به طرف چراغ روی میز رفت. با تعجب به ساعت دستش نگاه کرد. کریستال آن خرد شده بود، رویهی آن هم شکسته بود. پشت ساعت را تماشا کرد، آن را به چراغ نزدیکتر کرد. نوشتهی پشت آن را خواند: «تقدیم به پریویت ت.ایوانز (Private T. Evans)، بخش آبولانس، که جانهای ما را، در شب سوم نوامبر، نزدیک جبههی جنگ ایتالیا نجات داد».
aliHP
جانهای ما را، در شب سوم نوامبر، نزدیک جبههی جنگ ایتالیا نجات داد
نویسندهکوچك.
دستش را دراز کرد تا ساعتش را ببیند. انگشتانش را تا ته جیبش فرو برد، اما متوجه شد که ساعتش نیست
乙_みG
سوء ظن
ادگار والیس
ترجمهی سیدابوالحسن هاشمینژاد
کانون فرهنگی چوک
(از مجموعهی مطالعه در وقت اضافه)
کاربر ۲۰۶۲۳۰۵