کتاب زمانه بیگناهان
معرفی کتاب زمانه بیگناهان
کتاب زمانه بیگناهان نوشتهٔ زیگفرید لنز و ترجمهٔ کیومرث علی خواه است. چتر فیروزه این مجموعه نمایشنامهٔ آلمانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب زمانه بیگناهان
کتاب زمانه بیگناهان (Zeit der Schuldlosen und andere Stücke) دربردارندهٔ چهار نمایشنامه نوشتهٔ زیگفرید لنز است. عنوان نمایشنامههای کتاب حاضر عبارت است از «زمانهٔ بیگناهان»، «چهره (طنز)»، «چشمبند» و «همهٔ جنگلبانان خوشحال نیستند (یک گفتوگو)». این متن نمایشی خیلی زود پس از انتشار در مهمترین سالنهای تئاتر آلمان و اروپا به روی صحنه رفتند و مورد استقبال بینندگان قرار گرفتند. از نمایشنماهٔ «زمانهٔ بیگناهان» در ۱۹۶۴ یک فیلم سینمایی ساخته شد.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب زمانه بیگناهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای آلمانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زمانه بیگناهان
«آلف دنبال تهسیگار روی زمین میگردد. یکی پیدا میکند. روشنش میکند. دو پک میزند. نوک انگشتش کمی میسوزد. تهسیگار را خاموش میکند. کنار نردهٔ ایوان میرود. گوش میکند. میرسه آ آرام از ننو پایین میآید. بیصدا به او نزدیک میشود. پشت یک صندلی حصیری میایستد. آلف برمیگردد. وحشت میکند.
آلف: ترساندید مرا. مثل گربه بیصدا راه میروید.
میرسه آ: دوستانتان، رفتند؟
آلف: دفعهٔ بعد لطفاً صدا کنید ... از گربهها خوشم نمیآید.
میرسه آ: رفتند به شهر؟
آلف: بله، پیش عزیزان شما ... به درهٔ خوشبختی.
میرسه آ: پیش ما همه خوشبخت هستند.
آلف: معلوم است، پسرم.
میرسه آ: شادی کردن را بلدند ...
آلف: ... حتماً ... موزیک و رقص و شادی و نان تازه ...
میرسه آ: بروید و به چشم خود ببینید ...
آلف: خودتان را اینقدر مضحکه نکنید ...
میرسه آ: شاید باور نکنید، ولی هر کس با یک آیینه زندگی میکند ... یک آیینه در درونش ... در آن همه چیزهای ضروری را میبیند ... هرچه که در دنیا لازم دارد.
آلف: باور کردم پسرم، ... تنها چیزی که اذیتم میکند این است که یک نفر دیگر تعیین کند، چه باید در آیینه ببینم. (آرام) اسمش بینگ نبود؟
میرسه آ: منظورتان چیست؟
آلف: پادشاه ... یک پادشاه چینی ... اسمش را میگذاریم بینگ ... یک روز فکر بکری به سرش زد. برای مردمش قرص تجویز کرد. قرص خوشبختی ... یکی صبح و یکی شب ... میفهمید که، قرصهایی که آدم را خوشبخت، سرحال و آرام میکنند ... و آقای بینگ ملت خیلی خوشبختی داشت ... تا اینکه یک نفر پیدا شد که معدهٔ خیلی حساسی داشت و همه چیز را بالا میآورد ... قرصها به این آدم اثر نمیکردند ... و از خوشبختی رسمی محروم بود. میفهمید؟ ... نتیجه اینکه او ناراضی بود ... و یکباره متوجه شد، چقدر دلیل برای نارضایتی هست ... آنها را شناخت و خواست بیشتر بشناسد ... نزدیک بود با ویروس نارضایتیاش تمام منطقه را آلوده کند، اگر آقای بینگ ... به شکر خدا ... پیدایش نمیکرد ... البته پادشاه طبیعتاً توان آن را داشت که خودش از قرص خوشبختی صرفنظر کند.»
حجم
۲۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۲۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه