دانلود رایگان کتاب سوء ظن ادگار والیس ترجمه سیدابوالحسن هاشمی‌نژاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب سوء ظن

«سوء ظن» داستان کوتاهی از ادگار والیس، از مجموعه مطالعه در وقت اضافه است. زمان تقریبی مطالعه: ۷ دقیقه

نظرات کاربران

Faneking
۱۳۹۶/۱۰/۱۴

از اینکه نویسنده همچین شغل سابقی رو برای ایوانز انتخاب کرده بود و از نوشته ی روی ساعت تحت تاثیر قرار گرفتم. انگار سوء ظن دکتر باعث شده بود روزگار جواب خوبی های ایوانز رو با بدی بده.. و این

- بیشتر
Nitwit
۱۳۹۶/۰۸/۱۰

کاشکی اسمش طوری بود که نمیشد انتهاشو حدس زد.ازونجایی که گفت "ساعت را درجیبش حس نکرد" یجورایی حدس زدم اینطوری [که شد] میشه

.
۱۳۹۶/۱۰/۱۹

پایانش زیبا بود... زود قضاوت نکنیم!

samar
۱۳۹۶/۰۹/۲۷

با اینکه به موضوع قابل توجه یی اشاره شده بود اما پایان غافلگیر کننده ای نداشت در واقع خواننده از اواسط داستان پایانش رو می تونه حدس بزنه اما باز هم ارزش خوندن رو داره دست کم برای ماهایی که

- بیشتر
دلسا
۱۳۹۶/۱۲/۰۵

چه قضاوتهای نادرستی که تو ذهنمون کردیم و نفهمیدیم که نادرست بود، اون بقیه که فهمیدیم بماند... داستان خوبی بود.

draco malfoy
۱۳۹۹/۰۲/۱۶

من آخرش رو نفهمیدم

fateme
۱۳۹۷/۰۴/۱۴

زود قضاوت نکنیم ، و چقدر جبران سخت میشه بعد قضاوت نادرست ؛ دقیقا مثل پایان داستان .

;-)
۱۳۹۷/۰۵/۲۱

از اون جمله داستان هایی بود ک ادم رو وادار ب فکر کردن وادار می کنه 👌 کوتاه و زیبا ❤

R Ka
۱۳۹۷/۰۳/۰۵

قابل پیش بینی ولی در عین حال جالب بود. تلنگری به انسان بابت قضاوت های زودهنگام که بیشتر اوقات اشتباه هستند و موجبات دلشکستگی دیگران و شرمندگی و پشیمانی خود انسان است

هنرمند هنردوست
۱۳۹۶/۰۹/۱۸

عالی عالی عالی ،خیلی واسم عجیبه همیشه هممون اینجور قضاوتهایی رو داریم ولی هیچوقت درس نمی گیریم

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۵)
به طرف چراغ روی میز رفت. با تعجب به ساعت دستش نگاه کرد. کریستال آن خرد شده بود، رویه‌ی آن هم شکسته بود. پشت ساعت را تماشا کرد، آن را به چراغ نزدیک‌تر کرد. نوشته‌ی پشت آن را خواند: «تقدیم به پریویت ت.ایوانز (Private T. Evans)، بخش آبولانس، که جان‌های ما را، در شب سوم نوامبر، نزدیک جبهه‌ی جنگ ایتالیا نجات داد».
aliHP
جان‌های ما را، در شب سوم نوامبر، نزدیک جبهه‌ی جنگ ایتالیا نجات داد
نویسنده‌کوچك.
به محض اینکه در را باز کرد، باد را مثل چاقوی جراحی روی صورتش احساس کر
کتابخوان🤓
دستش را دراز کرد تا ساعتش را ببیند. انگشتانش را تا ته جیبش فرو برد، اما متوجه شد که ساعتش نیست
乙_みG
سوء ظن ادگار والیس ترجمه‌ی سیدابوالحسن هاشمی‌نژاد کانون فرهنگی چوک (از مجموعه‌ی مطالعه در وقت اضافه)
کاربر ۲۰۶۲۳۰۵

حجم

۷٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۰ صفحه

حجم

۷٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۰ صفحه

قیمت:
رایگان