

کتاب سکوت نازنین (جلد سوم) دربردارندهٔ یک رمان معاصر و ایرانی است که جزو مجموعه‌ای سه‌جلدی به همین نام است. این رمان پنجره‌های حقیقت را گشوده و رنجی را که از اتصال به پناهگاهی تجسمی شکل گرفته، هویدا می‌کند. این اثر اندکی از دردهای زندگی دختران را به تصویر کشیده است. نویسنده امیدوار است ما با خواندن تجارب پررنج زندگی این دختران، دیگر هیچ گام اشتباهی برنداریم. این رمان که یک راوی اول‌شخص دارد، شما را با شخصیت‌هایی مانند «فتانه» و «سپیده» آشنا و همراه می‌کند. «سکوت نازنین» روایت همزمان عشق دختری جوان و شکست عشقی زنی سالخورده است. هر دوی این شخصیت‌ها از دردهای بی‌امان و جان‌سوز و بی‌تجربگی‌های عشق قبلی خود می‌گویند؛ سرگذشتی که گفته شده است به یاری انسان‌های دردمند و عاشقان سردرگم روزگار ما می‌آید.

خواندن کتاب سکوت نازنین (جلد سوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سکوت نازنین (جلد سوم)

«اسم و آدرس او را در تکه کاغذی نوشت و به من داد سپس با حالت سردرگمی جواب داد آن دو آقا، همان‌هایی که به اینجا آمده بودند، از حرف‌هایشان معلوم بود که فامیل هستند یکی می‌خواست برای پسرش مهرداد پاپوش درست کند آن یکی هم که اسمش محسن بود می‌خواست به دست و صورت شما تیغ بکشیم البته فقط طوری که بترسید و جا خالی کنید ما که قبول نکردیم ولی حالا چرا ارسلان آن طور ناجوانمردانه خواهرتان را با چاقو زده، علتش را من نمی‌دانم.

حرف‌هایی را که از من شنیدید، نشنیده بگیرید چون ارسلان از آن آدم‌هاست که اگر چیزی از این موضوع بفهمد، هم برای شما بد می‌شود و هم برای من. با مهری برای آوردن پول به طرف اتومبیل رفتیم مهری در اتومبیل را باز کرد و من با دستی لرزان کیف را از زیر صندلی جلو بیرون کشیدم زیپ آن را باز کردم و بسته پول را از داخلش بیرون آوردم خدا پدر صرافیان را بیامرزد اسکناس‌ها همه درشت بود و وقت زیادی برای شمردن نمی‌برد دو میلیون از روی آن برداشتم و بقیه را سر جایش گذاشتم پول را که به یوسف دادم، چشمانش گرد شد هنوز باورش نمی‌شد می‌دانست آه در بساط نداریم از ناصر درباره من و خانواده‌ام شنیده بود با دیدن این همه پول چه فکری به سرش زد خدا می‌داند.

پول را به او دادم و گفتم: ما یک چهارراه جلوتر از کلانتری داخل ماشین منتظریم به راه افتادیم، یاسر را دیدم که لبه حوض نشسته بود با نگاه من دستش را به صورتش کشید جای سیلی روی صورتش به سرخی می‌زد به کنارش رفتم سرم را نزدیک‌تر بردم و گفتم: یک روز این خوبی تو را حسابی تلافی می‌کنم خندید. دستم را توی جیبم کردم هر چه پول داشتم درآوردم و توی جیب پیراهنش گذاشتم نمی‌خواست بگیرد اصرار داشت تا پول را پس بدهد جان سامان را که قسمش دادم بی‌خیال شد و دستش را پس کشید دلم برایش سوخت.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

حجم

۲۱۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان