کتاب نرگس
معرفی کتاب نرگس
کتاب نرگس نوشتهٔ مینا کارگرزاده است. انتشارات کدیور این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برگرفته از واقعیت است.
درباره کتاب نرگس
کتاب نرگس رمانی ایرانی است که قصهٔ آن واقعیت دارد. این رمان که با زبانی همانند زبان شفاهی امروز نوشته شده، با توضیحات راوی آغاز میشود که درمورد شتاب عقربههای ساعت میگوید. ساعت ۸ صبح است، اما راوی از شخصیتی میگوید که عجلهای برای بیرونآمدن از رختخواب نداشت و میدانست که حال مدرسهرفتن را هم ندارد. این دانشآموز با خودش کلنجار میرفت که کجا و به چه مقصدی از خانه بیرون برود. سراغ کیف و کتابش رفت، اما لزومی نداشت که برنامهٔ درسی آن روز را چک کند. در اتاق کوچک خودش چرخی زد و کمی اطرافش را مرتب کرد؛ بعد روبهروی آینه، پس از اینکه دست و صورتش را شست، نگاهی به چهرهٔ غمزدهٔ خودش انداخت. کمی سرووضع ظاهرش را مرتب کرد، شانهای به موهای درهمریختهٔ مشکیاش زد و دنبالهٔ بلند آن را با گلسری پشت سرش جمع کرد. لباس مدرسه را پوشید و بدون خوردن صبحانه کیفش را روی دوشش انداخت و از خانه بیرون زد؛ خانهای که در آن کسی را برای جواب خداحافظیاش نمیدید. این دختر نرگس نام دارد.
خواندن کتاب نرگس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نرگس
«اون روز نرگس کمی از خیابون منتهی به مدرسه رو طی کرده بود که سیمین دوست صمیمی و البته قدیمی خودش رو دید. سیمین دختری با اندامی کشیده و لاغر و البته سرشار از انرژی و شور و هیجان جوانی، صورتش کشیده چون اندامش. چشمانی درشت و قهوهای، موهای صاف و قهوهای تر از چشمها، لبهایی باریک اما گوشتی با صدایی که هنگام حرف زدن هیجان درونش را به خوبی بیان میکرد. بیشتر اوقات شتابزده بود. دختری با ظاهری سرکش البته با قلبی سرشار از محبت و مهربونی. سیمین در یک خانواده نسبتاً پرجمعیت اما تا حدودی مرفه بزرگ شده بود حداقل در بین اغلب دوستاش، با مادری مهربون و خواهرانی مهربونتر. سیمین چند سالی میشد که از پشت نیمکتهای مدرسه پیوند دوستی خودش رو با نرگس بسته بود اما به همون دلایل که فقط به چشم مادر نرگس میاومد این دوستی همیشه با مخالفت مادر نرگس همراه بود. سیمین دختری شیک پوش و در ایجاد رابطه بسیار راحت بود حتی با جنس مخالف و البته ظاهری نامتعارف با فرهنگ اون بخش از جامعه داشت که هیچ تناسبی با قلب مهربون اون نداشت. این بهترین و بزرگترین دلیل برای مادر نرگس بود که اجازه رفت و آمد را از آن دو بگیرد شاید هم...؟؟؟ اما نرگس به یاد داشت برخلاف خانوادهٔ خودش که از توهین و رفتار تحقیرآمیز نسبت به سیمین چیزی دریغ نمیکردند، خانواده سیمین همیشه او را دوست داشتند به خصوص مادر سیمین با اون قلب مهربون و چشمهای ژرف و عمیق.
اون روز نرگس هیچ دلیلی برای نگرانی در خود نمیدید. چند سالی میشد که مادر آنها را در خانه تنها گذاشته بود و البته حدود یک سال میشد که از سیمین خبر نداشت چرا که از وقتی سیمین مدرسه خودش رو تغییر داده بود کمتر از اون خبری میگرفت. آخرین دیدارشون مربوط میشد به بیرون رفتن اون دو تا با محمد. محمد پسر عموی نرگس، محمدی که نرگس فکر میکرد سیمین نسبت به اون احساسی متفاوت داره.»
حجم
۳۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۵۴ صفحه
حجم
۳۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۵۴ صفحه